پیرمرد پینتوریکوبابابزرگم یه بار اومد خونمون،همه خواهر برادرامم بودن بعد گلاب به روتون من ریدم
خوبم ریدمااا،یه گوشه اتاق نشستم ریدم رو فرش😆😆😆
الان که ۳۴ سالمه و اون موقع ۴ سالم بود،تو این سی سال بعدش هرچقد فکر میکنم چرا اون روز خوشگل نشستم یه گوشه ریدم رو نفهمیدم دلیلش رو.
هنوز که هنوزه خواهر برادرام میزنن به روم شاهکار اون روزم رو،هی میگن تو که همیشه میگفتی دسشویی دارم یا خودت میرفتی دسشویی چرا اون روز که مهمون داشتیم اونم بابابزرگ بیچاره که فقط یک بار اومد تو چرا حیثیتمون رو بردی احمق؟؟؟😐😐😐
ولی انصافا تو خانواده بشدت مثبت و بی حاشیه ای که داریم تنها کسی هستم که بارها گند بالا اوردم😄
بچه ها واقعا نمیدونم چرا اون روز ریدم،شرمنده بخدا😔
بیچاره خواهر بزرگم جمعش کرد
الان فکر میکنم اگه تو اون موقعیت بودم و جام با خواهرم عوض میشد برادر کوچیکه رو مجبور میکردم همشو بخوره،بدبختی اینجا بود که اندازه یه جوون بالغم ریده بودم،یادمه زرد و شل بود،و اندازه یه بشقاب پلوخوری وا رفت،کاملا گرد شل زرد رنگ و بشدت بدبووو😊😄