اسطوره سابق آبی و اناری ها که با شلیک بی رحمانه و بی نقص خود به دروازه سمپدوریا اولین لیگ قهرمانان تاریخ باشگاه را در ومبلی لندن رقم زد 6 ماهی است که به صندلی رویاهای خود تکیه زده. به صندلی ای که همواره از علاقه اش به آن سخن می گفت، سمتی که برایش در قرارداد با هلند ذکر کرد که اگر به او پیشنهاد شود می تواند به آسانی از تیم کشورش دل بکند. عملکرد کومان در این مدت انتقاد های زیادی را به همراه داشته اما آیا این انتقادات به حق بوده؟
در این مدت رونالد کومان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده. باشگاهی که سالیان سال حتی به روی نیمکت خود هم بازیکنان نامداری را می دید حالا حتی 11بازیکن کامل را هم در اختیار ندارد. نیوکمپِ بدون هوادار، بارسلونِ بدون رییس، باشگاهِ بی پول و تا دلتان بخواهد بدهی و بدبختی. این یک شِمای کلی از مشکلاتی بود که بارسایِ کومان را آزار می دهد. مشکلاتی که هر کدام به تنهایی برای به زانو در آوردن هر باشگاهی کافی هستند.
کومان هنگام ورود گرد و خاکی را روبروی خود می دید که گویی روزی بزرگترین باشگاه دنیا بوده. تحویل گرفتن تیمی که 3 کامبک نابود کننده، له شدن مقابل بایرن و خشکسالی جام پس از 6سال را تجربه کرده و نزدیک به ورشکستگی بوده، ترکیبی با میانگین سنی بالا و غنی از بازیکنان بی رمق و اشباع شده را دارد و مهمتر از همه اما پشت کردن به هلندِ دست ساز خود شاید دلایل قانع کننده ای باشند که بخواهیم شجاعت او را تحسین کرده و حتی به او غبطه بخوریم.
هواداران بلوگرانا استقبال فوق العاده ای از او داشتند چرا که اسطوره باشگاه بود و روزی در قلب خط دفاعی آرامشی مثال زدنی را برای آنها فراهم کرده بود، چرا که هلندِ رو به نابودی را به اوج بازگردانده بود، چرا که والنسیای قعر نشین را دگرگون کرد، چرا که بازی های جذاب ساوتهپتون با کومان را دیده بودند. وعده های چرب و نرمی مثل "جام نگرفتی هم مهم نیست" یا "ما تا تهش پشتتیم اسطوره" هم از آن ها شنیده می شد اما حالا چه شد که بسیاری از دوست داران بارسا به او پشت کرده اند؟ و همان بحث کلیشه ای باز می شود که اصلا آنها بارسایی واقعی هستند؟
کومان از بدو ورود با مشکلات عدیده ای رو برو بود. باشگاه دائما در حال مشکلات مدیریتی و مالی بود. هر روز که می گذشت مشخص نبود آیا روز بعد هم بارتومئو بر منسب ریاست نشسته باشد یا خیر. پس از استعفای زوری بارتومئو اما باشگاه می توانست کمتر از 1 ماه رییس بعدی را به خود ببیند اما کارلوس توسکس که انگار سالیان سال منتظر این فرصت بود پاندمی کرونا را بهانه کرد و انتخابات را به آخرین زمان موکول کرد.
مشکل حقوق ها و ورشکستگی بسیار جدی بود. کومان بازیکنانی که به درخواست کاهش دستمزد بارتومئو پاسخ منفی دادند را با قدرت بیان و قدرت ریاست خود وادار به این کار کرد و از حقوق اندک خود نیز کاست.
قضیه بعدی ترکیب مسن و بازیکنان تقریبا کهنسال و بی رمق باشگاه بودند. قضیه ای که انگار تنها حلال آن رونالد کومان بود و بس. ابتدا بازیکنان سن بالای تیم مثل راکیتیچ و ویدال کنار گذاشته شدند سپس طی تماسی کوتاه پرونده لوییز سوارز بسته شد، که الحق تصمیم درستی بود چرا که ادامه دادن ال پیستولرو با باشگاه کاتالانی تنها در جا زدن بود. سپس هم نلسون سمدویِ بدرد نخور_بازیکنی که طی 3 سال حضور در غول کاتالانی علاوه بر آمار افتضاح و فاجعه بار عملکرد های پر فراز و نشیب و گاها ملال آوری چه در دفاع و چه در حمله از خود بر جای می گذاشت_ از باشگاه خارج شد. رافینیا هم که مشخص نبود چرا در تیم مانده بود به پاریس پیوست. متاسفانه با توجه به مشکلات موجود امکان خروج بازیکنانی نظیر پیکه و بوسکتس و روبرتو فراهم نبود که اگر بود بعید میدانم در تیم ادامه می دادند.
حالا پس از خداحافظی با باتجربه ها نوبت جوانگرایی بود. سال ها جوانان خوبی پشت در لاماسیا منتظر بودند تا سوار اتوبوس تیم اصلی شوند اما هیچ مربی به آن ها اجازه نمی داد خیلی از آنها مثل گریمالدو و آداما ترائوره و آلن هلیلوویچ از باشگاه خارج شدند و خیلی های دیگر هم از ترس این که نکند بازی به آنها نرسد در سن پایین تر از لاماسیا خارج شدند و بزرگترین استعداد ساز دنیا استعداد های زیادی را در خود نمی دید؛ اما کومان از راه رسید ریکی پوچ که قبلتر با وعده ای از سوی ستین به تیم اصلی اضافه شده بود گاها فرصت بازی پیدا کرد، آرائوخو با اثبات ارزش هایش در ترکیب اصلی جای خوش کرد، مینگزا نوید پویول بعدی را داد، ایلاکس موریبای 17 ساله در تیم بازی کرد و به کونراد هم فرصت دیده شدن رسید. تیمی که مدت مدیدی بود بازیکنی جوان را در ترکیب خود نمی دید، نظاره گر پدریِ جذاب شد که شدیدا یاد اینیستای بزرگ را زنده می کرد و به عملکرد های گاها فوق العاده ی ترینکائو نشست. دمبله به ثبات رسید و دِست تازه وارد هم در راست جولان داد. متاسفانه کوتینیو در بدو احیا شدن درگیر مصدومیت ها شد و فاتی هم با مصدومیتی بلند مدت روبرو شد. آلنیا هم مقطعی به ترکیب اصلی رسید اما خواسته او فیکس بازی کردن در تمامی بازی ها بود که در نهایت ترجیح داد از تیم جدا شود.
بدن های تحلیل رفته و عضلات شکننده مشکل بعدی بود. برای حل این مشکل رونالد کومان، آلبرت روکا که زمان فرانک رایکارد هم مربی بدنساز باشگاه بود را به جای ادو پونس و آنتونیو گومس بر این منسب نشاند. بعد از مدتی اما افزایش حجم عضلات و افزایش دوندگی بازیکنان کاملا عیان بود. عثمان دمبله ی نازک و شکننده هم دیگر با تنه ای کوچک دچار مصدومیت نشد و بیشتر توانست به تیم کمک کند.
مدیریت رختکن نکته بعدی بود که کومان می خواست به دست داشته باشد. ستین و قبلتر هم والورده هرگز دیسیپلین کافی برای مدیریت مسی، پیکه، بوسکتس و دیگران را نداشتند اما حالا قضیه فرق می کرد، کومان آمده بود، اسطوره ای که حرفش دومی نداشت و هیچگاه به رختکن حق اظهار نظر، تغییر ترکیب و ناامیدی یا غرور نمی داد. کومان طی دیدار با بهترین بازیکن تاریخ باشگاه این قضیه را با او در میان گذاشت که انگار چندان هم به مذاق مسی خوش نیامد چرا که بنزینی دوباره بود بر آتش مسی برای خروج از باشگاه اما خب مسی هم در نهایت ماند و دید که حرف اول و آخر با کومان است و گویی تسلیم خواسته او شد. اینگونه بود که رختکن با خروج راکیتیچ و سوارز کنار آمد و تن به کاهش دستمزد داد و به بهترین نحو از بازیکنان جدید استقبال کرد.
تزریق روحیه پیروزی نیازمندی بعدی تیم بی رمق ستین بود، اجازه دهید برای آن بارسا از واژه "تیم" استفاده نکنیم که توهین است به بارسای 1992_2009_2015. ویرانه ی ستین چیزی فراتر از تاکتیک و نبوغ را نیاز داشت، خلأیی که انگار کومان میدانست چگونه می توان جایش را پر کرد، امری که سیمئونه به کمک آن توانست اتلتیکو را به تیم بزرگ و قابل احترام فعلی تبدیل کند. تن تن با طعنه های پدرانه و نیمکت نشینی بزرگانِ ترکیب، آن ها را به راه درست آورد و بار دیگر انگیزه و رقابت درون تیمی را در بازیکنان زنده کرد. انگیزه بازیکنان جوان برای نشان دادن خود دلیلی دیگر برای افزایش تلاش ستاره های خسته بود. روحیه پیروزی طلبی تا لحظه پایانی، روحیه جنگندگی برای پیروزی چیز هایی بود که کومان به تیم تزریق کرد و در قبال آن بهترین عملکرد را از بازیکنانش دریافت کرد.
محبوبیت بین بزرگان تاریخ باشگاه نقطه قوت بعدی کومان است.
"با احترام به والورده، نمیخواهم درباره جانشینی او صحبت کنم. رونالد مربی خیلی خوبی است که با تیم ملی هلند بسیار خوب کار کرده. نمیدانم، شاید روزی او مربی بارسلونا شود" بخشی از مصاحبه ی پاتریک کلایورت مهاجم سابق بارسا را خواندید.
رونالد دی بوئر هم در مصاحبه ای ضمن دفاع از اسطوره هلندی گفت "رونالد مربی خوبی است و باید به او زمان داد. واضح است که بارسا در دوران گذار به سر می برد و مربی نمی تواند مقصر اصلی نتایج بد قلمداد شود"
لوییز فن خال هم در سال 2015 قبل از بازی تیمش (منچستر یونایتد) با ساوتهمپتونِ کومان به تمجید از او پرداخت "من مدیریت و مربیگری رونالد کومان را باور دارم. او به انسجام تیمی اعتقاد دارد و به خوبی می تواند تیم را رهبری و هدایت کند."
سخنی با هوادران
این نکته را هیچگاه فراموش نکنید که کومان بارسای چند پاره را تحویل گرفت، تیمی که با شکست مقابل بایرن حکم مرگ خودش را امضا کرد. بد شانسی هارا هم نا دیده نگیرید، اشتباهات فردی که ثمره جوانگرایی است، ناداوری ها، مصدومیت ها. آیا اگر واینالدوم جای بوسکتس، گارسیا جای لنگله و دپای جای بریتویت حضور داشت نتایج تیم اینگونه می بود که بابت اشتباهات لنگله و گل نشناسی های بریتویت چه در فاز هجومی چه در فاز تدافعی به مشکل بخورد؟
نکته بعدی این که آیا شما دنبال چیزی جز تغییر نسل و دادن فرصت به جواهر های لاماسیا بودید؟ آیا پس از یکی دو دهه شخم زدن لالیگا و کوپا دل ری طوری سیراب نشدید که بتوانید یکی دو فصل را برای دگرگونی باشگاه صبر کنید؟ اجازه دهید با مصاحبه ای از خود شخص رونالد کومان در روزهای ابتداییش در باشگاه مطلب را به پایان برسانیم "هیچ چیزی همیشگی نیست و باید بدانید که چطور چیزها را تازه کنید و گاهی باید بدانید که برای تسلط دوباره باید ابتدا چند سال در بیابان سپری کنید (اشاره به این که بازسازی تیم ممکن است باعث عدم کسب موفقیت در کوتاه مدت شود) "
من از مفصّل این نکته، مُجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
انتقاد کردن ساده است. هوادار باشید.