مطلب ارسالی کاربران
از عرش تا فرش/سرگذشت فوتسالی من(بخش اول)
به نام خدا
از عرش تا فرش(1)
نمی دونستم از کجا یا اصلا چطوری شروع کنم.اما دلو زدم به دریا و دست به قلم چیزه ببخشید دست به کیبورد شدم تا سرگذشت 10 سال فوتسال بازی کردنم رو بنویسم.امیدوارم توی زندگی کمکتون کنه.
کلاس دوم ابتدایی بودم.یه زمین چمن مصنوعی تازه توی محلمون افتتاح شده بود.همون موقع چند تا از همکلاسی هام هم توی تیم نونهالان بودن.اون زمان
سه تا تیم نونهالان توی محله داشتیم که هرکی بازیش بهتر بود توی تیم الف و به همین ترتیب توی ب وج بازی میکرد.یه روز بحثش پیش اومد که مثلا دوستام اونجا چه تمرین هایی میکنن و از این حرفا واخرش به این ختم شد که من هم یه بار برم ببینم بهم خوش میگذره یا نه.
یادمه قرار شد روز دوشنبه ساعت 3 بعد از ظهر برم سر تمرینشون و باهاشون تمرین کنم.اون زمان من هیچی از فوتسال نمیدونستم.اصلا نمیدونستم با چه لباسی باید برم.خیلی خوب اون روز رو یادمه.شاید بهم بخندین اما من اون روز با شلوار مدرسه ای و پیراهن ورزشی رفتم سر تمرین.یادمه چقدر مسخره ام کردن.
اما برخورد مربی اونقدر باهام خوب بود که تصمیم گرفتم ادامه بدم.پستم هم عقب گیر بود که سالنی ها میدونن چیه.
یه سال گذشت و من هم چنان داشتم درجا میزدم.دیگه خسته شده بودم از بس که هیچ پیشرفتی نداشتم.همش روی نیمکت بودم.اما یه روز یه فرصت جالبی برام پیش اومد.دروازبان تیم به مربی گفت که دوست داره جلو بازی کنه.
مربی اومد بین ما و گفت کدومتون دوست داره دروازبان باشه.من هم که از بچگی میل و همچنین استعداد دروازبانی رو داشتم گفتم من.تا جایی که یادم میاد اون روز 3 تا تک به تک رو گرفتم و یه پیچش داستانی شگفت انگیز تو سرنوشت من رقم خورد.
امیدوارم تا این جا از خوندن سرگذشت من لذت برده باشین.
باور کردن اینکه راست یا دروغه به عهده شماست اما اونایی که منو میشناسن میدونن که دروغ نمیگم.
ادامه این مطلب رو هم فردا کار میکنم.اگه علاقه مند بودین دنبال کنید.