فردوسی استاد سخن، چون خورشید بر این سرزمین تابیده و بی نیاز از هر مدح و ثنایی است. شاهنامه او به تنهایی برای آن که هنر و ادبیات ایران و به زبان ساده تر، ایران و ایرانی تا ابد مدیونش باشد، کفایت می کند اما انصاف حکم می کند سهم احمد شاملو در نکوداشت های سی سال اخیر برای حکیم ابوالقاسم فردوسی نادیده گرفته نشود.
از آوریل 1991 که احمد شاملو در دانشگاه برکلی کالیفرنیا درباره ضحاک و فردوسی حرف زد و بر پایه آنچه که سال 1356 از علی حصوری، استاد دانشگاه پهلوی شنیده بود و البته به گواه حصوری، سال ها درباره اش تحقیق داشت و در حوزه اش صاحب اشراف بود، حضرت ضحاک را نماینده جامعه فرودست و به گفته خودش جامعه اشتراکی و جمشید و فریدون را طرفدار جامعه طبقاتی خواند و ادعا کرد؛ کاوه آهنگر انقلابی ضد مردمی به راه انداخت و جامعه اشتراکی ضحاک را به همان جامعه طبقاتی که پادشاه داشت و نجبا، پیشه ور، روحانی، سپاهی، کارگر و ... هر کدام در طبقه اجتماعی خاص خود بودند برگرداند، 30 سال می گذرد و در این سی سال چه دشنام ها که سهم شاملو شد و چه نکوداشت ها و همایش ها که سهم استاد سخن؛ حکیم ابوالقاسم فردوسی...
صدالبته که تمام این بزرگداشت ها و همایش ها سزای فردوسی بوده و شعر و ادب پارسی تا ابد وامدار اوست اما این رنجی که طی سی سال بر شاملو گذشت، حق او نبود. شاهنامه فردوسی که به غلط نماد طرفداری از شاهنشاهی تلقی شده بود در پی انقلاب 57، به حاشیه رانده شد. نقالی و شاهنامه خوانی به محاق رفت و داستان های شاهنامه به مرور از کتب درسی بیرون آمد و شاهنامه فقط تبدیل به کتابی لوکس در کتابخانه اهل ادب شد اما وقتی احمد شاملو در برکلی، روایت خود از ضحاک شاهنامه را بروز داد، عده ای در ستیز با شاملو، طرفدار فردوسی شدند و با این که بامداد بارها در این ستیز نادرست، اعلام بیطرفی کرد و مخالفان و موافقان را به خواندن ضحاک علی حصوری فرا خواند، شاملو را کوفتند و به ازایش، فردوسی را دوباره عزیز دانستند. کنگره بزرگداشت فردوسی، بازگشت رستم و سهراب به متون درسی، چاپ چند برابری شاهنامه، نامگذاری دوباره دانشکده ها به نام استاد سخن و از همه مهم تر همین روز فردوسی، همه وامدار دشمنی با احمد شاملو است.
شاملو مگر در برکلی چه گفت که خلق برآشفتند؟ شاملو اگر چه شعر سبک شاعری فردوسی را دوست نداشت و به گفته خودش خیام را به مراتب بیشتر می پسندید اما در کالیفرنیا چیزی جز این نگفت که در شاهنامه، ضحاک با ترسیم دو مار روی دوش دشمن مردم شده و کاوه آهنگر که علیه جامعه اشتراکی ضحاک قیام کرد، به جای یک انقلابی ضد توده، یک انقلابی مردمی لقب گرفته تا فریدون دوباره تخت پادشاهی جمشید جم را پس بگیرد و آن شاهنشاهی و جامعه طبقاتی ایران باستان که فردوسی در شاهنامه می ستاید را بنا سازد.
احمد شاملو هرگز به ساحت ادبی فردوسی اهانت نکرد و او را پله ای از مقام پیامبر شعر پایین نیاورد. او هیچ مخالفتی با این حقیقت نداشت که اگر هومر حماسه غرب است، شاهنامه را هم می توان حماسه شرق نامید اما نگاه این بامداد نا آرام به جامعه ایرانی این بود که فردوسی چون در جامعه طبقاتی در طبقه بالادست قرار داشت و با شاهان نشست و برخاست می کرد، طرفدار جامعه طبقاتی بود و جامعه بی طبقه ضحاک را نمی پسندید.
متاسفانه آنها که متن کامل سخنان شاملو را نخوانده و سخنرانی او در دانشگاه برکلی را نشنیده بودند، شروع به هجوم به شاعر کردند و عجیب این که تمام آنها مدعی بودند شاملو شاهنامه را نفهمیده است. آنها ادعا داشتند در شاهنامه، ضحاک فقط یک پادشاه که بین دوره جمشید و فریدون حکومت کرده، نیست و نماد و نشانه دیکتاتورهای خودکامه است و شاملو چون شاهنامه را درست نفهمیده، ضحاک را نشانه نمی بیند و شخص می بیند اما حیف که غیر از اندک محققان، اغلب این دوستان اصلا اصل سخنرانی شاملو را نشنیده بودند و نخوانده و ندانسته به مخالفت با او برخاستند. شاملو هرگز در تضاد با شاهنامه و فردوسی نبود، شاملو فقط می خواست این حقیقت را برملا کند که؛ تاریخ ما نشان می دهد توده حافظه تاریخی ندارد، حافظه دسته جمعی ندارد و هر چه می شنود دربست می پذیرد و عجبا که سند اثبات این ادعا، خود شاملو شد!
در روز نکوداشت فردوسی بزرگ، این که شاملو چه بود و چه گفت، این که علی حصوری در ضحاک چه نوشت و چه شد مهم نیست، مهم این است که دشمنی با شاملو، موجب شد شاهنامه دوباره قدر ببیند.
منتشر شده در سرو هزار ساله، ویژه نامه روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی در روزنامه شهرآرا، شنبه 15 اردیبهشت 1400
http://mag.shahraraonline.ir/v1400/sarve_hezar_sale_2/