ساعت ۴ و نیم بود همه جا تاریک بود تلویزیون رو روشن کردم
همونجا بود که لامپ خونه روشن شد درحالی که هیچکس نبود و منم روشن نکردم زفتم خاموش کردم ولی ی صدای عجیب میومد میگفت بواابواا
به تخم نشستم بازی رو دیدم و تو طرفداری نوشتم لرد فنا راهی غار میشن
داشت خوابم میگرفت رفتم ی موکا درست کنم بخورم خوابم نبره
چون کوکائین داره
وقتی رفتم درست کنم نمیدونم چرا هر چی داغ میکردم
سرد تر میشد!
یهو گفت دی ماریییاااا پریدم رو هوا فنجون خورد به سقف شکست تیکه هاش ریخت رو سرم
افتادم زمین موکا ریخته بود رو لباسم داشتم میسوختم
یهو بابام بیدار شد که صدا رو شنیده بود
با چوب حمله کرد گفت لندهورررر ضربه دوم رو اومد بزنه جا خالی دادم خورد به کتری افتاد
بعد گزارشگر گفت مسییی
اینو گفت دوییدم از سد بابام رد شدم ببینم مسی چه حرکتی میزنه
بابام همونجا تو آشپزخونه خوابش برد
رفتم در تراس رو باز کردم طوفان عجیبی بود در رو نزدیک بود از جا بکنه انقدر طوفان شدید بود دیگه نمیتونستم در رو ببندم چون هی منو میزد عقب اخر پرت شدم و در هم خورد تو صورتم
بیهوش شدم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم کینگ جام رو بالای سر برده💙💙💙💙💙