ادوین بوکمپ 54 ساله است. او از چند ماه پیش به عنوان مربی جوانان دورتموند مشغول به کار شده، اما بیش از دو دهه در این باشگاه در پستهای مختلف، غالبا در مجموعه جوانان فعالیت کرده است. او هنوز به نقشآفرینی در تیم زیر 19 سال دورتموند که در بین سالهای 1994 تا 1998 پنج بار قهرمان کشور شد، افتخار میکند.
او گفت: “ما در شرایطی موفق به کسب قهرمانی میشدیم که در زمینهای خاکی در مناطق مختلف دورتموند تمرین میکردیم. گاهی اوقات دوشهای حمام کپک زده بود. در زمستان گاهی زمینها هم بسته میشد و ما مربیان مجبور به خلاقیت و بازی در سالن بودیم.” او سرش را تکان میداد و ما نیز لبخند کوتاهی زدیم، اما قابل باور نبود این اتقاقات تنها مربوط به 15 سال پیش است. بوکمپ در ادامه گفت: “آن دوره کاملا متفاوت بود و اکنون همه چیز واقعا حرفهای شده است.”
وقتی آنجا مینشینید، با گوش دادن به این مرد با لباسی شامل یک پیراهن ساده و شلوار جین آبی، نمیتوانید به او کمک کنید، اما میتوانید به سرایدار و ادعای او مبنی بر اینکه همه چیز “غیر از ذهنیت تغییر کرده است” فکر کنید. آیا او نیز تقریبا همان داستان را نگفت؟ بازیکنانی که باید در شرایط غیرحرفهای و در زمینی غیراستاندارد تمرین کنند؟ تصویری عجیب از فوتبال آلمان در دهه 90 در اینجا شروع میشود. آیا اینگونه بود که آلمان که همگان همیشه آن را به عنوان سرزمینی کارا، سازمان یافته، کامل و علمی تصور میکردند، بیشتر شبیه مردابی ناامیدکننده برای فوتبالیستهای آماتور بود؟ تا اینکه فدراسیون فوتبال آلمان از خواب بیدار و احساس کرد که اقداماتی جدی برای تغییر امور لازم است؟
بوکمپ به آرامی در این رابطه گفت: “فکر میکنم بیش از حد به نقش فدراسیون در این تغییرات پرداخته شده است. قطعا درست است که همه چیز کمی سریعتر اتفاق افتاد و فدراسیون همه را تحت فشار قرار میداد و این قانون را وضع میکرد. اما اطمینان دارم که بههر حال این اتفاق رخ میداد و این باشگاهها دیر یا زود این مراکز پیشرفته و بقیه چیزها را میساختند. به همین دلیل ساده که آنها دیگر نمیتوانند مبالغ نقل و انتقالاتی را تحمل کنند و درواقع تنها عامل زمان تعیینکننده است که چه وقت باشگاهها با تکیه بر استعدادیابی، تبدیل به تیمهایی حرفهای شوند.”
احتمالا در حرفهای بوکمپ حقایق زیادی نهفته است. در سال 2002، پنج سال بعد از روزهای باشکوه موفقیت دورتموند در لیگ قهرمانان، دو باشگاه آلمانی بایر لورکوزن و دورتموند در فینال لیگ قهرمانان اروپا و جام یوفا حضور یافتند، اما این بار هر دو شکست خوردند. البته این ممکن است فقط یک اتفاق باشد، اما اتفاقی نمادین بود. در هزاره جدید کار باشگاههای آلمانی در رقابت با تیمهای دیگر بزرگان فوتبال به ویژه انگلیس و اسپانیا در بازار نقل و انتقالات بسیار دشوار بود. دلایل بسیاری درباره عدم درآمدزایی باشگاههای بوندسلیگا به اندازه همتایان خود در لیگ برتر وجود دارد. هواداران نقش مهمی دارند، زیرا قیمت متوسط بلیت و پخش فوتبال از تلویزیونهای رایگان، شرایط کسب درآمد را برای تیمها کاهش داد.
ساختار فوتبال آلمان از مالکیت خصوصی جلوگیری میکند و به همین دلیل در قارهای که میلیاردرها، کارآفرینان روس یا باران پول نفتی اعراب در آن حضور دارد، بازار آلمان از آن بینصیب است. بوندسلیگا فاقد زرق و برق لیگهای ایتالیا، اسپانیا و انگلیس بود، به همین دلیل است که باشگاههای آلمانی هنوز فقط 70 میلیون یورو در سال از فروش حق پخش خود به خارج از کشور دریافت میکنند که در بازارهای پر سود سرمایهگذاری خارج از کشور مانند آسیا یا قاره آمریکا، تنها یک یازدهم آنچه باشگاههای انگلیسی به جیب میزنند، است.
پس در یک مقطع و با توجه به نیاز اقتصادی، باشگاههای آلمانی بر آن شدند که بهجای خرید استعداد از دیگر کشورها با مبالغ هنگفت، خودشان به تولید استعداد بپردازند. اما همیشه در مقابل تغییر، مقاومت وجود دارد و برای قبول این روش نیاز به صبر بود. حتی خود دورتموند (باشگاه ادوین بوکمپ) نیز تا زمانیکه به ورطه ورشکستگی نرسیده بود در مقابل این تغییرات مقاومت میکرد.
بنابراین فدراسیون تصمیم گرفت که چیزی تغییر کند. نخستین “برنامه پیشرفت استعدادها” مبتنی بر مدلهای پیشرفت جوانان بود در فرانسه و هلند در حال اجرا بود. فدراسیون 400 مربی برای جوانان و نوجوانان فوتبال استخدام کرد، سپس به هر 21 انجمن منطقهای حدود یک میلیون یورو برای بهبود شرایط استعدادیابی و مدارس در سطح زیر 13 سال اختصاص داد.
فدراسیون 1.5 میلیون یورو برای 120 پایگاه فوتبال جوانان در سراسر کشور خرج کرد که پسران و دختران بین 13 تا 17 سال، بهویژه آنهایی که پیش از این در یک باشگاه حرفهای بازی نمیکردند، بتوانند با مربیان دارای مجوز و حقوق، کار کنند. بهعبارت دیگر هدف این برنامهها تنها معطوف به استعدداهای بزرگ نبود و همه مردم را نشانه گرفته بود. اگدیوس براون، رئیس فدراسیون آلمان در این خصوص گفت: “ما میخواهیم اطمینان حاصل کنیم که استعدادها لازم نیست صدها مایل را برای یادگیری در شرایط مناسب طی کنند و در هر گوشهای میتوانند از این امکانات بهرهمند شوند.”
اما شاید جالبترین وجه ماجرا زمان و خالق این تغییر بود. این برنامه در آگوست سال 1998، چهار ماه قبل از حضور رالف رانگنیک در تلویزیون برای توضیح سیستم دفاع چهار نفره و شش سال قبل از آنکه عموم مردم فهمیدند که چیزی در فوتبال آلمان بهطور جدی روند اشتباهی را طی میکند، رقم خورد. بعدا فدراسیون اظهار داشت که شکلگیری این روند “تنها به دلیل انتقادات مردم نسبت به خروج زودهنگام تیم ملی از جامجهانی 1998 در فرانسه نبود.” آنچه باعث نگرانی فدراسیون بود، عملکرد ناامیدکننده تیم ملی یا اعتراضات عمومی نبود، بلکه موضوع نگرانکننده میانگین سنی تیم ملی بود.
![](https://s4.uupload.ir/files/f01189ae-7f86-11e8-87b1-f80f41fc63ce_pquf.jpg)
برتی فوگتس آغازگر راهی بود که به قهرمانی آلمان در جامجهانی 2014 منجر شد.
میانگین سنی تیم ملی آلمان در مسابقات در فرانسه 30.3 سال بود. بسیاری از بازیکنان حاضر در تیم قهرمان جام جهانی 1990 هنوز در تیم حضور داشتند: استفان رویتر، یورگن کوهلر، توماس هالر، آندریاس مولر و لوتار ماتیوس. بهتر است شما بدانید که یکی از بازیکنان رودی فولر موهای خود را رنگ میکرد زیرا رنگ اصلی موهای وی خاکستری بود. مقصر وضعیت نگرانکننده سرمربی تیم ملی نبود. برتی فوگتس 11 سال اول دوران مربیگری خود را در فوتبال جوانان گذرانده بود و دوست داشت برخی بازیکنان جوان را به تیم ملی دعوت کند، اما بازیکن بااستعدادی وجود نداشت. به همین دلیل برنامه پیشرفت استعدادهای اولیه توسط هیچکس غیر از خود برتی فوگتس ترسیم نشد. اما اندکی پس از شروع کار، او از سمت سرمربی تیم ملی استعفا داد و اریش ریبک جانشین وی شد که او نیز پس از نمایش شرمآور ژرمنها در یورو 2000 مجبور به کنارهگیری شد.
این سوال وجود داشت که چرا فوتبال آلمان در اواخر دهه 90 تا این اندازه افول کرد. شاید بخشی از این به دلیل مغرور شدن بود؛ دامی که حاصل موفقیتهای تاریخی طولانی مدت است. ورموت در این باره گفت:” همه چیز خوب به نظر میرسید. جامها تقریبا خودکار فتح میشدند.” اما باید این را هم درک کرد که در هر چند دهه، تغییرات اجتماعی تنها یک بار رخ میدهد.
برای چندین دهه تقریبا هر پسربچه آلمانی با استعداد ورزشی، فوتبال را انتخاب میکرد، اما پس از آن در دهه هشتاد علاقه غیرمنتظره به تنیس به لطف درخشش بوریس بکر و اشتفی گراف کشور را درگیر کرد و علاقه جوانان به سمت آن کشیده شد. ورموت معتقد است:” درنهایت در اواخر دهه 90 فدراسیون متوجه شد باید برای علاقمند ساختن پسران و دختران به فوتبال، فضای فوتبال را سرگرمکننده و مدرنتر کند. مشکل دیگری نیز وجود داشت. آن پسرهایی که در دهه هشتاد و نود میلادی فوتبال را انتخاب کردند، چیزی را یاد میگرفتند که مدرن نبود. تقریبا بدون استثنا، بچهها در تیمهایی بازی میکردند که در عقب زمین دو مدافع مرکزی قدرتمند و عضلانی و پشت سر آنها یک سوئیپر قرار داشت. در پایینترین سطح محلی جاییکه همه پسران شروع به کار کردند، شیوههای فوتبال بهندرت سرگرمکننده بود. من میدانم که درباره چه چیزی صحبت میکنم. تیمهای جوانان در اواخر دهه نود را هدایت میکردم و مرتبا شگفتزده می شدم؛ زیرا همکارانم از بچههای 9 ساله تمرینات طاقت فرسایی میخواستند. اگر بچهها با وجود چنین شرایطی خوش شانس بوده و شکوفا میشدند، یک معجزه بود.”
وقتی از ادوین بوکامپ پرسیدیم چرا هیچ یک از بازیکنان زیر 19 سال بوروسیا دورتموند که در دهه نود موفق به کسب پنج قهرمانی شدند، نتوانستند راهی تیم اول شوند، او خیلی سریع پاسخ داد: “آنها کیفیت بازی در بوندسلیگا را نداشتند. استعدادیابی ما بهتر از استعدادیابی سایر باشگاهها بود، به همین دلیل ما در تمام آن عناوین پیروز شدیم. اما وقتی واقعا به شرایط نگاه کنید، استعدادهای آلمانی که ما تولید کردیم به اندازه کافی خوب نبودند. بر خلاف عرصه باشگاهی، فدراسیون نمیتواند با خرید بازیکنانی از خارج از کشور، به این پیشرفت واکنش نشان دهد، بنابراین باید آموزش استعدادهای آلمانی به شکل قابل توجهی بهبود مییافت.”
بخش اول این مقاله: پروفسور رالف رانگینک و تغییر آلمان!
بخش دوم این مقاله: دورتموندی که مخالف استعدادسازی بود!
بخش سوم این مقاله : حذف عامل پیروزی !