در اواسط سال 1847، اوتو کاوس بزرگترین تصمیم زندگی اش را گرفت. به تازگی خط هوایی بین آلمان و آمریکا در شهر اوتو افتتاح شده بود و او در نزدیکی فرودگاه غرفه ای برای فروش غذاهای آلمانی به مسافران باز کرده بود. او می خواست از شرایط به وجود آمده نهایت استفاده را ببرد و زندگی خودش و خانواده اش را بهبود ببخشد. تنها سرمایه او، آشپزی خوبش بود که در تمام شهر شهرت داشت و تقریبا هیچ غذای آلمانی نبود که اوتو کاوس در طبخ آن مهارت نداشته باشد. اما مشکلی که در چند ماه گذشته با آن روبرو شده بود عدم تمایل و رغبت مسافرین خارجی به غذاهایی بود که اوتو سرو می کرد و این برای او بسیار حیرت انگیز بود. او در تمام عمرش با استقبال و تعریف مردم از دستپختش مواجه شده بود و نارضایتی، چیزی بود که هرگز فکرش را نمی کرد بشنود. گویا غیر آلمانی ها استیک گوشت و نان برشته شده ی آنها را نمی پسندیدند، غذایی که جزو لذیذترین خوراک های شهر اوتو محسوب می شد.
در آن بعد از ظهر که او بار دیگر شاهد برگشت بشقاب های غذای نیمه پر به آشپزخانه اش بود جرات این را به خودش داد که تصمیم بزرگی بگیرد، تصمیمی که ممکن بود همه ی مردم شهر را با او دشمن کند اما او برای بهبود شرایط زندگی اش حاضر به انجام هر خطری بود. خطر طرد شدن از طرف همشهریان متعصبش، مقابله با سنت های آشپزی مادران سرزمینش و از دست دادن همین تعداد محدود مشتریانی که غرفه ی کوچکش را سر پا نگه داشته بودند. او بین "محبوبیت کامل میان همشهریان" و "درآمد و گسترش کار" ش، دومی را انتخاب کرد و با تحقیق و تفکر بسیار بر روی سلیقه و طبع مسافران خط هوایی، تغییراتی روی خوراک استیک گوشت و نان برشته شده نماد شهرش انجام داد.
شاید آن روزها و بعد از آن اتفاقات تنها چیزی که به اوتو رسید پول فراوان و زندگی راحت برای خانواده اش بود و البته غذایی لذیذ، متفاوت و سریع برای مسافران گرسنه خط هوایی آلمان - آمریکا. اما میراثی که او برای جهان به جا گذاشت چیزی فراتر از اینها بود. چیزی که ما آن را به نام همبرگر می شناسیم.
"تغییر روش فوتبال" این شعاری بود که آندره آ آنیلی فرزند بزرگ اومبرتو و آلگرا، عضو هیئت مدیره فیات و اکسور، آخرین وارث نام خانوادگی آنیلی (قبل از تولد پسرش) و البته رئیس باشگاه یوونتوس در تابستان سال 2019 و بعد از انتخاب پر ماجرای ساری به عنوان سرمربی باشگاهش به زبان آورد. پرماجرا از آنجا که گزینه های بزرگ و قدرتمندی کاندید هدایت تیم بودند، حداقل از دید روزنامه ها. از مائوریسیو پوچتینو و سیمونه اینزاگی گرفته تا زیدان، کلوپ، کونته، ساری و پپ گواردیولا. نام های بزرگی که با وجود تفاوت های بسیار در سبک کار و مدیریت بازیکنانشان، اما در یک نکته با هم اشتراک داشتند، فوتبال هجومی و جذاب. شاید حتی متفاوت در تعبیر تیم هجومی و قوتبال زیبا، اما هرآنچه که بود قطعا با مدل سنتی یوونتوس متفاوت بود. در لغتنامه های ایتالیایی در مقابل واژه یوونتوس نوشته شده: دفاع، مستحکم، نفوذ ناپذیر، به چیزی یا جایی که نفوذ به آن سخت است اطلاق می شود.
حتی متعصب ترین هوادار یوونتوس هم در مقابل این سوال، که چرا شما با داشتن بهترین مهاجمان و تکنیکی ترین بازیکنان هر عصر نمی توانید جذابیتی که تماشاگر بی طرف را مجذوب خودش کند ارائه دهید؟، لکنت گرفته و صحنه را ترک می کند. این ویژگی در کنار عطش پیروزی، ثبات و استحکامی که گفته شد عناصر تشکیل دهنده دی ان ای معروف یوونتوس هستند.
در ایتالیای به شدت فوتبالی، هر فرد، یا هوادار یوونتوس است، یا یووه را به عنوان تیم دومش محترم می دارد و یا از آن متنفر است. اما در اروپا و جهان وضعیت کاملا متفاوت است. سهم تیم ایتالیایی از بازار بزرگ فوتبال در جهان بسیار بسیار کمتر از شان و پتانسیل این مجموعه ی پر افتخار است. بازار لغت مناسبی برای ورزشی است که سال هاست بعد اقتصادی و سرگرمی را به جنبه ی ورزشی اش اضافه کرده و چرخه مالی سرسام آور و تلالو چشم گیر تبلیغاتی آن، حتی چشم میلیاردر های شیخ نشین را هم به خود خیره کرده و هر کدام به طمع چیزی، از پول بیشتر گرفته تا آرایش چهره ی دور از تمدنشان به دور این سفره جمع شده اند. در این میان توقع آینده نگری و بلند پروازی از مدیر جوان ایتالیایی یوونتوس کمترین چیزی است که می توان توقعش را داشت. مدیری که از هولدینگ اکسور پا به یک باشگاه ورزشی گذاشته که هر چند در بعد ورزشی همواره جزو بهترین ها بوده اما سال هاست که از نظر اقتصادی از غول های اروپا عقب افتاده تا جایی که تیمهای میانه جدولی انگلیسی وضعیت به مراتب بهتری نسبت به یوونتوس دارند و در این شرایط توقع رقابت با آنها بالاتر از حد توان تیم می باشد. در کنار اینها دید درست تیم مدیریتی یوونتوس در شناخت فضای حاکم بر دنیا در هزاره سوم و به خصوص دهه اخیر، آنها را به سمت ساختار شکنی های سنتی حاکم بر باشگاه ایتالیایی برده است تا با ساختن برند تجاری یوونتوس و گسترش و بست جنبه های مختلف باشگاه، از موزه و استادیوم و کمپ مدیریتی گرفته تا تیم بانوان قدرتمند و صفحه های اجتماعی پر بیننده در شبکه های مختلف اجتماعی، حداکثر جذب طیف خاکستری هوادار فوتبال را داشته باشد. در همین راستا جذب پر هزینه و قمار گونه ی کریس رونالدو هم منطقی ترین کار ممکن به نظر می رسد و گذشتن از کنار چنین شانس بزرگی از آنیلی جوان بعید به نظر می رسید.
ایتالیا همواره جامعه ای سنتی مبتنی بر خانواده و اصالت بوده و در میان باشگاه های فوتبال، یوونتوس همیشه پرچمدار این اصول و سنت ها بوده است، اصولی که یکی یکی و با رعایت جوانب احتیاط از سوی مدیر جوان تیم تغییر کرده و او برای دستیابی به رویای جهان شمول کردن میراث خانوادگی ارزشمندش از هیچ ریسکی فروگزار نکرده است. تغییر لوگو، تغییر در رویکردهای نقل و انتقالات، بر هم زدن ترکیب ایتالیایی تیم و در آخرین گام تغییر در سبک سنتی بازی تیم. تا جایی که یوونتوس زیر نظر ساری به تیمی تبدیل شد که وقتی توپ به نیمه ی زمینش می رسید بدن هوادارانش به لرزه می افتاد و هر توپی که روی دروازه می آمد خطر گل شدنش وجود داشت. دیگر یک یا حتی دو گل اختلاف، تضمین کننده پیروزی تیم نبود و هواداران تا شنیدن سوت پایان بازی نفسی به راحتی نمی کشیدند. این شرایط نه تنها در مقابل بزرگان سری آ، بلکه در برابر هر تیمی وجود داشت و یوونتوس ساری به کلاغی شبیه شده بود که نه تنها راه رفتن کبک را نیاموخته بود بلکه راه رفتن خودش را هم فراموش کرده بود. با اینکه در آن شرایط نا بسامان باز هم با کمی خوش شانسی و البته تاثیر پاندمی کرونا این یوونتوس بود که جام قهرمانی را بالای سر برد اما حذف مقابل لیون و باخت در فینال کوپا و سوپرکاپ، بهانه های کافی را برای قطع همکاری با ساری به مدیریت باشگاه داد.
"بهانه" لغت مناسبی برای دلیل اخراج ساری از یوونتوس است، چرا که دلیل اصلی در این تصمیم و تنها بعد از یک سال از آغاز همکاری با او، نتایج تیم نبود، بلکه روش کاری و برخورد او با بازیکنان در زمین، تمرینات و رختکن تیم بود و این مشکلی نبود که بتوان با دادن زمان بیشتر آن را حل کرد و ناگزیر آنیلی و کادر مدیریتی تیم سرزنش شدن را به ادامه ی این مسیر اشتباه ترجیح دادند. اما هیچکدام از آنها از نقشه ی راه و هدف گذاری خود پا پس نکشیدند و این بار با انتخاب گزینه ای هوشمندانه تر نسبت به ساری، کار را پیش بردند. اگر کارشناسان و حتی هواداران عادی می توانند نقاط ضعف این انتخاب را بینند مطمئن باشید که مدیران یوونتوس هم می بینند، با این تفاوت که آنها از نزدیک مسائل را به دقت دنبال می کنند و اطلاعاتی را می دانند و پیش بینی می کنند که ما به آنها دسترسی نداریم. زمانی که یوونتوس آلگری را به عنوان جانشین کونته معرفی کرد هم زیر باد تند انتقادات و نارضایتی هواداران قرار گرفت اما با حمایت کامل از او در پیروزی ها و شکست ها، مکس با کسب افتخارات پر شمار به چهره ای نزد هواداران تبدیل شد که حالا همه آرزوی دوران طلایی او را می خورند. حالا پیرلو با مخلوطی از ایده های هجومی ساری و تاکتیک های پیچیده ی آلگری روی نیمکت یوونتوس نشسته است. حداقل تفاوت پیرلو با ساری، بزرگی ذاتی و کاریزمای شخصیتی آندره آ ست، که در کنار تجربه ی حضور در بازی ها و کسب افتخارات بزرگ، حضور به عنوان بازیکن در یوونتوس و تجربه ی اتمسفر حاکم بر باشگاه و البته احترامی که این سبقه ی درخشان برای او در مقابله با ستاره هایی چون رونالدو و دیبالا به ارمغان می آورد است. مواردی که باعث می شود به او زمان بیشتری برای آزمون و خطا داده شود.
در ابر شرکت ها و موسسات دنیا مشخصا یک فرد تصمیم گیرنده نیست و افتخار و افتضاح، هر دو متعلق به تیم مدیریتی است و هر چند که آنیلی مالک باشگاه است و گهگاه نظرش را اعمال می کند اما نه او و نه فضای مجموعه ی برجسته ای مثل یووه، اجازه ی گرفتن تصمیمات بکجانبه را به او نمی دهد و شک نکنید خانواده ای که سال هاست شرکت ها و مجموعه های چند ملیتی و غول های صنعتی را مدیریت می کنند هرگز اجازه نمی دهند گوشه ای از امپراطوریشان ساییده شده و هیچ چیز نمی تواند جلوی آنها را برای گرفتن بیرحمانه ترین تصمیمات بگیرد.
داستانی که در مورد اوتو و همبرگرش برای شما تعریف کردم مخلوطی از واقعیت و خیال بود و حق با شماست اگر دیگر به من اعتماد نداشته باشید، اما به مدیری که در سال 2012 گفت " با کمی ثبات می توانیم ظرف 5 سال، بازیکنی مثل رونالدو را بخریم" و در سال 2018 آن را تحقق بخشید اعتماد کنید، هرچند احتمال تحقق رویای 10 قهرمانی پیاپی، که در جواب تعریف مورینیو از افتخارات یووه به او گفته بود، بسیار کم است. هیچ کس عاری از اشتباه نیست و نمی توان از تمام تفکرات و اعمال آنیلی حمایت کرد اما تبدیل او به سیبلی برای تمام مشکلات و شکست ها منطقی نیست. آن هم در راس امور باشگاهی که در طول تاریخ خود به داشتن مدیران با ثبات و قدرتمند معروف بوده و گرفتن تصمیمات احساسی در آن سابقه ی چندانی ندارد. حالا آندره آ آقای رییس است، مدیری که سقف آرزوهایش برای میراث جیانی آنیلی فقید انتها ندارد و شکستن قانون ها و تقابل با عده ای از مخالفانش را به آسودگی خاطر و خوابیدن در باد افتخارات ترجیح می دهد. حالا زمان دیوانگی ست، کمی دیوانگی عاقلانه.