این پرونده پرونده ایست که به علت عدم ایجاد رعب و وحشت به صورت رسمی پخش نشد.ولی پس از گذشت حدود پنج سال،از این پرونده مختومه شده عده ای منابع محدود اخباری پخش کرده اند.
پاییز سال 1395،در روستایی در منطقه کلیجانرستاق مازندران،قتلی اتفاق افتاد که تکان دهنده بود.ماجرای پدر و پسری که به جنگل رفتند و با مرگ مواجه شدند.ماجرا را از زبان یک شاهد روایت شد:
-سر صبح من داشتم با اسد.م توی سفره خونه روستا صبحانه میخوردیم که پدر من و اسد با وانت اومدن دنبالمون و گفتن میخوایم بریم سر زمین یکی از فامیل ها.مسیر زمین از یه جاده خاکی جنگلی بود.مسیر زیاد نبود،ولی اینقدری که پیچ در پیچ بود طولانی به نظر میومد.حول و حوش وسطای راه که بودیم،چرخای جلوی ماشین پنچر شدن.پیاده که شدیم دیدیم سیم خاردار دور چرخا پیچیده.پدرامون بعد از کلی فحش دادن گفتن که یکی برگرده و با خودش زاپاس بیاره.آخه فقط یه زاپاس همراهمون بود.اسد و پدرش با هم رفتن.نیم ساعتی که شد،صدای تفنگ اومد.من و بابام اصلا اهمیتی ندادیم.آخه روستامون شکارچی هم داشت.ولی دو سه ساعت گذشت و دیدیم برنگشتن.فکر کردیم به جایی نمک گیری چیزی شدن خودمون راه افتادیم.ولی هنوز نرسیده به روستا،پلیسو دیدیم و...
اسد.م شانزده ساله و پدر کیان چهل ساله در جنگلی نزدیکی همان جاده به طرز فجیعی به قتل رسیدند.جنازه پسر با زخم بزرگ شلیک گلوله ساچمه زن در سینه پیدا شد.چنازه پدر در کنار یک کوپه هیزم سوخته در حالی پیدا شد که تکه هایی از شکم وی بریده شده بود.به نظر می رسید قاتل تکه های شکم پدر را کباب کرده و خورده بود!جنازه آنها توسط پسری محلی پیدا شده بود که به قصد گردش به جنگل رفته بود.
پرونده از همان ابتدا با کمبود شدید شواهد و مدارک مواجه بود.نه چاقویی پیدا شد،و نه تفنگی،و نه مظنونی.ولی با اتفاق بعدی،پرونده ابعاد جدیدی یافت.
حدود یک ماه پس از قتل اول،در روستایی در فاصله سی کیلومتری روستای اول، قتل دیگری گزارش شد.محلی ها در شبی بارانی با شنیدن صدای شلیک گلوله بیدار شدند.صدای شلیک از خانه ای ویلایی در خارج از روستا می آمد.محلی ها به محل رفتند و با صحنه هولناک دسگری مواجه شدند.پدر،مادر و دختری که مورد حمله قرار گرفته بودند.با کمک پزشکان محلی و دخالت به جای اورژانس،پدر خانواده با وجود ضربات چاقو در سینه جان سالم به در برد ولی همسر و دختر چهارده ساله وی فوت شدند.
پدر خانواده قضیه را اینگونه توضیح داد:
حوالی نیمه شب بود که خواستیم بریم بخوابیم.شنیدیم یکی زنگ درو زد.زنم جواب داد و درو باز کرد.مثل اینکه یه مردی پنچر کرده بود و از ما زاپاس میخواست.درو که باز کرد،من چتر برداشتم و رفتم بیرون.یه مرد جوان بود که کلاه کاسکت سرش گذاشته بود و یه جعبه گیتارم دستش بود.به محض اینکه بهش نزدیک شدم،یکهو درد توی سینه ام دوید.طرف با یه کارد شکاری دو دفعه به سینه ام زد و بعد منو هل داد و به زمین انداخت.سرم به یه چیز سفت خورد و تقریبا از هوش رفتم.ولی متوجه شدم که مرد از جعبه گیتارش یه چیزی بیرون کشید و رفت داخل خونه.به زحمت بلند شودم و سعی کردم برگردم توی خونه.به در که رسیدم مرد از داخل خونه بیرون اومد و وقتی منو دید،دوباره با کارد به من زد و بعد منو محکم به داخل خونه پرت کرد.
زن سی ساله و دختر چهارده ساله با شلیک گلوله ساچمه ای و ضربات قنداق به سر و سینه به قتل رسیدند.چشم های دختر خانواده در آورده شده بود.وجود لکه های خون درون بینی دختر حاکی از آن بود که زمانی که دختر زنده بوده چشم هایش درآورده شده.واضح بود که قاتل از روش مشابه به قتل پدر پسر قبلی استفاده کرده.پس از آن،کلانتری های روستا و روستا های اطراف ملزم به گشت بیست و چهار ساعته به صورت شیفتی شدند.پیگیری پرونده و ردگیری قاتل ادامه یافت.
حدود سه ماه بعد،پلیس گشت شبانه در روستایی در نزدیکی روستا دوم مورد حمله قرار گرفت.وی جان سالم به در برد.ولی در همان شب،یکی از مزرعه داران روستا نیز با ضربات چاقو به قتل رسید.پلیس گشتی توضیح داد:
حدود دوساعت از شیفتم می گذشت که بهم حمله کرد.یه کلاس کاسکت سرش بود.از پشت سرم بهم حمله کرد و با چاقو به پشتم زد.باهاش درگیر شدم و اونهم چند ضربه به دستام هم زد.ولی نتونست ضربه کاری بزنه.بالاخره یکجا زمین زدمش و با چاقوی خودش به سمت راست سینه اش چاقو زدم.ولی قبل از اینکه کار دیگه ای بکنم،با کلاهش به سرم ضربه زد و فرار کرد.من به زحمت بلند شدم و خواستم گزارش کنم که متوجه شدم طرف یه تفنگ درآورد و باهاش بهم شلیک کرد و من از هوش رفتم.
با وجود نجات افسر،یکی از اهالی روستا در همان شب به قتل رسید و ماشینش به سرقت رفت.روز بعد پلیس ماشین را یافت که در آن یک جعبه گیتار،یک تفنگ شکاری کوچک و اثراتی از ابزار کمک های اولیه که سوزانده شده بودند پیدا شد.همچنین نامه ای پیدا شد که در ان نوشته بود:
دفعه بعدی وجود ندارد
قاتل پس از از آن دوباره ناپدید شد.
پس از حدود یک ماه،شبی از یک پمپ بنزین گزارش حمله شد.پلیس گشتی که نزدیک محل بود به سرعت خود را به محل وقوع جرم رساند و آنجا با صحنه فجیعی مواجه شد:
جنازه هایی که در میان پمپ ها افتادل بودن که همگی با چاقو پاره پاره شده بودند،و مردی که جلوی گاز پیکنیکی مشغول خوردن چیزی بود.چهره شخص مشخص نبود.شتص بلافاصله متوجه حضور پلیس شد و کلاه کاسکتی به سر کرد و سوار موتوری شد و راه افتاد.افسر پلیس با علت احتمال وقوع انفجار تیراندازی نکرد و مجرم را تعقیب کرد.در نزدیکی رودخانه ای،پلیس با شلیک به مخزن سوخت موتور آنرا منفجر کرد.مجرم نیز در حالی که سراپا شعله ور بوده،از روی موتور پرت شده و به درون رود افتاده و جریان آب او را خودش برد.به علت تاریکی هوا،پلیس گشت در آن شب نتوانست به دنبال جنازه مجرم برود.پس این مورد،قتل ها متوقف شدند.ولی جنازه قاتل هرگز در روخانه پیدا نشد کسی هم مظنون اعلام نشد.پرونده پس از چند ماه مختومه اعلام شد.
نظرتان چیست؟لطفا در بخش نظرات اعلام کنید.