حیف و افسوس که یک سرمایه دیگر هم سوخت.
به گزارش طرفداری، برای رسیدن به هر چیزی باید بهایی داد. بهایی که گاهی برگشت پذیر نیست.
بدون هیچ تردیدی دنیای فوتبالی ها با آدم های عادی زمین تا آسمان فرق دارد. در دنیای واقعی الگوها تعریف دیگری دارند ولی در زمین فوتبال گاهی آن فردی که دقیقه 90 گل می زند، قهرمان یک ملت می شود، گاهی فردی که سرش را جلوی توپ قرار می دهد و گاهی هم فردی که با دستانش یک تیم را پیروز نگه می دارد...
محمود فکری را به یاد دارید؟ یکی از همان کسانی بود که اگر می شد سرش را هم جلوی توپ قرار می داد تا استقلال در آرامش باشد. سال ها بازوبند کاپیتانی را به دست بست و در میانه میدان جنگید. رسیدن به اوج آسان است ولی در اوج ماندن به مراتب سخت تر است. محمود فکری در اوج کفش هایش را آویخت اما آنقدر خاطره سازی کرده بود که تا سال ها هم از او به عنوان "کاپیتان با تعصب" یاد می شد.
محمود که سال ها از استقلال دور بود، این فصل برگشت. آن هم فقط با تجربه ده بازی لیگ برتری به عنوان سرمربی!
شایدها زیاد است، شاید محمود فکری تصور می کرد دیگر فرصت سرمربیگری در این تیم را به دست نمی آورد یا شاید فکر می کرد او مثل دوران بازی اش قرار است دوباره منجی استقلال شود...شاید...شاید....
هرچه بود محمود فکری آمد، آمدنی که از همان روز اول یک سوال را در ذهن هواداران ایجاد کرد؛ آیا محمود فکری هم قرار است مثل دیگر سرمایه های باشگاه بسوزد؟
در همین چند سال گذشته چند نفر از کاپیتان های سابق استقلال آمدند و رفتند؟ روزی که می آمدند هواداران یک صدا تشویق شان می کردند ولی روزی که قرار بود بروند هشتگ اخراج شدن شان در فضای مجازی ترند می شد.
درست مثل فاصله عشق و نفرت که همین قدر کم است، فاصله رسیدن به اوج و سقوط از قله در فوتبال هم همین اندازه کوتاه است. مرز نبوغ و جنون، مرز عشق و نفرت و مرز عرش و فرش در فوتبال باریک است...
شش هفته پیش استقلال و تراکتور در چارچوب رقابت های لیگ برتر به مصاف هم رفتند و آبی های تهرانی با نمایشی بسیار خوب (شاید بتوان گفت بهترین نمایش تیم فکری) تراکتور را در خانه اش با نتیجه سه بر یک شکست دادند.
آن بازی درست پس از دربی برگزار شد و خیلی ها که از محمود فکری به خاطر تعویض هایش در دربی انتقاد می کردند، در آن دیدار از موضع خود عقب نشینی کرده و معتقد بودند استقلال مدعی اصلی قهرمانی است، آن روزهایی که دیگر تیم های حال و هوای خوبی نداشتند و استقلال در روزهایی که پرسپولیس درگیر حاشیه های فینال لیگ قهرمانان آسیا شده بود، در صدر جدول لیگ برتر حضور داشت.
دقیقا از همان هفته به بعد همه چیز فرق کرد. گویا محمود فکری مثل مردی بود که به سختی به قله رسیده بود و برای رسیدن به مسیرش بارها ریسک کرده و جنگیده بود، گاهی پایش لغزیده بود ولی دوباره به مسیرش ادامه داده بود. در مسیر هزاران نفر را با خود همراه کرده و لبخند را به لبان آن ها آورده بود ولی در اوج به یک باره به پایین پرتاب شد و تمام کسانی که با او بودند هم همان جا ماندند.
محمود فکری که سال ها بازوبند کاپیتانی استقلال را به بازو بست و حتی در سمت سرمربی هم همه را به روزهای خوش امیدوار کرد، به یک باره طی پنج هفته اخیر فقط 5 امتیاز از 15 امتیاز ممکن را کسب کرد تا سقوط آزاد کند و جایگاهش را از دست بدهد.
فوتبال به همان اندازه که زیبا و لذت بخش است، بی رحم هم هست. محمود فکری طی 6 هفته از عرش به فرش رسید.
محمود فکری هم درست مثل علیرضا منصوریان، فرهاد مجیدی و خیلی های دیگر سوخت، سرمایه هایی که بهای زیادی برای رسیدن به قلب هواداران داده بودند، وقتی به عنوان سرمربی به استقلال آمدند، همه چیز تغییر کرد. وقتی آمدند هواداران تمرین را پر می کردند و یک صدا آن ها را تشویق می کردند ولی وقتی موقع رفتن آن ها بود، هشتگ اخراج شان ترند شده بود!
سال ها طول می کشد تا سرمایه هایی مثل محمود فکری برای استقلال درست شوند و افسوس و افسوس که آن ها یکی پس از دیگری می آیند، می سوزند و می روند....شاید اگر فکری صبر می کرد و سه سال دیگر به استقلال می آمد، همه چیز متفاوت بود و آنقدر تجربه کسب کرده بود که می توانست با استقلال تاج گذاری کند ولی او تصمیم گرفت پس از ده بازی لیگ برتری به استقلال بیاید.... راستی چقدر طول می کشد یک محمود فکری دیگر برای استقلال ساخته شود؟