فورد را بسیاری از کارگردانهای بزرگ دنیا همچون اورسن ولز، کوروساوا، سرجیئو لئونه، اسکورسیزی، اسپیلبرگ برترین کارگردان جهان می دانند تا جایی که اورسن ولز او را بزرگترین شاعری می داند که سینما،برای ما به ارمغان آورده است. سینمای مولف جان فورد نیاز به تعریف ندارد. توجیه قتل عام، بیگانه ستیزی، استعمار و سرخ پوستان کاریکاتوری کم عقل در محتوای فیلم های جان فورد مشخص است اما این محتوای غلط باعث کم ارزشی کل فیلم نخواهد شد. جان فورد سیزدهمین و آخرین فرزند خانوادهای ایرلندی و مهاجر به آمریكا بود. در سال ۱۹۱۷ اولین فیلمش را ساخت و تا سال ۱۹۶۶ كه به فیلمسازی ادامه داد، بیش از ۹۰ فیلم را در كارنامهاش ثبت كرد. او برای 4 فیلم سینمایی غیر وسترن «خبرچین»، «خوشههای خشم»، «دره من چه سبز بود» و « مرد آرام» اسكار گرفت و 2 فیلم مستندش با عنوان «نبرد میدوی» و «هفتم دسامبر» نیز برایش اسكار را به ارمغان آورد. با وجود این كه فیلم وسترن را به نام او میشناسند، هرگز برای این آثار جایزهای دریافت نكرد. سینمای جان فورد دارای ویژگیها و خصوصیاتمنحصر به فردی است. او هیچگاه عادت به فیلمنامه نویسی نداشت و عاشق اقتباس از آثار ریز و درشت ادبیات بود. در ادامه ده فیلم برتر این کارگردان را معرفی میکنیم. بالطبع رتبه بندی صرفا نظرشخصی است.
10- کلمنتاین عزیزم (1946) |
وسترنی درخشان از فورد درباره وایات ارپ و داک هالیدی، دو اسطوره غرب وحشی که فیلمهای بسیاری از زندگی آنها ساخته شده است. اقتباس فورد از یک داستان مشهور نشانه بلوغ آشکار این کارگردان در نیمه دوم سال های ۱۹۴۰ است. این فیلم می تواند به راحتی عنوان بهترین وسترن دهه را کسب کنید و دلیل این موفقیت در جزئیات آن نهفته است. رفتار بی ادبانه و ضداجتماعی وایات ارپ با ورود به شهر تامبستون و شگفتگی دو برادرش با دیدن رقص او در کلیسا، از جمله جزئیات داستان هستند. فورد شخصیتی لطیف چون کلمنتاین را وارد داستان میکند که در تقابل با هنری فوندا قرار میگیرد. فوندا که از آداب بدوی و صحرایی برخوردار است در مقابله دیالکتیکی با کلمنتاین با آن برخوردهای لطیف و متمدنانه قرار میگیرد. از سوی دیگر خوش عکسی و کیفیت بصری فیلم حال و هوای شاعرانهای به فیلم بخشیده و دلبستگی فورد به مکان داستانش را به رخ میکشد.
فیلم «قلعه آپاچی» (Fort Apache) یکی از اولین فیلم های وسترنی بود که تلاش داشت چهره ای متفاوت از سرخپوستان نشان داده و با آن ها همدردی کند. این فیلم بر اساس یک رمان کوتاه به نام «کشتار» از جیمز وارنر بلا ساخته شده و جان وین و هنری فوندا در آن ایفای نقش می کردند. عدالت خواهی، قهرمان پروری و شرافت مولفه هایی هستند که این فیلم سعی در تکریم آن ها دارد. قلعه آپاچی آخرین بازی هنری فوندا برای جان فورد است. در قلعه آپاچی هنری فوندا نقش فرمانده نیمه دیوانهای را بازی میکند که ریاست یکی از پادگانهای نظامی آریزونا را بر عهده دارد. او با بی مبالاتی خود سبب کشته شدن بسیاری از سربازانش میشود، اما تا لحظه آخر نیز از موضع خود دست بر نمیدارد. با وجود صحنه های نبرد و سیاهی نمی توان دژ آپاچی را یک فیلم تماما سیاه توصیف کرد، این فیلم یک اثر زنده و تامل برانگیز است که باعث می شود هم با ستوان ترزدی همدردی کنید و هم با آپاچی.
8- آقای لینکولن جوان (1939) |
نبوغ سیاسی و رفتاری لینکلن در این فیلم بهتر از هر فیلم دیگری درباره لینکلن، از جمله نسخه اسپیلبرگ به تصویر کشیده میشود. هنری فوندا در نقش جوانی لینکلن در این فیلم بسیار خوش درخشیده است. فیلم لینکلن جوان(۱۹۳۹) اثر جان فورد در اکران اولیهاش یک فیلم نسبتا ناموفق بود. آقای لینکلن جوان از بهترین فیلمهای زندگینامهای تاریخ سینما به حساب میآید. در اینجا جان فورد استادانه دست روی آن دورهای از زندگی لینکلن میگذارد که هنوز تبدیل به آبراهام لینکلن پرآوازه نشده بود؛ یعنی دوران زندگی روستاییاش. در این فیلم ما با لینکلنی عدالتخواه طرف هستیم که با وجود سن نسبتا کم به عنوان وکیلی چیره دست از عدالت دفاع میکند. داستان اصلی حول تلاشهای لینکلن برای دفاع از دو برادر در اتهام قتل میچرخد که از هر طریقی سعی میکند تا بیگناهی آنها را اثبات کند. فورد که تحت تاثیر جدایی طلبان بدبین قرار نگرفته، با ترکیب تاریخ و تخیل خود نیکی قلب انسان ها و ملتش را نشان می دهد. شاید این لینکلن واقعی یا آمریکای حقیقی نباشد، اما به دلیل وطن پرستی فانتزی فورد و فوندا، یک اثر درخشان است.
7- مردی که لیبرتی والانس را کشت (1962) |
این فیلم آخرین فیلم سیاه و سفید فورد محسوب می شود. داستان فیلم درباره زندگی مردی است که کشتن لیبرتی والانس، یاغی معروف غرب وحشی، را به او نسبت دادند. نکته جالب توجه در این فیلم نوع نگاهی است که فورد به سینمای کلاسیک امریکا به خصوص ژانر وسترن دارد. در این فیلم کارگردان با آنکه دلبستگی های خاص خود به مولفه های اصلی سینمای وسترن را حفظ می کند و در فلاش بک داستان را به سمت دلمشغولی های همیشگی خود هدایت می نماید، نوعی سینمای حادثه ای را طرح ریزی می کند که از قواعد و کلیشه های رایج وسترن فراتر است. وی روی این مساله تا جایی اصرار می کند که فقط دو سکانس فیلم به طور مستقیم به دوئل با اسلحه اختصاص دارد و قهرمان اصلی داستان به جای توجه به قانون زور و اتکا به مهارت های بهره گیری از اسلحه به شدت روی رفتارهای قانونگرایانه و احترام به دمکراسی و حق رای تاکید می کند. این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین طراحی هنری در سال ۱۹۶۳بود.
«فورد» از همان ابتدا گفته بود که «مرد آرام» (The Quiet Man) شخصی ترین فیلمی است که او ساخته است (همچنین یکی از فیلمهای مورد علاقه او نیز هست). «مرد آرام» یک ملودرام عاشقانه ساده و دلپذیر است که بیشتر از این که بر روی داستان کلی فیلم متمرکز باشد، بر روی شخصیتها، فضای فیلم و لحظهها تمرکز می کند. این فیلم داستان عشقی طوفانی بین «شان تورنتون»، مردی قوی و بااراده که رازی در مورد گذشته اش وجود دارد و «مری کیت داناهر» (O’Hara) زنی جذاب که برادرش «رد ویل» (Victor McLaglen) با ازدواج او مخالف است را نقل می کند. بسیاری عقیده دارند که بهترین بازی «جان وین» در همین فیلم «مرد آرام» بوده است با این که «وین» در این فیلم آرام تر است و رفتار مردسالارانه کمتری نسبت به دیگر نقشهایش از خود بروز می دهد. «مرد آرام» جالب و دلپذیر است زیرا به تماشاچیان و طرفداران سینما فرصت می دهد تا یک روی دیگر از «جان وین» را ببینند. در حالی که داستان عاشقانه فیلم «مرد آرام» بسیار سرزنده و پرشور است اما جذابیت این داستان عاشقانه بیشتر به دلیل ظواهر و حرکات بازیگرهاست و نه صحبتهای آنان.
ژان رنور (Jean Renoir) کارگردان مشهور فرانسوی پس از دیدن این فیلم گفت: «من چیزهای زیادی امروز یاد گرفتم. یاد گرفتم چگونه دوربینم را حرکت ندهم». فورد معتقد است گرچه بیشتر با فیلم های وسترن شناخته می شود اما فیلم های «جدی» او غیروسترن هستند. فیلم «خبرچین» (The Informer) از جمله فیلم های غیروسترن او است که جوایز بسیاری را از آن خود کرد. این فیلم در دهه چهل میلادی با استفاده از داستان قوی و بهره برداری از موضوعی چالشی و بازی خوب بازیگران آن توانست نظر منتقدان را جلب کند. داستان دینی یهودا و خبرچینی او علیه حضرت مسیح در ازای 30 سکه نقره بر روی نویسنده اثر گذاشته است. فورد در این فیلم برای نخستین بار به شکل جدی دقت خود در امر فیلمسازی را به نمایش میگذارد. «خبرچین» قدم محکم و خوبی برای جان فورد بود. فورد این بار با همراهی دادلی نیکولز فیلمی ساخته که نتیجهاش اسکار بهترین کارگردانی برای او و بهترین فیلمنامه اقتباسی برای نیکولز است. خبرچین براساس رمانی به همین نام اثر لیام اوفلاهرتی در سال ۱۹۳۵ ساخته شده و جدا از این دو اسکار، مجسمههای طلایی بهترین بازیگر مرد و بهترین موسیقی متن را هم به دست آورد.
جویندگان برمبنای فیلمنامه فرانك نئوجنت و با اقتباس از رمانی از آلن لومی ساخته شد و مثل دیگر فیلمهای وسترن فورد، قهرمان سرگشته او كسی نیست جز جان وین كه در این فیلم در میانسالی به نمادی از سرگشتگی بدل میشود. داستان فیلم از سال 1868 شروع میشود، وقتی ایتن ادواردز (با بازی جان وین) از جنگ داخلی آمریكا به ایالت تگزاس باز میگردد. او كه خانوادهای ندارد، در خانه برادرش ساكن میشود. او هنوز در حال انس گرفتن با شرایط جدید زندگیاش است كه اتفاقی تلخ و سخت همه چیز را بر هم میزند. در حمله ناگهانی افراد قبیله كومانچی، برادر او به همراه همسر و پسرش كشته میشوند و مهاجمان دختر كوچك خانواده را میربایند. با بازگشت ایتن و روبهرو شدنش با این اتفاق، داستان وارد ماجراها و سفرهای دور و دراز او میشود. جویندگان، بر خلاف دیگر فیلمهای جان فورد، قهرمان ندارد. جان وین در این فیلم، یك ضدقهرمان تنهاست كه در جامعه راهی ندارد و اعمالی بسیار خشن از او سر میزند. از این رو جویندگان را یكی از متفاوتترین فیلمهای جان فورد باید به شمار آورد.
«دلیجان» اثر مسحور کننده و درخشان جان فورد و تاریخ سینماست. فیلمی در ژانر وسترن که به عقیدهی تمام تئوریسینها احیا کننده و شکلدهندهی این ژانر محسوب میشود. فیلم دلیجان یکی از بهترین آثار کلاسیک و شاهکار فرم کلاسیک تاریخ سینماست . اورسون ولز می گفت: با دیدن ۳۵ بار (یا به نقل برخی دیگر 40 بار) فیلم دلیجان سینما را آموختم !
شاید این فیلم بزرگترین و برترین فیلم فورد نباشد، اما تمام عناصر فیلمسازی موجود در ذهن فورد را به خوبی در کنار هم قرار داده و فیلمی را تولید می کند که بسیاری آن را “اولین وسترن مدرن” می نامند. یک فیلم که گرچه از نظر ساختار محدود است، اما از نظر مضامین وسیع بوده، و دلیجان را به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی دیده. مضامین سنگین، صحنه های هوشمندانه و لحن عمیق فیلم، دلیجان را به یک اثر وسترن موفق تبدیل کرده که سینمای آمریکا را به سمت بهتر شدن سوق داد. و این موفقیت مدیون جان وین نیز است.
2- چه سرسبز بود دره من (1941) |
چه سرسبز بود دره من How Green Was My Valley محصول سال 1941 است. یعنی همسال با همشهری کین Citizen Kane اورسن ولز به نمایش درآمده است و در اسکارسال 1941 این فیلم جان فورد است که برنده جوایز اصلی میشود و اورسن ولز و همشهری کین هیچ جایزهای نمیگیرد. در چه سرسبز بود دره من How Green Was My Valley ما با مناسباتی خانوادگی روبهرو هستیم. همانظور که از فیلمهای ملودرام انتظارش میرود. در این فیلم فورد، مخاطب با ملودرامی مواجه است، مربوط به مناسبات سنتی یک خانواده در نسبت با یک صنعت محلی که زغالسنگ است. معدن زغال سنگ در اینجا نقشی استعاری پیدا میکند و نشانههایی از دوران جدید و مدرن و صنعتیست . ورود ایدههایی مدرن و صنعتی ست به دنیایی سنتی. چه سرسبز بود دره من How Green Was My Valley در کل داستانی خیالانگیز ازروزگار سپری شده است. این فیلم شکل جدیدی از زندگی آمریکایی را ارایه میدهد. دیگر قرار نیست همه اعضای خانواده کنار هم باشند و اتفاقا باید از یکدیگر فاصله بگیرند و هرکدام سراغ زندگی خودشان بروند که حالا شکل تثبیت شده زندگی آمریکایی ست.
داستان فیلم درباره خانواده (جاد) است که به اجبارخانه خود را دراکلاهاما رها می کنند وبه امید برخورداری از یک زندگی مرفه ترراهیایالت کالیفرنیا می شوند. والبته درمقصد متوجه می شوند وضعشان به مراتب بدتر ازقبل می شود. آنها به همراه دیگر خانواده های مهاجردر یک اردوگاه نامناسب سکنی میگزینندومجبور می شوند با دستمزد کم برای کارفرمایان کار کنند. خوشه های خشم که شاید مهم ترین فیلم هالیوود درباره رکود اقتصادی آمریکا باشد به ماجرای خانواده ای کشاورز و بی زمین می پردازد که در دوره رکود اقتصادی به کالیفرنیا مهاجرت می کنند. فیلم ” خوشه های خشم ” اقتباسی از رمان نویسنده معروف ” جان اشتاین بک ” است که از نمونه های موفق اقتباس در سینما محسوب می شود و این دو جدا هم بهترین ها هستند. تصاویر داستان و فیلم به خوبی بحرانهای اجتماعی اوایل قرن بیستم را ترسیم میکند. نویسنده در این رمان بیان میکند که چگونه ابزار مدرن میتواند با کار یک کارگر، مزرعه دار و… در تعارض قرار گیرد. یعنی تراکتور که وارد کشاورزی میشود برابر با بیکار شدن 10 نفر کارگر است. تفاوت اساسی بین رمان و فیلم در این است که فیلم جان فورد اساسا بر خانواده در حال فروپاشیِ حاصل از بحران استوار است، اما رمان اشتاینبک اینگونه نیست. خوشه های خشم برنده اسكار بهترین كارگردانی، بهترین بازیگری (جین دارول) و نامزد اسكار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگری (هنری فاندا) بوده است.