فک میکنم پاییز سال ۸۴ بود خونه ی خالم دعوت شدیم
شام قورمه سبزی درست کرده بود سر سفره بحث فوتبال شد پسرخالم مسخرم کرد گفت یادته اوندفعه اومدم خونتون بازی کردیم بردمت گفتم خودتم میدونی با نادآوری بود گفت ۱۰ سال دیگه کسی یادش نمیاد داور کی بود همه برنده رو به یاد میارن و اون منم عصبانی شدم دوییدم سمت اتاقش پلیستیشن رو روشن کردم اومد داخل گفت چیکار میکنی
گفتم صندلی بردار بشین دسته ها رو برداشتم گفت یکیشو بده من
بازی اومد بالا فک کنم Pes 2005 یا 2006 بود
قرار شد هر کی 3 دست برد خودشو از پنجره پرت کنه پایین
پسرخالم گفت خودتو از الان مرده بدون من گفتم تو زمین بازی همه چیز مشخص میشه
من آرسنال رو برداشتم اون چلسی مثل همیشه زیبا و هجومی بازی کردم و اون اتوبوس پارک کرده بود با بدشانسی موقعیت هام گل نمیشد و همش احساس میکردم پسر خالم کمک مالی به شرکت کونامی کرده و هنوزم فکر میکنم احساسم درست بود چون داوری افتضاح و کاملا یک طرفه بود
دو دست رو به ترتیب 2-1 و 2-2 (4-3) در ضربات پنالتی برد
گفت خخخخخ خب دیگه حالا بریم سراغ آخرین بازی عمرت تو زندگی!!!
استرس گرفته بودم دست و پام میلرزید ولی ی حسی بهم میگفت قوی باش یکی میاد همه معادلات رو به هم میریزه من هی گفتم یعنی اون کیه؟!...
تصمیم گرفتم تیمم رو عوض کنم رفتم قسمت لالیگا دستم خورد رو دکمه بارسا انتخاب شد خواستم برگردم عوض کنم پسرخالم سرم داد زد گفت ول کن برو تو بازی دیگه 2 ساعته داری معطل میکنی
بازی شروع شد هر چی حمله میکرد گلرم توپارو میگرفت من تعجب کرده بودم گفتم چقدر فرزه
اون کسی نبود جز ویکتور والدز
نمیتونستم تمرکز کنم پشت هم اشتباه میکردم و اگه والدز نبود همون دقایق اول 6 تا میخوردم
دقیقه ۹۰ شد ی کرنر ارسال کرد توپ برگشت به حمله ادامه داد ی دایو زد داور پنالتی گرفت!!
من داد زدم یقه پسر خالمو گرفتم کوبوندمش به دیوار گفتم اگه مردی بزن بیرون همه جمع شدن پسرخالم خندید و منو خیلی بد مسخره میکرد (هیچوقت یادم نمیره) و من اشک تو چشام جمع شد..
یهو نگاه کردم دیدم پسر خالم دسته رو برداشت پنالتی رو بزنه والدز لایک نشون داد من یکم امیدوار شدم دسته رو برداشتم پسرخالم ضربه رو زد من دکمه ی سمت راست رو زدم ولی والدز کبیر سمت چپ رفت و پنالتی رو مهار کرد!!!
من پریدم هوا داد میزدم خدااااااااا خدااااااااا و گریه میکردم از اون لحظه عاشق بارسا و والدز شدم پسرخالم هم بُهت زده نگاه میکرد خیلی روحیه گرفته بودم تو وقت اضافه گل زدم و بردم
شدیم 2 دست اون یکی من
دست بعدی رو 4-2 بردم و رفتیم دست نهایی
پسرخالم هم استرس گرفته بود
خیلی زود ولی گل زد تا ثانیه آخر هم جلو بود تا اینکه توپ رو پاس دادم مسی...
همرو دریبل کرد هیچ جوره نمیشد مهارش کرد خطا و پنالتی...
پنالتی گل نشد توپ رفت کرنر و پسرخالم میخندید تحقیرم کرد ولی گفتم حالا بذار این کرنر هم تو این لحظه آخر سانتر کنیم شاید فرجی شد...
ژاوی رفت پشت توپ بعدش والدز کبیر رو آوردم جلو ی سانتر و ضربه سر فوق العاده ویکتور والدز انقدر محکم بود گلرش با اینکه توپو گرفت خودش با توپ رفت تو گل
داد زدم گلللللللل گللللللل والدزززززز اهورایی صندلی رو برداشتم کوبوندم تو صورت پسرخالم گفتم بگیر نوش جونت
عصبانی شد گفت این پایان ماجرا نیست
تو وقت اضافه بازی درگیرانه بود و ده نفره شدم بازم داور کار خودشو کرد
پسر خالم گفت کارت تمومه غزل خداحافظی رو بخون دقیقه ۱۲۰ بازیکنش تک به تک شد اما باز هم والدز ناجی ام شد...
بازی رفت پنالتی ی پنالتی رو زدم به تیر یکی هم گلرش گرفت خرابکاری ام نزدیک بود زحمات والدز کبیر که یکی از پنالتی ها رو سیو کرده بود رو هدر بده...
پنالتی آخر بود اینو گل میکرد میبرد من با خودم گفتم ولش کن دیگه چرا والدز کبیر رو که اینهمه زحمت کشید خسته کنم باختم دیگه تمومه..
نا امید بودم هیچ طرفی حرکت نکردم اون پنالتی رو زد وسط و والدز توپو گرفت..!!
گفتم ههههههههههههههههه ههههههههههههه پسرخالم دیگه کم مونده بود گریه کنه
رفت تو پنالتی های تک و خراب کردم باز نزدیک بود ببازم ایندفعه دیگه خودش زد بیرون سرشو محکم کوبید دیوار
2 پنالتی بعدی رو هر دو گل کردیم من بعدی هم ک نوبت به والدز کبیر رسیده بود با ی زیر طاقی زیبا گل کردم بعدش نوبت به اون رسید ی شوت کرد سمت چپ پریدم والدز کبیر رفت سمت راست و تماااام
لباسمو درآوردم میچرخوندم رو هوا فریاد والدز والدز سر دادم
پسر خالم نشست زمین گریه میکرد
گفتم پاشو پاشو خودتو لوس نکن بپر پایین گفت نمیشه ک..
حرفشو قطع کردم گفتم نه هیچ راهی نداره یادت میاد؟ یادت میاد چقدر تحقیرم کردی؟
پاش گیر کرد به میله ی تِراس پرت شد پایین شانس آورد افتاد تو باغچه ی همسایه وگرنه امشب سالگرد پونزدهمش بود
خلاصه که از اون شب عاشق بارسا شدم و این هدیه بزرگ رو تا ابد به ویکتور والدز بزرگ مدیون هستم (حتی زنده بودنم رو!) امیدوارم روزی براش جبران کنم..