هنوز صدای گزارشگر عرب که از هنرنمایی جادوگر هشت پوش به وجد آمده، در گوش فوتبال ما می پیچد؛
السلام علیک یا علی کریمی، ساحر الایرانی...
اختصاصی طرفداری / می گویند سرنوشت مردان بزرگ تاریخ روی پیشانی شان نوشته شده، فقط ما نمی توانیم آن را ببینیم ولی خودشان هم می دانند قرار است یک روزی، یک جایی کاری بزرگ انجام بدهند.
علی کریمی از آن دست افراد بود که از همان بچگی گویی توپ به پاهایش چسبیده بود، پسر بااستعدادی که از زمین فوتسال استارت زد ولی زمین فوتسال برای رویاهای بزرگش، کوچک بود. علی کریمی که روزگای در زمین فوتسال همه را دریبل می زد، فوتسال را به مقصد فوتبال ترک کرد.
آن روزها که ورزشگاه ها مملو از تماشاگر بود، علی کریمی با دریبل هایش هزاران نفر را به وجد می آورد. وقتی اولین بار با پیراهن سرخ رنگ پرسپولیس به میدان رفت، همه می گفتند او کیست؟ چگونه مثل آب خوردن یکی پس از دیگری نفرات را از پیش رو بر می دارد؟ گویی به دنیا آمده بود که با رقص پاهایش، سرنوشت را رقم بزند!
خیلی زود علی کریمی جایگاهش را بین هواداران پرسپولیس به دست آورد، علی کریمی هزاران نفر را دریبل زد تا راهش را به سمت قلب ما باز کند؛ کریمی عادی نبود، آن روزها که تیم ملی مملو از ستاره های مختلف بود و به قول خیلی ها نسل طلایی مان بود، علی کریمی سری در سرها بلند کرد و آنقدر خاص بود که خیلی زود محبوب عام و خاص شد.
علی کریمی بعد از سه فصل خوب در پرسپولیس، تهران را به مقصد دبی ترک کرد. کریمی 4 سال در امارات ماند تا هربار که توپ را با تور یکی می کرد، گزارشگران اماراتی به سبک خودشان شوف شوف کنند:
شوف، شوف، شوف، الللللللللللللله، السلام علیک یا علی کریمی...
آن روزها مثل امروز تکنولوژی انقدر پیشرفته نبود؛ برای آنکه ببینیم علی در امارات چه کرده باید شب را صبح می کردیم تا ببینم روزنامه ها چه نوشته اند؛ نگرانش بودیم، استعداد خاصی بود که می دانستیم قرار است تفاوت ها را رقم بزند، می دانستیم از آن بازیکنانی است که نه فقط ما بلکه دنیا هم باید از او لذت ببرد، کریمی مثل پسربچه ای بود که قطار آرزوهایش به او رسیده بود؛ مقصد کجا بود؟ مونیخ!
با وجود اینکه بسیاری از رسانه های آلمانی اعتقاد داشتند علی کریمی در مونیخ موفق نمی شود، فلیکس ماگات مرد ایرانی را به آلمان برد و در مقطعی هم او را فیکس کرد تا کریمی خالق صحنه های زیبایی مثل گلزنی به دورتموند باشد ولی حیف و افسوس که یک مصدومیت، رویاهایی که در کریمی می دیدیم را تمام کرد!
کریمی بعد از آن به القطر، پرسپولیس، استیل آذین، شالکه و تراکتور رفت و گاهی سکانس های به یاد ماندنی را از خود به جا گذاشت، مثل بازگشت به پرسپولیس و گل مهمی که در دقایق پایانی مقابل استقلال به ثمر رساند.
روزی که با پیراهن تراکتور قهرمان جام حذفی شد، به قول خودش میخی بر دیوار کوبید و کفش هایش را آویخت، نامه ای احساسی منتشر کرد و در پایان آن نوشت:
سرانجام باید از این خاک رفت، خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت، خاک پای تمام ایرانیان علی کریمی.
علی کریمی بعد از دوران فوتبالش در قالب مربی دوباره به فوتبال برگشت، مدتی دستیار کارلوس کی روش در تیم ملی و مدتی هم سرمربی سپیدرود شد ولی این فوتبال مرده به جادوگرش در جای دیگری نیاز داشت، جادوی علی کنار زمین فایده ای نداشت و او را در قامت مدیر می خواستیم، مدیری که فوتبالمان را درک می کرد و همواره در سال های حضورش در فوتبال صادق بود!
پس کریمی راهش را کج کرد و امیدوار بود چوب جادویی اش در فدراسیون فوتبال جواب بدهد، آن روزها که همه می گفتند فوتبال را به مدیران فوتبالی بسپارید و حرف از حمایت می زدند، به میدان آمد تا نشان دهد قرار نیست این فوتبال به فوتبالی ها سپرده شود و آن هایی که دم از فوتبال پاک می زدند، فقط حرفش را می زنند و در میدان عمل، به سمت منافع خود غش می کنند.
علی کریمی امروز 43 ساله شد، تولدش مبارک، فوتبال ما واقعا به مدیرانی نظیر علی کریمی که از جنس خود فوتبال است نیاز دارد، راستش را بخواهید چه کسی گفته فوتبال جادوگر نمی خواهد؟ فوتبال جادوگر می خواهد ولی جادوگری از جنس علی کریمی ها که در میدان معجزه کنند نه خارج از آن...
به قول عادل فردوسی پور آقای کریمی ما چراغ ها را روشن نگه می داریم تا نسل های بعدی یادشان نرود یک روز دلخوشی فوتبالی ها جادوگری بود که هشت می پوشید...