خب اون زمان نقطه چین پخش میشد کارآگاه پشندی و ساعد رو میدیدم جو گرفتم
رفتم اداره کشفیات خودم رو معرفی کردم کارآگاه شدم
یکبار جناب رئیس بهم زنگ زد پرونده ی مربوط به همین مواد فروشا رو بهم سپرد
بلافاصله به همراه دستیارم شروع کردیم بررسی کردن نقاط مختلف شهر
دیدم تو پارک ی مردی داره به پسره ی بسته میده
شروع کردم تیراندازی گفتن چیکار میکنی
دستبند زدم به یارو گفتم من همیشه سر بزنگاه میرسم
دستیارم گفت قربان این که لواشکه
گفتم از کجا معلوم آغشته به مواد نباشه؟
یارو رو بردم ازش بازجویی کنم
گفتم این چیه الان چی ریختی بهش؟
گفتش این لواشکه جوهر لیمو ریختم البته من که نریختم فقط فروشندم
گفتم آهان پس تو فروشندشونی درست میکنن میدن تو بفروشی مردم رو معتاد کنی آره؟ ی چند سال که انداختمت گوشه زندان میفهمی
برای کی کار میکنی؟
جواب داد من اصلا نمیفهمم شما چی میگی اینارو ننه بزرگم درست میکنه میدشون به من بفروشم بیکار نمونم
گفتم آهان پس همش زیر سر اونه ننه بزرگت کجاست؟
گفتش به شما چه ربط داره؟
گفتم سردسته مواد فروشا به من ربط نداره؟ تا از این اسلحه استفاده نکردم بگو کجاست؟
ی آدرس داد به دستیارم گفتم بره اونجا ببینه چه خبره
زنگ زد گفت: آره قربان خودشه من الان اومدم اینجا دارم چایی میخورم دیدم ننه بزرگ لواشکارو گذاشت زیر آفتاب مواد مخدر بهش خوب بشینه
گفتم الان من خودمو میرسونم طبیعی رفتار کن
رسیدم اونجا تیراندازی کردم سینی لواشکا رو پرت کردم پیرزنه ترسید
گفتم سریعا مواد جوهر لیمو رو تحویل بده تا شلیک نکردم
من و دستیارم رو برد زیرزمین خونه گفت همینجاست
یدفعه در رو از پشت قفل کرد گفت ۳ روز که موندید اون تو میفهمید دیگه تو خونه ی من از این بازیا درنیارید
دستیارم گفت قربان خطری ما رو تهدید میکنه؟
گفتم این دسته کلید که همراته ببین میخوره به این قفل این در رو باز کن
رفت دید گفت قربان اینجا قفل نداره
گفتم خب کدو حلوایی از پشت قفل زده
بعد اون جواب داد خب قربان خودتون گفتین این کلیدارو امتحان کن قفل رو باز کنیم
من گفتم حرف نزن خواستم تو رو امتحان کنم، این نور چیه میاد؟
دستیارم گفت: قربان نور از حیاط میاد دیگه
گفتم میمردی زودتر بگی اینجا به حیاط راه داره ۳ ساعته ما اینجا گیر افتادیم
رفتیم بیرون سریع ماشین رو روشن کردم رفتم پیش رئیس
گفتم قربان ما نتونستیم به مواد دسترسی پیدا کنیم ولی محل اختفای رئیس باند رو پیدا کردیم
گفتش رئیس باند که به همراه ۵۰ کیلو مواد از کشور امروز صبح خارج شد
گفتم نه قربان این فقط ی پیرزن بود ما خودمون پیداش کردیم تو ی خونه قدیمی زندگی میکنه این لواشک درست میکرد بعد میداده بفروشن
گفت: ابله لواشک چه ربطی به مواد مخدر داره؟
گفتم: خب قربان ما طبق بررسی که داشتیم متوجه شدیم این لواشکارو آغشته به جوهر لیمو میکرده
رئیس گفتش: کارآگاه من کی میمیرم از دست تو راحت بشم جوهر لیمو رو میریزن که اون خوشمزه بشه حالا زودتر از اتاق من برو بیرون دیگه دارم روانی میشم
منم درحالی که متعجبانه نگاه میکردم زود از اتاق رئیس خارج شدم