یوهان کرویف از چهره های سیگاری دنیای فوتبال بود و در برهه ای، این عادت داشت به قیمت جانش تمام می شد. او در بخشی از کتاب زندگینامه اش به نام نوبت من، به این مساله پرداخته و اعلام کرده از خطر مرگ نجات پیدا کرده است. این کتاب خواندنی اسطوره فوتبال هلند و بارسلونا را می توانید از فروشگاه طرفداری هم خریداری کنید. این گزیده برگرفته از فصل ششم کتاب و مربوط به وقایع سال 1991 است که می خوانید:
در آن دوران مشکلات معده داشتم که بیشتر و بیشتر می شد. گاهی شروع به عرق کردن می کردم و گاهی یک دفعه بالا می آوردم. سیگار را ترک کرده بودم، ولی در فوریه 1991، همسرم مداخله کرد و مجبورم کرد باهم به بیمارستان برویم آنها هم مرا نگه داشتند. رگ های قلبم به نظر گرفته بود. در یک عمل سه چهار ساعته، دو کنار گذرِ قلب برایم گذاشتند. خوش شانس بودم که قبل از آن دچار حمله قلبی نشده بودم. دست آخر معلوم شد مشکلم سختی سرخرگها بوده که حاصل قطور شدن رگ ها است.
مریضی حتی لحظه ای هم مرا نترساند. به نظرم می رسید که با وجود این همه آدم که دارند کار می کنند تا مرا بهتر کنند، قطعا بعد از معالجه خوب خواهم ود. در چنین موقعیت هایی، واقعا شهرت به شما کمک می کند. وقتی جراح می داند همه دنیا منتظر نتیجه کارش است، خیالتان راحت است که او با تمام وجود کارش را انجام خواهد داد و این حس خوبی به من می داد.
بعد از آن تازه فهمیدم چقدر از لحاظ روحی و اینکه ناامید نشوم، تحت درمان و کمک های غیرمحسوس بوده ام. از آن زمان، دیگر ترس قدیمی زود مردن، که به خاطر پدرم در وجودم ایجاد شده بود، وجود نداشت. همه آن را بعد از مشکلات قلبم از دست دادم، دیگر ترسی در کار نبود. مهم ترین چیزی که از این قضیه یاد گرفتم، این بود که شما نمی توانید کاری را انجام دهید که برایتان بد است و بعد انتظار داشته باشید هیچ اتفاقی نیفتد. مثل سیگار. بعد از عمل، همان طور زندگی کردم که قبل از آن زندگی می کردم. باورم این بود که باید زودتر به زندگی عادی خودم برگردم. البته چند قانون جدید وجود داشت. البته که بسیار در مورد مریضی و اعتیاد به سیگار فکر کردم. مدت ها سرگردان بودم که چرا آن قدر سیگار می کشم؛ مخصوصا وقتی دکترها گفتند 90 درصد از مشکل قلبم به خاطر سیگار است. بعد به گذشته فکر کردم و متوجه شدم چقدر بد زندگی کرده ام. می دانستم که سیگار می تواند سرطان زا باشد و اینکه چقدر برای قلبم ضرر دارد. با این وجود، مدام خودم را توجیه می کردم که این راهکاری مناسب برای مبارزه با استرس است. همیشه کلی دلیل داشتم که چرا نباید سیگار را کنار بگذارم.
بعد از عمل، به طور کامل جبهه را عوض کردم و سراغ راه درست رفتم. سیگار را یک شبه کنار گذاشتم و خیلی سریع از زندگی ام تبعید شد. در همین زمان هم به شدت علاقمند شدم که کاری در جهت تبلیغات علیه سیگار انجام دهم. نه مثل کسانی که تابلو گردنشان می اندازند و برای گروه های مختلف ضدسیگار کار می کنند. حتی از ایده چنین چیزهایی حالم به هم می خورد. می خواستم کاری کنم که هم با استانداردهای من سازگار باشد و هم تاثیر داشته باشد. باید کاری بود که هم سیگار کشیدن را تقبیح می کرد و هم اتفاقات بعد از آن را. کاری در ابعاد بین المللی می خواستم. دوست داشتم هر کسی در هر جای دنیا متوجه منظورم بشود و این طور شد که ایده ساخت کلیپ تبلیغاتی به ذهنم رسید. بعد با همکاری وزارت سلامت کاتالان آن را اجرا کردیم. در آن فیلم، برای من پاکتی سیگار به جای توپ ارسال می شود و من با آن روپایی می زنم. هر بار که توپ به سر، شانه، زانو یا پایم می خورد، صدای یک ضربه قلب را می شونوید. بعد می گویم: "فوتبال همیشه زندگی من بوده است." بعد از سکوتی کوتاه، پاکت را شوت می کنم و به شکلی متلاشی می شود. کلیپ با این جمله تمام می شود: "و سیگار تقریبا زندگی ام را از من گرفت." کلیپ به زبان های انگلیسی، اسپانیایی، کاتالانی، هلندی و فرانسوی اجرا شد تا بتواند مخاطبان بیشتری در دنیا داشته باشد. این دقیقا پیغامی بود که می خواستم به همه بدهم.
کلیپ تبلیغاتی یوهان کرویف برای مبارزه با دخانیات
مشکل قلب من باعث کشف مساله دیگری هم شد. سه هفته بعد از عمل قلب، دکترها تصمیم گرفتند کارکرد قلبم را در یک بازی مهم بارسلونا زیر نظر بگیرند تا متوجه شوند چقدر توانایی تحمل استرس را دارم. بارسلونا مقابل دیناموکیف در یک چهارم نهایی مسابقات جام در جام اروپا در 1991 بود. یک دستگاه مخصوص از بیمارستان سن یوردی فرستاده شد با کلی سیم و دکمه که به سینه ام وصل می شود. آنها می توانستند ریتم قلبم را طی مسابقه مشاهده کنند هر چند که بازی را در خانه مقابل تلویزیون تماشا می کردم. با این که بازی بسیار هیجان انگیزی بود و بارسلونا در آخرین دقایق توانست نتیجه را به نفع خودش درآورد، ضربان قلبم اصلا بالا نرفت. بعدا آنها ضربان قلبم را روی نیمکت هم چک کردند و حتی آن موقع هم اتفاق خاصی نیفتاد. حتی در یک بازی ضربانم آن قدر آرام و مداوم بود که گفتند این ضربان یک نفر در حال چرت بعدازظهر است. ضربان فقط یک بار بالا رفت؛ آن هم در دیدار با هیات مدیره بارسلونا.
دقیقا یک ماه بعد از جراحی، به کارم بازگشتم و چند هفته بعد بارسلونا برای اولین بار در دوران من، قهرمان لیگ شد. بازی را این بار بدون سیگار و به جایش با یک آب نبات چوبی تماشا کردم. به نظرم خوش طعم بود و می توانست در مقابله با استرسی که از لحاظ آماری و علمی اصلا وجود نداشت، کمکم کند.