-مگی: نمیتونی اینجوری زندگی کنی... ( اشاره به تنهایی راست)
راست: میدونی آدمایی که نصیحتم میکنن انگار دارن با خودشون حرف میزنن ...
____________________________
-راست کوهل(متیو مک کانهی) : میدونید الان نظرم در مورد دخترم چیه ؟ میدونید اون از چی گذشت ؟ گاهی وقتا خدا رو شکر میکنم. دکترها گفتن دخترم اصلاً درد نکشید . مستقیم رفت توی کما، و بعد یه جایی در اون تاریکی ، به تاریکیِ دیگه ای فرو رفت. یه نوع تاریکیه عمیق تر . به نظرتون این روشِ معرکه ای برای مردن نیست ؟!
_________________________________
-راستین کول : گمونم وجدان انسان , یه قدم اشتباه در راه تکامل انسان بود,تمایل به خودآگاهی پیدا کردیم. طبیعت جنبه ای رو پدید آورد تاجنبه دیگه ای از خودش رو از بین ببره. ما موجوداتی هستیم که طبق قانون طبیعت اصلإ نباید وجود داشته باشیم!
__________________________________
-در ابدیت جایی که زمان وجود نداره هیچ چیزی رشد نمیکنه، هیچ چیزی به وجود نمیاد هیچ چیزی تغییر نمیکنه... پس مرگ زمان رو به وجود آورد تا چیزا رو بزرگ کنه تا اون بتونه بکشتشون... و شما متولد میشین اما درست در همون زندگی که همیشه داخلش متولد میشین وقتی نمی تونین زندگی هاتون رو به یاد بیارین نمی تونین اونا رو تغییر بدین و این سرنوشت هولناک و نهان همه زندگی هاست شما در دام کابوس هایی گرفتار شدین که شما رو بیدار نگه می داره
__________________________________
-مارتی : بنظر تو یک مرد میتونه همزمان عاشق دو تا زن باشه؟
کوهل : بنظر من مردها کلا قابلیت عاشق شدن ندارن.
_____________________________
-راست کوهل : زندگی فقط به اندازه ی حرفه ای شدن تو یه یک کار بهت زمان میده , پس مواظب باش دنباله چه کاری میری
________________________________
-یک روز ممکنه این دلیل رو پیدا کنی تا از خودت بپرسی حد دردی که میتونی تجربه کنی چقدره و متوجه میشی که اصلا حدی وجود نداره.درد پایان ناپذیره.تنها افراد هستن که پایان پذیرن.
_____________________________
-مارتی: یا جز اون دسته آدما هستین که میدونین که این سالهایی که داخلش هستین خوبه یا جز اون دسته هستید که منتظر سالهای خوب میشین تا اینکه بلاخره سرطان میگیرین و میفهمین که سالهای خوب قبلا گذشتن
_________________________________
-کشیش در حال موعظه: این دنیا همانند یک نقاب میمونه،و صورت هایی که شما دارین متعلق به شما نیس
مردم: آمین
راست: در مورد میانگین بهره هوشی این جمعیت چی فکر میکنی؟
مارتی: در مورد این مردم چی میدونی تو؟
راست: فقط مشاهده و نتیجه گیری.من تمایل به چاقی،فقر و علاقه به داستان های خیالی میبینم. این مردم همون چندرغاز پولی رو که دارن تو یه سبد میندازن و دست به دست میکنن.
مارتی: بعضی مردم از تو جامعه بودن و کار های خوب لذت میبرن.
راست: جدی؟اگه کار خوب اینکه دور هم جمع بشن و داستان های خیالی سرهم کنن،اینجوری برای هیچکس خوب نیست
کشیش همچنان در حال موعظه...
مارتی: میگم،میتونی تصور کنی اگه مردم این اعتقادات رو نداشتند،به چه مسائلی کشیده میشدند؟
راست: همین کاری که الان میکنند.
مارتی: چرنده،اینجوری ممکن بود قتل های عجیب و غریب و فساد اخلاقی اتفاق بیفته.
راست: اگه تنها چیزی که یک آدم رو پاک نگه میداره،انتظار و امید برای پاداش الهی هست،پس برادر،اون آدم یه تیکه آشغاله
راست: انتقال ترس و از خود متنفر بودن به یک سطح استبدادانه.این تزکیه نفس هست.اون ترس مردم رو بوسیله داستان و روایت هایی که میگه جذب میکنه،بخاطر همین تاجایی که جا داره میتونه(بر روی این مردم) تاثیر گذار باشه.
بعضی از انسان شناس های زبانی عقیده دارن که مذهب،یک ویروس زبانیه و میتونه مسیر های ذهنی رو دوباره بازنویسی کنه،که باعث کاهش سطح فکری میشه.
کاراگاه: یعنی تو میگی همه این قضیه یه شیادیه؟همه مردم؟
راست: آره
کاراگاه: یعنی اونا به همین سادگی اشتباه میکنند؟
راست: معلومه،از وقتی همینجوری بوده که یک روزی یه میمون به خورشید نگاه کرد و به اون یکی میمون گفت"اون(خدا) میگه تو باید سهم لعنتتیو با من تقسیم کنی.مردم اونقدر خیال پردازن که اگه سکه ای داشته باشن اونو میندازن تو "چاه آرزوها" بجای اینکه برن با همون برای خودشون یه چیزی بخرن.