در نهایت ، The 100 به یک فینال سریال تبدیل شد که بهتر از نیمه آخر فصل آخر آن است ، اما نه خیلی زیاد. استفاده از دو شخصیت مورد علاقه طرفداران (لکسا و ابی) و پیچ و تاب لحظه آخر ، مسئولیت بسیاری از مطالب راضی کننده احساسات را بر عهده دارد. بنابراین بسیاری از بقیه ، از جمله صدای قتل عام و Sheidheda که در اطراف آن اسکولینگ می کنند ، مانند اتلاف وقت گرانبها احساس می شوند و قدم های اشتباه در اوایل فصل را می کشند که مدتها استقبال آنها را بیش از حد کرده است.
موفق ترین لحظات مربوط به شخصیت هایی بود که مدتها روی آنها سرمایه گذاری کرده ایم. جادوی اوکتاویا به جنگ می پردازد و در پایان سخنرانی اوج می گیرد. ریون آن را کاملا برای همه نگه داشته است. مورفی و اموری در غم و اندوه آنچه تصور می کردند کشته شدن یکدیگر است بودند. دیدار مجدد و رقص میلر و جکسون در کنار خداحافظی شدید اموری و مورفی راهی زیبا برای خداحافظی از آن شخصیت ها بود ، زیرا حتی اگر همه زندگی کنند ، ما همچنان خداحافظی می کنیم.
این قسمت زمان زیادی را صرف مفهوم قضاوت درباره اقدامات کلارک به عنوان یک پروکسی برای تمام بشریت می کند. گرچه این همیشه با قلمرو نمایش همراه بوده است ، اما به نظر می رسد یک روش بسیار کاهش دهنده برای تماشای هفت فصل با بازیگران گروه قوی و داستان پردازی بسیار قوی تر است ، اما این همان فینالی است که فینال به ما تحمیل می کند. کلارک در مورد یک موضوع حق داشت: بازگشت ریون به ترکیب باید برنامه A بود ، نه پاکسازی.
قضاوت درباره یک نمایش کامل بر اساس اینکه شخصیت اصلی را دوست دارید ، حتی مورسو را در صورتی که این شخصیت زن یا دختر باشد خیلی خیلی آسان است. برای The 100 عجیب به نظر می رسد ، همان نمایشی که بی سر و صدا به ما بسیاری از زنان و دختران برجسته به عنوان رهبر داد ، تا بسیاری از آخرین لحظات خود را برای این کار صرف کنیم. حتی با تصحیح دوره های Raven و Octavia ، قسمت پایانی سریال هنوز به سوال درباره انتخاب های کلارک و اینکه آیا فکر می کنیم توجیه پذیر هستند یا خیر ، برمی گردد. مطمئناً بعد از این مدت ، 100 نفر می توانستند بالاتر از این هدف داشته باشند؟
تا زمانی که فاش شد دوستان کلارک به خاطر او به زمین بازگشته اند ، این قسمت تقریباً از نظر سرنوشت Emori هیچ فشار عاطفی ندارد. دیدن ایندرا پیروز شدن شیددا برای مادرش خوب بود ، اما با توجه به اینکه قبلاً بارها شاهد شکست او در کشیدن ماشه بودیم ، دیر به تأخیر افتاده بود. التماس ریون به نمایندگی از بشریت مشت بیشتری داشت زیرا این کار با ابی بود ، اما در اواخر قسمت بسیار کوتاه آمد و خیلی کوتاه بود ..
گفتگوی کلارک با قاضی خود یکی از فرصتهای امیدوار کننده تر بود. اگرچه در واقع یک دیدار طولانی مدت با لکسا نیست ، اما تشخیص این است که لکسا بزرگترین عشق کلارک و شاید بزرگترین معلم او بود. من قدردانی می کنم که افراد بالاتر کلارک را برای توجیه برخی از انتخاب های خود تحت فشار قرار می دهند ، گرچه او بیشتر اجازه می دهد کلارک به قصد خود برای قتل فرزند خودش بلغزد.
در ادامه مضمون این فصل ، چند ضربه وجود داشت که ما هرگز نتوانستیم آنها را باز کنیم زیرا The 100ترجیح داد غافلگیر شود (این نیز مشکلی در فصل 5 است ، که شباهت های بیشتری نسبت به فصل آخر دارد.) توقف جنگ در اوکتاویا کاری بود که فقط او می توانست انجام دهد ، اما به جای دیدن ایمان و رشدی که برای آن لازم بود Blodreina برای پایین آوردن اسلحه ، لحظه کوتاه شد. کلارک کشتن کادوگان لحظه بدی بود ، اما در آن مرحله از آزمایش او به ضرب گلوله به این معنی بود که ما هرگز نمی دیدیم وقتی مجبور شد به شعور بالاتر پاسخ دهد ، که در حال کباب کردن او در مورد ترک عشق بود کلارک او را پایین می آورد. به همین ترتیب ، ما رمز و راز آنچه بکا را دید ، یاد گرفتیم که از او خواسته شد در این آزمون شرکت کند و قبول نکرد. اما وقت آن نبود که در نظر بگیریم که معنای واقعی آن چیست.
آیا اموری فراتر رفت؟ بدن او مرده بود اما هوشیاری اش زنده بود و ما دیدیم که کره بدن او در اطراف جون می چرخد و فراتر می رود. آیا او در ذهن او است؟ ظاهراً او در صحنه پایانی بود ، اما حتی در تماشای مجدد نیز به سختی قابل تشخیص بود. به نظر می رسد یک پایان شل و عجیب و غریب برای آویزان شدن و صریح نماندن ، به ویژه پس از صرف این مقدار وقت در این فصل برای ساختن این دو مرگ احتمالی. این که آیا او در فضای ذهن زندگی می کرد یا خداحافظی می کرد ، هر دو می توانستند راضی کننده باشند ، اما فضای موجود بین آن تصادفی یا حتی بی فکر احساس می شود.
در پایان ، این باعث شد که من همه این شخصیت ها را با هم بر روی زمین ببینم و دوباره در حال ساخت هستند. در حالی که آنها فراتر نمی روند ، این نوع خود بهشت است که در کنار هم باشند و زندگی ای را ایجاد می کنند (احتمالاً) عاری از خشونت و جنگ. البته زیاد قابل بررسی نیست ، اما وقتی به سریال از فصل یک و دو که عاشقش شدم فکر می کنم ، اگر به فینال فکر می کنم ، آخرین صحنه های ساحل است که یادآوری می کنم اصلاًبه احتمال زیاد ، من به زمان اوکتاویا در Sky Ring ، رابطه ایندرا با دخترانش و چگونگی اجازه دادن به آنها آموزش دادن به او به همان اندازه که او به آنها یاد می داد ، انسانیت گابریل و حس کنجکاوی ابدی و نحوه تغییر مورفی و اموری فکر می کنم ، اما همیشه به هم برگردید. من چقدر از ملاقات با هوپ لذت بردم ، چطور دیوزا فراتر از وحشی ترین تصور من ، قدرت ریون و چگونگی مالکیت اشتباهاتش ، و خیلی بیشتر از فصل های گذشته و شخصیت های طولانی گذشته تکامل یافته است. و چقدر این نمایش کوچک که مردم نادیده می گرفتند یا مسخره می کردند ، باید در مورد غم ، ضربه ، استعمار ، خانواده پیدا شده و آنچه که ما برای زنده ماندن انجام می دهیم گفته شود.
برای دانلود کامل سریال به سایت دنیای سریال مراجعه کنید.
باشد که دوباره با هم ملاقات کنیم.