نوشتن مقدمهی یادداشتی بر تیم یحیی گل محمدی، کاری است بس دشوار. خواستم بگویم پرسپولیس یابنده گلات قهرمانی است اما دیدم نمی شود. خواستم بگویم پرسپولیس، نائب قهرمان آسیا با 13 نفر است اما نشد. خواستم بگویم پرسپولیس پرافتخارترین تیم ایران است اما نشد. خواستم بگویم پرسپولیس تنها ناامید کننده تیمهای پرزرق و برق آسیایی است اما نشد. خواستم بگویم پرسپولیس فخر ایران در آسیاست اما نشد. خواستم خیلی حرف ها بگویم اما نشد. هر چه دو دوتا چهارتا کردم هر صفتی برای سرخهای ایران جفایی بود در حق سالها اعجاز آنها. دست آخر یک جمله ماند که شاید گوشهای از حق مطلب را ادا کند؛ پرسپولیس، پرسپولیس است. نه صفت لازم دارد نه افسانهسرایی، خودشان، اعجازشان را فریاد میزنند. اعجازی از جنس مکتب سرخ.
پرسپولیس دهه نود، آنقدر با شکوه است که مغز در هزارتوی صفتها و شکوههای آن گم شود. از آن جنس تیمهایی است که میتوان سال ها از آن نوشت و سخن راند؛ بدون تکرار. هر کلمه از کلمه قبلی پرشکوهتر. هر سطر پر افتخارتر از قبلی. جشن قهرمانی آنها حتی از حیث کلیشه و تکرر تلویزیونی یک سور به جومونگ و مختارنامه زده است. اسطوره کروات سرخها حتی میان لبخند و شادی آخرین جشن قهرمانی تیمش، پر بود از نگرانی برای آینده کاخی که آن را از صفر ساخت. سرخها رهبری از جنس مکتب خود آوردند، با وی تا فینال آسیا رفتند و حالا گلات قهرمانی. آنها اکنون مانند یک افسانهاند. یک شاهنامه به قلم هوادارانی که از قعر جدول حالا تیمشان را به پرچمدار فوتبال ایران و کابوس تیمهای آسیایی مبدل کردهاند.
این یک حقیقت است. زمینی که پیکانی ها در آن جولان می دهند نه منت پاس را می کشد و نه حتی پا به توپ شدن. تنها چشمک آن زمانی است که دست به ارسالها و شوت از راه دور میزنید. همه چیز از ارسال شیری آغاز شد و با جولان شهریار در آسمان، زیرکی ترابی و تمام کنندگی محشر عبدی سرخها سند قهرمانی خود را امضا کردند. عبدی نشان داد که باید از همین حالا او را کلیدیترین مهره هجومی فصل آینده پرسپولیس بدانیم. تیزرو، باهوش، تمام کننده و از همه مهمتر آشنا با مکتب تیمش که همان ترجیح تیم بر خود است.
پیکان برای باخت نیامد. این را می شد از بازی رو به جلو و حتی مالکانهتر آنها فهمید. تیمهای تارتار یک عادت خاص دارند. حفظ توپ در زمین خودی و عرض دادن بازی تا جایی که دستها برای ارسال باز باشند. اما هر چه زدند به در بسته دفاع محکم سرخها و درخشش تحسین برانگیز فرشاد فرجی زدند. یحیی اما باهوش تر از این حرف هاست. گرچه بخش زیادی از بازی را تیم تارتار مالک توپ و میدان بود اما سکاندار سرخها با سرعت دادن به بازی تیمش به خصوص در جناح چپ، حسابی راست پیکانیها را به تکاپو انداخت.
در نیمه دوم اما یحیی میانه زمین را دو دستی به تارتار واگذار کرد. امید عالیشاه بازیکن پا به توپی است و خلاصه زیاد با توپ الفت و انس دارد، خصلت بدی نیست اما برابر هافبکهای پرتعداد پیکان و خصوصا دست تنها بودن،اجازه نمی داد آنچنان هجومی از پرسپولیس نیمه دوم نبینیم. علاوه بر این، با یک اشتباه و خوردن یک گل کار میتوانست برای سرخ ها حسابی بیخ پیدا کند. اما یحیی فکر آنجا را هم کرده بود. جلوآمدن وحید امیری به یک خط جلوتر و پرس با تکیه بر دوندگیهای بی امان او اجازه بازیسازی از خط دفاعی را از پیکانیها را می گرفت.
بارها گفتهایم و بارها شنیدهاید که احمد نوراللهی آنچنان روند پایداری ندارد و رو به سینوس است. اما اگر روزش باشد، هر بلایی که حتی فکرش را نمیکنید سر رقیبش میآورد. بازیکنی که همراه با سرلک، هافبکهای بازیساز پیکانی را فلج کرد و مثل همیشه با یک نفوذ تیر خلاص را به بدنه تیم تارتار زد. شماره 8 سرخها گرچه دست تیمش را از جام قهرمانی آسیا کوتاه کرد اما بی اغراق یکی از پایههای اصلی گلات قهرمانی بود. او از جنس پرسپولیس، بدون ادعا، بدون منت و بدون بوسه های دروغین. او فقط با دست به لوگوی تیم و قلبش میزند. همین قدر محکم؛ همین قدر متعهد.
کودکیهای ما پر از خاطراتی که بزرگانمان از فوتبالمان نقل می کنند. پرسپولیسی ها از نسخه دهه شصتی تیمشان می گفتند که رقبا فقط برای حفظ آبرو روبرویش بازی می کردند. آبیها از دو قهرمانی آسیا که هیچ تیمی تکرارش نکرد. و آن هایی هم که حس ملی گرایی بیشتری داشتند از صعود دراماتیک ایران به جام جهانی و از این دست توصیفات. اما برای نسل بعد، سرخ و آبی، یک خاطره و یک افسانه مشترک برای نقل در آینده دارند و از قضا می دانند که تکرار هم نخواهد شد. از تیمی بگویند که گرچه از زمین و زمان برایش میبارید، گرچه مدیرهای ناکارآمد روی سرش خراب می شدند، گرچه پر بودند از نبودها و کمبودها. اما 5 بار قله فوتبال ایران را فتح کردند و به آن هم قانع نشدند تا این که غرب آسیا را مال خود کردند. تیمی که ماهها به سپاهان باج نمیداد و چشم انتظار لغزشی کوچک ماند. تیمی که محرومیت ها، مصدومیت ها، نامردیها را دید اما کم نیاورد. آن ها شایسته تحسیناند. سراینده مدرنترین افسانه پارسی؛ پرسپولیس نامه! به قلم خون سرخ هوادارانی که شاید ضربه خورده باشند اما هرگز عقب نکشیدند. بماند به یادگار؛ برای نسلهای بعد. این افسانه تکرار نخواهد شد.
شاید رقبا چنین شاهنامهای را صدقهسر امثال وزیر و حکومت بدانند و برای نقضش دفترها بنویسند. اما خودتان میدانید و خودشان میدانند که این روزها آن ها نگران آیندهای هستند که از قضا نه دفتر و نه قلمی برای نگاشتن بهانه های شان دارند.
به پایان رسید این دفتر حکایت حالا حالاها باقیست...