جومونگ...
اولین چیزی که به ذهنتون میرسه حتما یه شخصیت پیامبرگونه و تقریبا بی نقصه که با رشادت و شجاعت و هرچی سجایای انسانیه تونست کشور و شکوه از دست رفته گوجوسون(چوسان قدیم) رو برگردونه که البته میشه گفت پیشرفت به شدت چشم گیر کره ایها تو نوشتن فیلم نامه و شاخ و برگ دادن به شخصیت های نسبتا بزرگ تو تاریخشون تو این تصور ما، کاملا نقش اول و اساسی رو داشته.
امپراطور دانگ میونگ سئونگ مؤسس این سلسله اون رو زمانی پایه گذاشت که بیش از نیم قرن از نابودی سلسله گوجوسون گذشته بود. و در این راه کمک قبایل جولبون(بویو غربی) به خصوص بانو سوسانو انکارناپذیر بود.
در قبل از زمان متولد شدن این کشور مشکلات عدیده ای وجود داشت از قبیل مریضی های مختلفی که شایع شده بودن مثل طاعون و همچنین مخالفت شدید حاکم بویو شرقی(گوموآ) که به تصویر هم کشیده شد. بگذریم. چیزی که تو کلیات موضوع به خورد مخاطب داده شد تقریبا میشه گفت درسته اما خب...
کره ایها به غلو کردن ، گزافه گویی و همینطور نژادپرستی کاملا معرف خاص و عام بودن و هستن .
بازیگران و مدل های کشورهای مختلف زیادی بودن که به هوای همین فرهنگ غنی و بزرگشون اقامت در این کشور رو برگزیدن و هیچوقت فرصت اینکه خودی نشون رو بدن هرگز پیدا نمیکنن. این داستان و نمود بسیار رقت انگیز، صابونش به تن ما ایرانی ها هم خورده. اگه مسابقات اینچئون و ناداوری های وحشتناکشون تو عرصه های مختلف رو به یاد بیارین و همینطور جام جهانی ۲۰۰۲ که مشترکا با ژاپن میزبان اون رقابت ها بودن و...
در فیلم جومونگ تا اینجا پیش رفتیم که جومونگ در واقع امپراطور دانگ میونگ سئونگ بعد از تاسیس گوگوریو؛ فرزند گمشده اش که تصور میکنه خیلی وقت قبل تر مرده رو پیدا میکنه نشون به اون نشون که یه شکسته خنجر که مکملش دست خودش بوده به مادر اون بچه میده که وقتی آقازاده شون بزرگ شدن و راهی برای آشنایی نبود از قبیل آزمایش دی ان ای و تایید شباهت و صفات ظاهری از این طریق دیگه سوالی که چطور شد و کجا و چجوری برای احدالناسی باقی نمونه و این وسط هم بانو سوسانو بدون هیچ اعتراضی گوگوریو رو ترک کردن تا فرزندانشون بتونن برای خودشون و به پشتوانه زحمت خودشون کشوری داشته باشن و ذهنی که جومونگ رو کاملا به عنوان یک شخصیت استثنایی و خارق العاده پذیرفته این داستان کاملا ساختگی رو هم میپذیره و اما واقعیت ماجرا چیه؟!؟
بله تا اینجا رسیدیم که شازده یوری بی حول و بلا اومده و گوگوریو رو بی زحمت و محنت واسه خودش کرده و اما واکنش زن بابا جونشون چیه که بانو سوسانو باشه؟!؟
باید بهتون بگم که متاسفانه واکنش بانو سوسانو اون چیزی نبوده که در سریال محبوب جومونگ دیده شد بلکه به این شکل بود: زمانیکه گوگوریو هنوز تاسیس نشده بود همونطور که پیش تر در سریال هم مشاهده کردین. بحث سر این بود که امپراطور کی بشه و اینجا جایی بود که باید تصمیم گرفته میشد چه کسانی سردمداران این کشور نوتاسیس میشن و طبق توافقی که داشتن امپراطور دانگ میونگ پادشاه و بانو سوسانو ملکه میشن و فرزند ارشد بانو؛ عالیجناب بیریو هم به عنوان ولیعهد تعیین میشن. چیزی که جومونگ اون رو کاملا پذیرفته بود و بانو سوسانو در نهایی شدن این تصمیم بزرگ نقش بسزایی داشتن. وقتی که یوری؛ فرزند زنده شده جومونگ به گوگوریو برمیگرده، جومونگ بدون در نظر گرفتن این اصل و مبنایی که باعث تشکیل و تاسیس این حکومت شده، اون رو یعنی یوری رو به عنوان جانشین بعد از خودش تعیین میکنه و در اینجا با اعتراض شدید بانو سوسانو و به طبع اون سران قبایل جولبون روبرو میشه و جومونگ هم حاضر نیست از مواضعش کوتاه بیاد تا حدی که امکان درگیری داخلی و نابودی گوگوریو به بالاترین احتمال خودش میرسه. در اینجا، بانو سوسانو که اوضاع رو وخیم میبینه دست به از خودگذشتگی بزرگی میزنه و تصمیم میگیره گوگوریو و جومونگ رو به همراه دو فرزند و تعدادی از مردم قبایل جولبون من جمله مردم قبیله خودش ترک کنه و راه یوری رو برای جانشینی بدون دردسر باز بذاره. در این راه مشقت فراوانی رو تحمل میکنه و در جنوب کشور به همراه فرزند کوچیکترش ساکن میشه.
بیریو؛ فرزند ارشد اون که هرگز نتونسته بود این تصمیم مادر رو درک و اون رو قبول کنه با همکاری تعدادی از سران جولبون تصمیم میگیره که به یوری که چندی ام نیست از مرگ پدرش و پادشاه شدنش میگذره حمله کنه. در این جنگ طاغت فرسا که با پیروزی نهایی گوگوریو به پایان میرسه، بیریو کشته میشه همچنین نود درصد افراد گروه دامول(افراد به شدت وفادار به جومونگ) و همینطور خسارات فراوان و کمرشکنی ام به گوگوریو وارد میشه که به افراد ساکن جنوب گوگوریو یعنی بانو سوسانو و اونجو فرزندش این امکان و اجازه رو میده که کشوری آزاد و مستقل رو تشکیل بدن، بدون کمترین دردسر و زحمتی؛ با زمین های بسیار حاصل خیز و ثروت فراوون. با عنوان باکجه...
این چنین میشه که حاصل خیزترین قسمت گوگوریو به همراه بزرگترین حامی و پشتیبان جومونگ یعنی بانو سوسانو بخاطر خودخواهی مرگبار و وحشتناک جومونگ از گوگوریو جدا میشن و دشمنی بی اندازه ای رو بین برادران خونی به وجود میارن که تا قرن ها ادامه پیدا میکنه