Three Rings for the Elven-kings under the sky,
Seven for the Dwarf-lords in their halls of stone,
Nine for Mortal Men doomed to die,
One for the Dark Lord on his dark throne
In the Land of Mordor where the Shadows lie.
One Ring to rule them all, One Ring to find them,
One Ring to bring them all and in the darkness bind them.
In the Land of Mordor where the Shadows lie.
خرید کتاب ارباب حلقهها
به طور معمول نویسندگانی که به ژانرهای مختلف جانی دوباره میبخشند ویا الهام بخش و آغازگر جریانهای ادبی هستند، به خوبی درک نمیشوند؛ و این کژفهمی در پیروان و الهام گرفتگان از بقیه آشکارتر است. تالکین، به عنوان یکی از محبوب ترین نویسندگان ژانر فانتزی، نیز از دست این خطایا در امان نبوده و نخواهد بود ولی یکی از بزرگترین باورهای غلط در مورد وی این است که او به دلایلی ناشناخته "بدعت گذار ژانر فانتزی" است. این درست است که تالکین چندین تکنیک مختلف به مخزن عظیمِ در دسترس نویسندگان فانتزی/حماسی اضافه کرده و این تکنیک ها توسط مقلدین بسیارش با وظیفه شناسی تمام اجرا میشوند، ولی در حقیقت بیشتر این روش ها چیزی جز عادات بد نیستند.
در طول زمان بسیاری تالکین را با القابی همچون "پدر فانتزی" صدا زدهاند اما هرکس که چنین ادعایی دارد علنا از عمق و تاریخ آثار فانتزی بیخبر است. برای آنهایی که با مولفان تاثیرگذار این سبک آشنا هستند - از فرودسی، هومر، اُوید و آریوستو در عصر عتیق تا ادیسون، ادوارد پلانکت و آر.ای. هاوارد در عصر جدید - کاملا واضح است که ژانر فانتزی قبل از تالکین هم ژانری پیچیده، تثبیت شده و حتی قابل احترام بوده است.
تالکین عمدتا تحت تاثیر اساطیر و فرهنگ نورس و ولزی بود. با اینکه او نویسندگی را با نگارش یک داستان دیو و پری/مَتَل (fairy tale) - همان هابیت - آغاز کرد، آثار بعدی او به حماسههای جادویی در راستای اِداهای نورسی و دگردیسیهای اُوید تبدیل شدند. تالکین، به عنوان یک مترجم، درک عمیقی از این داستانها - افسانه های پشت این داستان ها و زبانشان به عنوان زیربنا - داشت و کوشید تا ساختار آنها را بازآفرینی کند.
اثر ادیسون شامل دنیایی ساختگی، زبانی کهن و ساخته شده با دقت و ظرافت، ملکهای قدرتمند و اسرارآمیز، و کاراکتر اصلی بلاتکلیف و سردرگم میان نیروهای تاریکی و روشنایی است. داستان شمشیر شکسته پاول اندرسون، که با کتاب یاران حلقه در یک سال منتشر شده، اِلف هایی سرد و مغرور، دورفهایی ساکن اعماق زمین، جنگی حماسی میان ارتش خیر و شر و شخصیتی گیر افتاده میان این دو، شمشیری شکسته که باید از نو ساخته شود و درهم آمیختن جهان بینی مسیحی و پاگان دارد.
در اینجا ممکن است بپرسید که اگر این جنبهها در انحصار جناب تالکین نیستند، پس چه چیزی او را از بقیه هم رده هایش جدا میکند؟ اگرچه پلانکت، ادیسون و اندرسون همگی دنیاهایی را به تصویر میکشند که نیکی و پلیدی در حال ستیزند، آنها این کشمشها را با ظرافت و گاها به طرز کنایی ارائه میکنند، آنها میدانند که نمایش دادن اصول اخلاقی به صورت قطعی و مطلق کار خطرناکیست. اما از سوی دیگر، تالکین (و سی. اس. لوییس) مشکلی با نمایش سیاه و سفید و صفر و یکی اخلاق ندارند؛ در دنیای آنها تنها جایی که خوبی و بدی به هم میرسند، وسوسه شدن یک قلب پاک است - مثل گالم - ولی حتی او هم مثل Lord Gro ادیسون و Scafloc اندرسون نیست - شخصیتهایی که نگاهی متفاوت به دنیا دارند - بلکه گالم صرفا در پایین و بالای اصول اخلاقی دوگانه تالکین در حال نوسان است.
-x-
"What do you fear, lady?" he asked. "A cage," she said, "To stay behind bars, until use and old age accept them, and all chance of doing great deeds is gone beyond recall or desire."
-x-
تبدیل کردن پلیدی به موجودی خارجی و غیرمنطقی و توصیف کردنش به عنوان "ناشناختهای که با ما مقابله میکند"، پیامی خطرناک است؛ زیرا اینکار مخاطب را تشویق میکند تا اخلاق و اصول خود را به جهان تحمیل کند و این دقیقا کاری است که اکثر نویسندگان مدرن فانتزی، با دنباله روی از تالکین، انجام میدهند. چه این لیبرترینیسم تری گودکایند باشد چه فتیش های جان نورمن، خلق تمثیلی جادویی و زدن برچسب درست و غلط به دو طرف مناقشه بسیار راحت است، زیرا آن وقت دیگر نیاز نیست روایتی دراماتیک ایجاد کنیم تا درستی ادعاهای مطرح شده و فلسفهها و عقاید دو جناح را بسنجیم. به مردان "ارتش نیکی" جامه های روشن بپوشان و آنها را با زیورآلات طلا و نقره تزئین کن تا خود به خود در جبهه خوبان قرار بگیرند. برای طرف دیگر نیز لباس سیاه و زره زشت و تیغ دار طراحی کن تا ارتش پلیدی را تشکیل دهند. برای اطمینان نیز میتوانی آنها را کثیف و زشت جلوه دهی! اصلا مگر میشود پلیدی جلوه زیبایی داشته باشد؟! مطمئنا کمتر کسی به این نکته توجه میکند که تمام "آدم خوب ها" سفیدپوستانی ثروتمند و "آدم بدها" همگی "خارجیهای وحشی و بیفرهنگ" هستند که در راه کنترل و حکمرانی بر گوشهای از دنیای کوچکشان همدیگر را قتل عام میکنند.
دید اخلاقی تالکین فراخوانی بسیار خاصی از ایده "Merrie England" بود، تلاشی از سوی پیرمردان گردن کلفت حزب محافظه کار (مانند خود تالکین) برای بازنویسی تاریخ که در آن کشاورزان در "جایگاه مناسب خود" خوشحال؛ و اشراف و طبقه نجبا همگی رهبرانی خوب و درست کار بودند. در این جهان بینی، فرهنگهای صنعتی شده و "انسانهای نخستین" که مردمان شرق و جنوب هستند، "دشمنان" بشریتند که به طور افراطی به دنبال نابودی "زیبایی طبیعی انگلیس" میباشند. ( این در حالی است که انگلیس از هزار سال قبل مسطح، جنگل زدایی و بخش بندی شده است.)
-x-
“Home is behind, the world ahead,
and there are many paths to tread
through shadows to the edge of night,
until the stars are all alight.”
-x-
در بحث بررسی ساختار روایت میتوان گفت که داستان تالکین یک monomyth (سفر قهرمان) ساده نیست، زیرا او - مانند میلتون - دو قهرمان متفاوت را به تصویر میکشد. فرودو مانند آدم است و قدرت را در تواضع، پارسایی و تقوا میداند نه هوش و قدرت نظامی. از آن طرف آراگورن تلاش تالکین در احیا کردن قهرمان اشرافی و رزمجویی است که میلتون در تجسم ابلیس از آن انتقاد میکند.
اما برخلاف ستاره صبح، در کتاب ارباب حلقهها هیچ توجیهی برای اثبات برتری، لیاقت و مهمتر از همه درستکاری و حقانیت Strider ارائه نمیشود. به همین خاطر، تلاش تالکین برای بازآفرینی اِداها کاملا در تضاد با محتوای اخلاقی کاتولیک و رمانتیکی است که (به خواسته خود تالکین) اسکلت اصلی داستان را میسازد. این پارادوکس و نفاق مرکزی باعث میشود پایبندی اثر به رسوم و الگوها را در مقایسه با اثری مثل شمشیر شکسته کم باشد.
نه تنها تالکین تصویری از قهرمانی فروتن، پرهیزکار و "معمولی" ارائه میدهد که با تقوا مقابل وسوسه ایستادگی میکند، بلکه او دنیای دوگانه خوب و بد و جهان بینی تیپیکال مسیحی پسا میلتونی را ترسیم میکند. شخصیتهای او پاکدامن و نجیب و پایبند به طبقات اجتماعی هستند. و چه بهتر که این نجابت و شرافت از نوع مردم ساده و سخت کوش قشر کارگر باشد تا بتوان راحت تر آنالوگ "Merrie England" را به مخاطب تحمیل کرد.
این مایه تاسف است که خوب و بد در ارباب حلقهها نیروهایی بیرونی هستند که روی انسان اثر میگذارند، زیرا این تفسیر بخش اعظمی از عاملیت و عمق روان شناختی کارکترها را از بین میبرد. البته در بخش متفاوت Tom Bombadil اثری از اخلاقیات بسیار بیگانه وجود دارد ، ردپایی که تفاوت و جدایی انسان و پریان را ابراز میکند و در آثار پلانکت تجلی مییابد.
اگرچه Tom Bombadil به عنوان یادآوری عجیب و زبانزد از پیچیدگیهای اخلاقی و اجتماعی آثاری که خود تالکین از آنها تقلید میکرد باقی میماند، او تمام تلاشش را کرد تا باقی اثر را از چنین مفاهیمی پاک کند. تالکین سالهای زیادی از عمرش را در راه تزریق هرچه بیشتر فلسفه و نمادشناسی کاتولیک به دنیای جادو و پاگان صرف کرد. این کار دقیقا همان تصویری است که معمولا از تالکین در ذهن داریم: خم شده بر روی میز، همیشه در حال تحقیق، نت برداری، جمع آوری و بازی کردن با زبان. حتی آنهایی که اعتقاد دارند او (مانند بسیاری از بزرگان هنر) تمایلات جنسیت زده، نژادپرستانه و کلاسیست دارد باز هم پیچیدگی و ظرافت دنیا سازی تالکین را تحسین میکنند.
-x-
“I am a servant of the Secret Fire, wielder of the flame of Anor. You cannot pass. The dark fire will not avail you, flame of Udûn. Go back to the Shadow! You cannot pass.”
-x-
هر شاگرد مکتب داستانهای حماسی بزرگ مانند شاهنامه، اِداهای نوردیک و انجیل هدف تالکین از دنیاسازی را درک میکند: این آثار علاوه بر به تصویر کشیدن داستانهای عظیم، دریچهای به دنیایی از فلسفه، تاریخ، افسانه، جغرافیا، قوانین، اخلاق و فرهنگ هستند. آنها منابعی جامع هستند که به منظور راهنمایی مردم در تمامی مسائل زندگی نوشته یا جمع آوری شدند و برای دانش آموختگان تاریخ و آنتروپولوژی (انسان شناسی) فوقالعاده ارزشمندند، زیرا حتی کوچکترین جزئیات متونشان نیز میتواند چیزی جدید درباره جهانی که کتاب توصیف میکند را آشکار سازد.
به همین دلیل تالکین کتابش را با حرکات سربازان، شعرهای ملال آور، شجره نامههای مختلف و رفرنسهایی از تاریخ، اساطیر و زبانهای ساختگیاش پر میکند. او به شخصیتها و وقایع فرعی بسیاری اشاره میکند زیرا متون ارگانیک مانند آثار حماسی - که در طول زمان و به آرامی شکل گرفته و از منابع مختلفی جمع آوری شدهاند - معمولا شامل چنین اشاراتی هستند. تالکین شخصیتهای زیادی با اسمهایی شبیه به هم میسازد - که در حالت عادی حرکتی احمقانه است؛ زیرا متن را مبهم و مخاطب را سردرگم میکند - زیرا او میخواهد رسم تاریخی استفاده از پیشوند، پسوند و تکرار چندین باره اسمها توسط سلسله ها و طوایف مختلف را در آثارش بازسازی کند.
در یک داستان بی نقص، حضور شخصیتهای فرعی باید در محدودهای خاص قرار گیرد، هم باید به قدری پر رنگ و مهم باشند تا لحن و شخصیت مخصوصشان به داستان عمق و کنتراست ببخشد هم باید حضورشان به قدری محدود باشد تا به روند روایت و خط داستانی آسیب نزند. این قانون یکی دیگر از قوانینی است که تالکین زیرپایشان میگذارد، زیرا او علاقه ای به روایت داستانی گیرا و جذاب ندارد. تالکین میخواهد گنجینه کارکترهایش را به بزرگی تعداد شخصیتهای فرعی و اصلی حاضر در متون تاریخی برساند؛ حتی اگر مجبور شود در حین لحظات سرنوشت ساز نبرد به شجره نامه مبارزان بپردازد!
با این حال بعضی اوقات شکستن این قوانینِ معقولانه تالکین را به دردسر نمیاندازد. زیرا او معمولا هدف خاصی از شکستن این قوانین دارد و با استفاده از دانش زیادش موفق میشود با کاهش سرعت روایت، عمق داستان و شخصیت پردازی را بهبود بخشد؛ حیف که تالکین در انجام این امر همیشه موفق نیست و در بعضی مواقع روایت فدای ریزه کاریهایی میشود که ارزش حضور در داستان را ندارند. این مشکل مدیریت روایت و pacing داستان در نویسندگان پیرو تالکین که مهارت و دانش او را ندارند، بسیار جدی تر است.
پس بدون شک تالکین در انجام این کارها هدف خاصی داشته، اما آیا این هدف در خدمت داستانی که سعی در روایت کردنش داشت قرار میگیرد؟
صرفا تکرار فرم و ساختار واقعیت چیزی نیست که یک اثر خوب را به وجود میآورد. هنر معنی دار است - هنر هدایت شده است. هنر فقط لیستی از ریزهکاریها نیست؛ بلکه تمام اجزای آن با دقت و ظرافت برای خلق یک اثر ارزشمند توسط مولف انتخاب شدهاند. اضافه کردن جزئیات الزاما با افزودن عمق و غنای اثر برابر نیست، مخصوصا از آنجایی که دنیای تالکین بر اساس سیستمی بیرونی ساخته نشده، بلکه آن هرچه که خودش میگوید است؛ همه اختیاری و قراردادیست. بخاطر همین تنها چیزی که به شخصیت، رخداد و ریزهکاری هدف اعطا میکند، مفهمی درونی آن است. بدون آن مفهوم تنها کاری که تالکین انجام میدهد تمرین فکری (thought exercise) بسیار مفصل است. یقینا اینکه افراد بسیاری شیفته بررسی و مطالعه ارباب حلقهها شدهاند درست است، اما این جمله درباره دیگر چالشهای فکری مانند جورچین واژگان و قوانین و پیش زمینه بازی کارتی پوکمون نیز صدق میکند.
-x-
Then Frodo came forward and took the crown from Faramir and bore it to Gandalf; and Aragorn knelt, and Gandalf set the White Crown upon his head and said:
“Now come the days of the King, and may they be blessed while the thrones of the Valar endure!”
-x-
برای مثال بازی ساخت واژگان (scrabble) از قرار معلوم بازیای برای افراد علاقهمند به ادبیات و کلمات است، ولی با این وجود بهترین بازیکنان این بازی لیستهایی طویل از واژگان را حفظ میکنند، حتی بدون اینکه معنی آنها را یاد بگیرند. به همین منوال، بسیاری از بازیهای فندومهای ادبی فراتر از جستجوی کلمات نمیروند: این رفرنس را بیاب، آن اسم را به این کلمه متصل کن و... ؛ کارهایی که مفهوم و هدفشان همینقدر بیارزش هستند. مقصود از نقد ادبی همواره بازگرداندن و هدایت ما به تفکرات و ایدههای بشر است، کاوش و تحلیل اینکه ما چگونه فکر کرده و عواطف و عقاید خود را ابراز میکنیم. اگر ریزهکاری ای بی هدف باشد - نتواند ما را به خودمان بازگرداند - دیگر ارزشی بیش از یک تکه کاه ندارد.
افراطی و اکستریم بودن هیچ وقت نتیجه خوبی ندارد؛ اکثرا در طی روند رادیکال شدن اهداف و انگیزه ها از دیدرس، و افراد از مسیر خارج میشوند. این رخداد در هر زمینهای روی میدهد؛ از فلسفه و سیاست گرفته تا علم و هنر و حتی ورزش. زمانی که یک جزء مانند سرطان رشد کرده و به کل تبدیل شود، ناتوانی یا درک اشتباه شخص را نشان میدهد؛ حال این جزء ممکن است دنیاسازی یا شاید تبدیل یک مسئله اجتماعی کوچک به شعار اصلی کمپین انتخاباتی باشد.
محبوبیت اثر تالکین این اجازه را به بقیه نویسندگان داد تا همین کار را تکرار کنند، تا جایی که وقتی یک اثر بخاطر "عمق و جزئیات جهان سازیاش" تحسین میشود، انتظار دارم با آشفتگیای از زیرهکاریهای افراطی مواجه شوم؛ انبوهی از فکتها و ارقام بی اهمیت که شخصیت پردازی و روایت را غرق میکنند. انگار که نویسنده مخفایه آرزو میکند پرت کردن حواس مخاطب به مزخرفات بیارزش بتواند جلوی آشکار شدن ناتوانایی اش در خلق حیاتی ترین ابعاد داستان را بگیرد. در صورتی که توصیفات چندین صفحهای غذا و پوشاک فلان دهکده اِلفهای جنگلی نمیتواند این واقعیت که شخصیتهای داستان کهن الگوهایی کسالت بار و تک بعدی هستند که به لطف تصادفاتی خوشآیند و امداد غیبی مقابل دشمنانی خندهدار و بدون ساختار و انگیزه درونی پیروز میشوند را بپوشاند. ماشین زمان، پیشگویی، عشق مادری، وسایلی با قدرت بسیار و هرگونه حفره داستانی و ضعف منطق روایی، ایراداتی غیر قابل پوشش هستند.
-x-
Death was ever present, because the Númenóreans still, as they had in their old kingdom, and so lost it, hungered after endless life unchanging. Kings made tombs more splendid than houses of the living, and counted old names in the rolls of their descent dearer than the names of sons. Childless lords sat in aged halls musing on heraldry; in secret chambers withered men compounded strong elixirs, or in high cold towers asked questions of the stars
-x-
زمانی که Quiller-Couch گفت نویسندگان باید "عزیزانشان را به قتل برسانند" منظورش این بود: چونکه نویسنده سرگرمیها و عقایدی دارد دلیل نمیشود که اثر را با آنها پر کند. هرچیزی که به محتوای داستان، شخصیتها و هنرمندی یک اثر کمک نمیکند میتواند به راحتی حذف گردد. دیگر اثر وفور زیرهکاری در ارباب حلقهها، سر به فلک کشیدن تعداد صفحات کتابهای ژانر فانتزی بوده است. ناشران که زمانی آثار 300 صفحهای را به سختی قبول میکردند، حالا با شنیدن کلمات مجموعه، دنباله و کتابهای هزار صفحهای لبخند میزنند. اتفاقی که به ظهور رودخانههایی از سری کتابهای پایان ناپذیر در کتاب فروشیها منجر شده است.
با وجود ضعفها و تضادهای داخلی، چیزی قابل توجه و شایسته احترام در آثار او وجود دارد. تالکین در انتقال حس جبروت و شگفتی به مخاطب و ایجاد لحنهای متفاوت برای شخصیتها عالی عمل میکند. وی همچنین در زمانهایی که جلوی اضافه نویسی اش را میگیرد تصاویر جذابی خلق میکند. هیچ نویسنده معاصری در سبک فانتزی توانایی درک اهداف تالکین و اصلاح و بهبود سبکش را ندارد. در عوض، بهترین نویسندگان معاصر از تالکین دوری، و به منابع متفاوت یا قدیمیتر رجوع کردهاند. نویسندگان نادان هم صرفا به تکرار مکررات و چاپ زبالههای بی ارزش قانع اند، در حالی که خیال میکنند در حال خلق اثر هنری هستند.
نمیتوان تالکین را بخاطر اینکه مارتین، جردن، بروکس و بقیه فانتزی نویسان مدرن از ارباب حلقهها ژانری تهی از ابتکار، بیمار، تهوع آور، گریز گرایانه و از لحاظ جنسی نامطلوب به وجود آوردهاند؛ خیلی سرزنش کرد. تالکین در ملالآورترین، وزینترین و واگراترین حالتش هم در حال بدست آوردن چیزی است. پدیدهای که مارتین و رفقا حتی به آن نزدیک هم نمیشوند.
این نویسندگان غالبا در حال تلاش برای بهبود چیزی (تالکین) هستند که درکش نمیکنند؛ آنها میخواهند نسخهای از تالکین ارائه کنند که هضمش راحت تر باشد. جنسیت زدگی حاضر در آثار این افراد حاصل "تصحیح" رومنس اثر تالکین است، اثری که در آن عاشق و معشوق برای بیشتر طول داستان هزاران کیلومتر با هم فاصله دارند. حتی منِ پراگرسیو هم عشق کمرنگ و از راه دور تالکین را به این فتیش های کثیف و بیمار - که با عنوان عشق که در گریز گرایانه ترین ژانر بعد از کمیک ها به مخاطب تحمیل میشود - ترجیح میدهم.
-x-
The leaves were long, the grass was green,
The hemlock-umbels tall and fair,
And in the glade a light was seen
Of stars in shadow shimmering.
Tinuviel was dancing there
To music of a pipe unseen,
And light of stars was in her hair,
And in her raiment glimmering.
*
There Beren came from mountains cold,
And lost he wandered under leaves,
And where the Elven-river rolled.
He walked along and sorrowing.
He peered between the hemlock-leaves
And saw in wonder flowers of gold
Upon her mantle and her sleeves,
And her hair like shadow following.
*
Enchantment healed his weary feet
That over hills were doomed to roam;
And forth he hastened, strong and fleet,
And grasped at moonbeams glistening.
Through woven woods in Elvenhome
She lightly fled on dancing feet,
And left him lonely still to roam
In the silent forest listening.
*
He heard there oft the flying sound
Of feet as light as linden-leaves,
Or music welling underground,
In hidden hollows quavering.
Now withered lay the hemlock-sheaves,
And one by one with sighing sound
Whispering fell the beechen leaves
In the wintry woodland wavering.
*
He sought her ever, wandering far
Where leaves of years were thickly strewn,
By light of moon and ray of star
In frosty heavens shivering.
Her mantle glinted in the moon,
As on a hill-top high and far
She danced, and at her feet was strewn
A mist of silver quivering.
*
When winter passed, she came again,
And her song released the sudden spring,
Like rising lark, and falling rain,
And melting water bubbling.
He saw the elven-flowers spring
About her feet, and healed again
He longed by her to dance and sing
Upon the grass untroubling.
*
Again she fled, but swift he came.
Tinuviel! Tinuviel!
He called her by her elvish name;
And there she halted listening.
One moment stood she, and a spell
His voice laid on her: Beren came,
And doom fell on Tinuviel
That in his arms lay glistening.
*
As Beren looked into her eyes
Within the shadows of her hair,
The trembling starlight of the skies
He saw there mirrored shimmering.
Tinuviel the elven-fair,
Immortal maiden elven-wise,
About him cast her shadowy hair
And arms like silver glimmering.
*
Long was the way that fate them bore,
O'er stony mountains cold and grey,
Through halls of iron and darkling door,
And woods of nightshade morrowless.
The Sundering Seas between them lay,
And yet at last they met once more,
And long ago they passed away
In the forest singing sorrowless.
-x-
تا به حال چندین منتقد و نویسنده مطرح با قلمی تند و تلخ درباره تاثیرات ناخوشایند آثار تالکین روی سبک فانتزی نوشتهاند، مانند مقاله Epic Pooh از مایکل مورکوک و زخم زبان چاینا میول درباره اینکه هر نویسنده فانتزی مدرن مجبور به کنار آمدن با "تاثیر تالکین" است. من تا حد زیادی با ساختارشکنی و نقد آنها موافقم ولی برای من تالکین نویسندهای افسانهای و "پدربزرگ فانتزی" که بر همه سایه افکنده نیست. او یک ایستگاه در طول مسیر است، یک توقفگاه در راه رسیدن به قله، یک نویسنده در زمره دیگران در ژانری که ریشهاش به هزاران سال قبل و به ایده های بشر از افسانه، اسطوره و هویت میرسد.
ایده های تالکین منحصر به فرد نبودند، و با وجود روش غیرمعمولش، این تفاوت به دلیل یک عمر تلاش وسواس گونه برای طبیعی جلوه دادن چیزی ساختگی بود. تلاشی که در دقیقا در مقابل هدف فانتزی (و کل fiction) قرار دارد. فانتزی کاوش خیالات و ساختنی هاست، سمت انسانی معادله. فانتزی نگاه کردن به جهان با لنزهای جانبدارانه چشمانمان و مجسم کردن جنبه های عجیب و ناشناخته انسان و شرایط انسانی است. متاسفانه کاراکترها، ساختار و اصول اخلاقی ارباب حلقه ها بیش از اندازه یکنواخت و سطحی هستند که بخواهند گیرا و پرمفهوم باشند. حال مهم نیست که با ریزهکاریهایی در ظاهر ارگانیک احاطه شده باشند. ارباب حلقهها به عنوان تاریخ فانتزی و تلاشی برای بازآفرینی شاهنامه و اِداهای نورس بسیار قابل احترام است ولی ترکیب این هدف جاه طلبانه با مسیحی سازی اساطیر و نگاه اخلاقی سطحی، اثر تالکین را از تبدیل شدن به داستانی فوقالعاده باز میدارد.
“Don’t adventures ever have an end? I suppose not. Someone else always has to carry on the story.”
پایان
مطالعه کنید:
تجربه خواندن یک شاهکار، بهشت گمشده و تراژدی ستاره صبح
رویارویی با مرگ همراه لئو تولستوی: اعتراف و مرگ ایوان ایلیچ
لولیتا، شاهکار مریض ولادیمیر ناباکوف
برترین آثار ۲۰۲۰: بهترین ها در بدترین سال
معرفی و بررسی آثار شاخص ادبیات (1) - ادبیات وحشت: دراکولا، فرانکنشتاین و دکتر جکیل و آقای هاید
ابزوردیسم و ارزش زندگانی
نقدهای پنج پاراگرافی - بهترینها: اودیسه فضایی