ali frdپارسال مرداد حوالی جنگل های امل داشتیم با نیسان بار حمل میکردیم...برا من بیشتر تفریح بود اونم تو جنگل...
دیدم چند تا ادم با بدن ورزیده دارن مسیری که به زور ماشین میره رو با دوچرخه میان ، همشون از نا افتاده و بودن و دوچرخه هاشون خراب شده بود ، اون وسط قاسم رضایی رو شناختم ، بهش سلام کردم و فهمیدم دوچرخه هاشون خراب شده تا بالا باید برن...
سوارشون کردیم به اصرار من قاسم رضایی جلو نشست و یه پسر جوون دیگه اومد پشت سوار شه
با خستگی سوار شد و من دوچرخه رو براش بلند کردم کلی ناراحت شد و عذر خواهی کرد که چرا دست زدی خودم بلند میکردم و... اون چهره با اون چشمایی مظلوم هیچوقت از یادم نمیره... ادمای بی ادعا ، خاکی و با ادب...
هادی ساروی همون پسری که کلی عذر خواهی ازم میکرد امشب طلا گرفت ، برای من بین اون همه ادم هادی ادم عجیب تری بود...
کشتی گیرامون طلان مردم ، قدرشون رو بدونید اگه واقعا بین ما راه برن و گوش هاشون رو بپوشنن امکان نداره بتونید تشخیصشون بدید ، خیلی سر به زیر و خاکی ان...
جز بدن ورزیده و گوش شکسته اونا هیچ فرقی با بقیه نداشتن نه کسی رو از بالا نگاه میکردن و نه لباساشون خیلی با بقیه فرق داشت که به چشم بیان...
کشتی و کشتی گیرا بیشتر از یه ورزش و ورزشکارن ، اونا خود ما هستن ، ما خودمون رو عینا داخلشون میبینیم
خوشحالم مازندرانی ام و بیشتر این ادما رو از نزدیک دیدام