عـالـیجنـابـ Tottiیکے از دوستان نظر داده گفته خدا هیچکار بوده فقد بخاطر امکاناتش ودکتر برکشت!! اول خدا تا نخواهد برگے از درخت نمیفته . بعدشم رو صحبتم با این دوست عزیز ما تو ے شهر محروم از نظر امکانات زندگے میکنیم. منو بابام کارگر ساختمونے هس «اوستاکاشیکاریم» بابام بخاطر کار سنگین رگ ها قلبش بسته شده بود اما نمیدونستیم هراز چندگاهے اذیت میکرد بابام پشت گوش انداخت ساعت ۱۲شب خبر فوت دامادش و میشنوه چون دوتا دختر عمه داریم ک ماماتشون «عمه ام »چند سال پیش فوت گرده بود و باباشم ک فوت کرد تو تو خواب فشار عصبی ب بابام وارد شد سکته کرد و تو خونه مث مرغے ک سرش ومیبرے بالا پایین میپرید با بدبختے رسوندیم بیمارستان جلو بیمارستان افتاد وسط راهرو پرستارها معاینه کردن و اومدن ب ما بگن باباتون تموم کرده فکر مراسم باشیم چون حالمون بد بود بردن تو اتاق ک نبینم!! تو این مدت ے قرص خارجے فوقوالعاده قوےبهش دادن ک رگ ها قبلش باز شد یواش یواش نفس ها بابام برگشت. دکترش بعدش ازم پرسید بابات تا حالا سابق مریضے و عمل جراحی داشته چکاره بابات؟؟ گفتم ی کارگر ک از بچگے یتم بوده بابا نداشته از ۷سالگے تو تحویل ها میخوابیده کار میکرده واسه ے لقمه نون . تا حالا خدارو شکر مریضے نداشته!! دکتر گفت بخاطر همون که بدن بابات قوے بوده برگشته چون این قرص خارجے خیلے قوے ب هرکس نمیسازه از هر ده نفر شاید ے نفر با این قرص برگرده که بابات بدنش قوے بوده بهش ج داده اما من اینو لطف خدا ومعجزه خدا اول میدونم بعدش دکتر وپرستارها چون من تو اون حال بابام یهو چند دقیقه خوابم برد از فشار بالا تو حالت بیهوشے بودم تو خواب دیدم که بابام هیچیش نمیشه!! اینو گفتم ک بگم خدا تا نخواهد برگی از درخت نمیفته.. صحنه اریکسن ودیدم اشک تو چشام جمع شد ناخودگاه یاد قضیه بابام افتادم چون خیلی تجربه تلخ و ترسناکی بود حالم دست خودم نبود الان ک خبر به هوش اومدنش اومد خیلی خوشحال شدم باهمه وجودم خوشحال شدم بخدا