وقتی سال 2005، با دیدن بازی های رونالدینیو طرفدار این تیم شدم، به هیچ وقت فکر نمیکردم تو لباس یک تیم دیگه ببینمش.
ولی این اتفاق افتاد. حتی در نقش تیم حریف!
رفتن رونالدینیو خیلی غم انگیز بود. اما اجتناب ناپذیر. اسطوره به طرزچشمگیری از اوج فاصله گرفته بود (هرچند همچنان رونالدینیو بود)، و فقط عشق به اون اجازه نمیداد رفتنش رو قبول کنیم.
رونی رفت. و بعدش طی سالها غم جدایی خیلی ها رو چشیدیم. اینهمه اسطوره، اینهمه خداحافظی...
امسال اما داستان فرق کرد، حداقل برای من.
برای اولین بار در زندگیم نمیتونم بازی تیمم رو ببینم. نمیتونم بازوبند رو ببینم. نمیتونم بوسیدن لوگوی باشگاه توسط بازیکنا رو ببینم. وای از ضربه ایستگاهی...!
مشخصا دوست ندارم تیمم ببازه، تیممه!
اما باورم نمیشه که از بردش هم خوشحال نمیشم...یه جای کار میلنگه!
لئو مسی کجاست؟؟
این واقعا یک دروغه!
به جرئت میگم هیچ هواداری هیچوقت این حس و حال رو لمس نکرده. و ای کاش هم نکنه.
شاید گفته بشه من هوادار واقعی نیستم یا هر کوفت دیگه ای. واقعا به هیچ جام نیست.
آرشیوی که من از تیمم دارم رو کمتر کسی از تیمش داره.
ولی واقعا فوتبال این روزها رو دوست ندارم. چون واقعی نیست.
برای شما هم همینطور میشه اگه مجبور باشید بزرگترین دروغ ممکن رو باور کنین. دیگه هیچی واقعی نیست.
(توضیح عکس: واکنش مسی به سمت هوادارای والنسیا بعد از پرت کردن اشیا به طرف بازیکنای بارسا_2016)