ی روز فرودگاه رفته بودم بدرقه یکی از دوستان
اونجا ی دختررو دیدم دو رگه بود هم پرتقالی هم ایرانی میگفت چند ماه اینجاس چند ماه اونجا
وقتی ۳ ساله بوده پدر مادرش از همه جدا شدن باباش پرتقال زندگی میکنه مادرش ایران
گفتم کریستیانو رونالدو رو میشناسی؟
با ناراحتی نگاه کرد گفت اسم اون رو نیار
گفتم چرا؟
گفت این یارو اصلا آدم خوبی نیست همه کاراش نمایشه هر جا میره قیاقه میگیره فقط به خاطر شو های تبلیغاتی با مسی مقایسش میکنن
گفتم خاطره ای ازش داری؟
این جا اشک تو چشاش جمع شد گفت یبار از کوچه پس کوچه های لیسبون رد میشدم حواسم نبود خوردم بهش از بقالی سر کوچه شیر و کیک خریده بود ببره خونشون از دستش افتاد بعد کتکم زد گفت همینطور موهامو ۳ دور کشید میکوبوندم به دیوار بیهوش شدم دیگه هیچی یادم نبود فقط بلند شدم دیدم تو بیمارستانم
گفتم شکایت نکردی؟
گفت رفتم پلیس شکایت کنم که مطلع شدیم کریس پرواز کرده منچستر چند روز دیگه هم خبرش اومد با تیم منچستریونایتد قرارداد بسته
وی در ادامه افزود: روزهای زیادی گذشت و رونالدو به کمک رسانه ها معروف و پولدار شد
و خبرای از رفتنش به مادرید میومد
یهو دیدم یکی بهم زنگ زده برداشتم دیدم رونالدو هست خواستم قطع کنم تلفن رو شروع کرد عذرخواهی کرد گفت ببخشید من اون زمان نمی فهمیدم الان میخوام جبران کنم برات برات بلیط میگیرم بیا اینجا خونه ی من
تعریف کرد: منم با یکم تردید پذیرفتم
رفتم اونجا رونالدو رفتار عجیبی داشت و هی سعی میکرد منو به خودش نزدیک کنه
کم کم چون اون زمان خیلی جوون بودم باهاش یکم صمیمی شدم بهم کلکسیون ماشین های خودش رو معرفی کرد حتی منو به رستوران برد و ی مدتی قرار میذاشتیم
یبار دیدم حالت تهوع دارم رفتم دکتر گفت این مشکل شما مشکوک هست باید تست بارداری بدید
و جواب تست مثبت شد!
حالم گرفته شد تاکسی گرفتم تو هوای بارونی رسیدم دم در خونه ی کریستیانو گفتم من حامله ام
با عصبانیت ی لگد زد به شکمم همونجا حالم بد شد جیغ میکشیدم همسایه ها صدامو شنیدن آمبولانس خبر کردن
تو بیمارستان زایمان کردم میپرسیدن پدر این بچه کیه گفتم آقای کریستیانو رونالدو
همه بهش زنگ میزدن دور خونشو شلوغ کردن حتی خبرنگارا هم داشتن میرسیدن که کریس مجبور شد بیاد بیمارستان
اومد اونجا بهم گفت کثافت ی بلیط میگیرم برمیگردی همون قزوین وگرنه یجور میکشمت که پدر مادرت تا ۲۰ سال دنبال جنازت بگردن
سپس پوزخندی تلخ زد و ادامه داد: من با گریه وسایلمو جمع کردم برگشتم قزوین نمیذاشت حتی بچمو ببینم وقتی هم خبرنگارا درباره مادر بچه سوال میپرسیدن هیچی نمیگفت تو تمام این سالها ی روز نبوده که سرمو با آرامش روی بالش بذارم فقط سعی کردم آبروی خودم رو حفظ کنم
من مادر کریستیانو جونیور هستم...