بیا تا گل برافشانیم و می در (ساغر) اندازیم (پیاله)
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر (قدح) ریزیم (کاسه ، پیاله )
نسیم عطرگردان را شِکَر در (مجمر) اندازیم (آتشدان)
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی (طامات) میبافد (سخنهای پریشان )
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانیّ و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
❤ حضرت حافظ ❤
🌹 غزلیات حافظ / گزیده اشعار ، غزل 374🌹
🌷 به پستهای دیگه هم سر بزنید 🌷