طرفداری/ سکوتی تلخ و تیره را تصور کنید که از آن یاس و ناامیدی می بارد. دیگر نمی توان به جلو نگریست. به عقب که نگاه می کنیم، قبل از غرور برای رهایی از سختی ها، اشتباهاتی را می بینیم که سختی های بیشتری پدید آورده. مسیری که قرار بود هموار باشد، به دست خودمان به ویرانه تبدیل شده. خانه ای که سالها با غرور ساختیم، اکنون فقط با اشک می توان نظاره گر تخریب آن بود.
ماجرای دورتموند، چیزی فراتر از تبدیل شدن به سکوی پرتاب و یا حماقت مدیران است. مسئله اصلی، فراموش کردن فلسفه و ارزش های دورتموند است. همان چیزی که به خاطرش دورتموند تاسیس شد. همان هدفی که جوانان کاتولیک در کافه داشتند. مایه افتخار شهر بودن. تا لحظه آخر جنگیدن. کابوس سایر تیم ها بودن. کسی برای پول تیم نساخت. بحران های به وجود آمده دلایل متعددی دارد. قبل از هر چیز به شرایط مالی باشگاه بر می گردد و سپس به استفاده نادرست از بودجه نقل و انتقالاتی. پس از آن ذهنیت بازنده. اما مهم ترین دلیل، این است که فقط 11 نفر درون زمین هستند. قبل از پاندمی کرونا، هرگز ترکیبی 11 نفره وارد زمین نمی شد. 80 هزار نفر در زمین بودند. انگیزه ای که بازیکنان تیم هنگام اعلام ترکیب یعنی پس از فریاد های نوبی و تکمیل آن به دست هواداران می گرفتند به اندازه کل استادیوم به بازیکنان قدرت می داد. و اکنون، با نگاهی کامل تر و جامع تر این مشکلات را مورد بررسی قرار می دهیم.
بحران مالی؛ سایه ای که حتی شب ها نیز به دنبال دورتموند است!
تا زمانی که قانون 50+1 ادامه یابد، دورتموند از این بحران رهایی نخواهد یافت. معلوم است که نخواهد یافت. بخصوص در این مقطع زمانی حساس که به دلیل نبود تماشاگران تیم نزدیک به 100 میلیون یورو ضرر کرده است. خرید هایی که باید داشته باشیم، فقط در صورت کسب سهمیه لیگ قهرمانان اروپا و رتبه ای قابل قبول به تیم اضافه می شوند. در غیر این صورت، دست به فروش های بزرگ زده می شود.
قبل از هرچیز، شاید اگر در سال 2014، قوانین فوتبال آلمان و پیرمرد های سنت گرا اجازه انحصار 81 درصد از سهام دورتموند به شرکت هواوی را می دادند، اکنون شرایط مالی تیم تفاوت بسیار زیادی داشت. هواوی در ازای 81 درصد سهام دورتموند، حاضر به پرداخت بیش از 300 میلیون یورو به سهام داران باشگاه بود که این قرارداد هرگز به واقعیت نپیوست.
و اما موضوع مهم تر، به برآورده نشدن انتظارات برمی گردد. 8 سال پیاپی قهرمان نشدن و کسب فقط یک جام با ارزش و مهم، نمی تواند برای شما ثبات مالی بیاورد. از این رو مدیران تیم به فروش بازیکنان جوان روی آوردند. مساله ای که به رغم بهبود جزئی شرایط مالی، آسیب بسیار بسیار بزرگی به ماهیت بروسیا دورتموند وارد کرد. هانس یواخیم واتسکه در فصل گذشته معتقد بود اگر کرونا نمی آمد شرایط بسیار متفاوتی رقم می خورد و این سیاست ها به پایان می رسید و دورتموند وارد عصر جدیدی می شد. اما این اتفاق نیفتاد و اکنون دورتموند باید دست به هرکاری بزند تا ضرر 100 میلیون یورویی را جبران کند. ضرری که چه اشتباهات گذشته و چه حوادث غیر منتظره در ایجاد آن نقش داشتند.
21 سال پیش، یعنی در سال 2000، دورتموند شرایط مشابهی را تجربه می کرد که در آنجا با درایت مدیریت تیم از بحران مالی رهایی یافت. 5 سال بعد یعنی در سال 2005، دورتموند مجددا وارد بحران مالی شد که دوباره با تلاش های ستودنی مدیریت این تیم، ضرر های مالی از بین رفته و تیم وارد عرصه جدیدی شد. اکنون باید دید آیا دورتموند دوباره موفق به انجام این کار خواهد شد؟ اگر جواب این سوال "نه" باشد، سرنوشتی جز سرنوشت امثال هامبورگ در انتظار وستفالنی ها نخواهد بود.
میشائیل تسورک درمورد شرایط مالی کنونی در دورتموند می گوید:
این روند در جهت نادرستی است. ما باید خیلی سریع آن را کنترل کنیم. هدف ما کسب سهمیه لیگ قهرمانان است.
"کسب سهمیه لیگ قهرمانان". شاید تمامی زیر ساخت ها و تصمیمات گذشته در گرو کسب سهمیه لیگ قهرمانان فصل بعد باشند!
اگر سهمیه ای کسب نشود، بازیکنان جدا می شوند. بازیکن جدا شود، تیم وارد سراشیبی وحشتناکی می شود. با توجه به نداشتن مالک و پشتیبان، دورتموند شانسی برای خرید بزرگ و حفظ ستارگان نخواهد داشت و در نتیجه آهسته آهسته محو شدن در تاریخ فوتبال آلمان و یا نه، ورشکستگی! دورتموند در اختیار بانک محلی شهر است. در صورت برآورده نشدن انتظارات و نداشتن فرصت مجدد و ارائه ندادن راهی برای نجات، باید اعلام ورشکستگی شود و این به معنی سقوط مستقیم به دسته سوم لیگ منطقه ای ایالت نوردراین وستفالیا است!
رخ دادن این اتفاقات برای فصل بعد به شدت دور از انتظار است اما مثال های زیادی از اینگونه "به تاریخ پیوستن ها" در فوتبال آلمان وجود دارند.
"به دورتموند خوش آمدید. اینجا جایی است که به آسانی هرچه تمام تر به پرواز درمی آیید"
مثال های متعددی وجود دارد. امره مور، دمبله، پولیسیچ، جیدون سانچو، جیووانی رینا، ارلینگ هالند، متئو موری و حتی یوسوفا موکوکو. کسی مخالف خرید آنها نیست. کمکی که هالند و سانچو به دورتموند می کنند واقعا ستودنی و قابل احترام است. مشکل هدف از خرید است. بله. خریدن ارلینگ هالند در پنجره زمستانی فصل پیش، شاهکار بود. اما تا زمانی که فقط به بازی هالند نگاه کنیم. بند فسخ 75 میلیون یورویی، افزایش دستمزد در صورت افزایش تعداد سال های حضور و کمیسیون سرسام آوری که رایولا و پدر هالند دریافت می کردند جنبه های ترسناک این معامله هستند و مساله آزار دهنده این که خرید و فروش در حال تبدیل شدن به فلسفه دورتموند است. دیگر کسی با شکوه دیوار زرد دورتموند را نمی شناسد. متاسفانه در فوتبال کنونی بیشتر با سکوی پرتاب شناخته می شود.
در حالی که جیدون سانچو در حال درخشش است. مدیران تیم می گویند او آماده تغییر شده. هنگامی که ارلینگ هالند رکوردها را یکی پس از دیگری می شکند، هانس یواخیم واتسکه عنوان می کند او در صورت جدایی از دورتموند و پیوستن به باشگاهی بزرگ باید تلاش بیشتری انجام دهد. کسی که کوچک است شمایید آقای واتسکه نه بروسیا دورتموند!
مساله دیگری که پیش می آید، خرید های عجیب و غیر معقولانه است. رومن بورکی و ماروین هیتز پشت سر هم باعث از دست رفتن امتیازها می شوند اما میشائیل تسورک ترجیح می دهد هایلایت های نوجوانان حاضر در آکادمی زیر 17 ساله های منچستر سیتی را ببیند. درحالی که رافائل گریرو یکه تازی می کند و در حال تبدیل به بهترین مدافع چپ دنیاست، هزینه ای هنگفت برای نیکو شولتز پرداخت می شود. در حالی که در پست دفاع میانی متس هوملس تنهاست. در شرایطی که جولین برانت افت کرده و دورتموند به غیر از او 3 هافبک دفاعی دارد، مدیران تیم به جای پرداخت هزینه به امثال کریستین اریکسن و مکسیمیلیان آرنولد به سراغ جود بلینگام 16 ساله می روند. چرا جناب تسورک؟ او اینگونه پاسخ داد:
معلوم است که خرید گزینه های جوان به خصوص در خط هافبک و قسمت هجومی زمین به صرفه تر است.
از چه لحاظ؟ اقتصادی؟ شاید فلسفه دورتموند با اعتماد بر جوانان پایه گذاری شد، اما این جوانان امثال هانس تیلکوفسکی، کوین کروسگرویتز، نون سوبوتیچ، یاکوب بلاژیکوفسکی، مارکو رویس و ووکاش پیشچک بودند نه جود بلینگام و جیدون سانچوی انگلیسی.
زمان آن رسیده که دورتموند به سوی خرید های معقولانه از نظر ورزشی برود نه خرید های پر زرق و برق.
ما دیگر وستفالنی بازی نمی کنیم
ذهنیت مساله مهمی در فوتبال است. چیزی که می تواند به امثال فرایبورگ اجازه پیروزی و به دورتموند اجازه شکست دهد. ذهنیت بود که دورتموند را به فینال لیگ قهرمانان سال 2013 رساند. وگرنه هرکسی می داند نه مارسل اشملتزر سرتر از مارسلو بود و نه کوین کروسگرویتز بهتر از راموس. مساله ذهنیت بود. ذهنیت باعث شد لواندوفسکی در حضور کریستیانو رونالدو بهترین بازیکن زمین شود. چیزی که به رویس اجازه دریبل کردن می داد، باور بود.
از هر نظر، دورتموند آن زمان زیباتر بود. تماشای آن تیم لذت بخش بود. شاید به خاطر حضور مردی چون یورگن کلوپ شکست را نمی پذیرفتیم. شاید هم دیوانگی تماشاگران. تلفیقی از همه اینها. دورتموند رنگارنگی بود. پر از احساسات. ترکیب کنونی تا حدودی برابر است. اما نتایج اختلاف وحشتناکی دارند.
کسی بازی با مالاگا را فراموش نمی کند. نه، کسی اجازه فراموش کردن آن را ندارد. جایی که دورتموند بار دیگر فلسفه خود را به رخ همگان کشید. به قول روبرت لواندوفسکی، با کاهش سرعت سریع تر می شدیم. چه کسی فریاد های نوبی دیکل را فراموش می کند؟ و اینجا نبود تماشاگران تاثیر بزرگی در ناکامی های دورتموند گذاشته. در آن شب به یاد ماندنی، زمانی که مارکو رویس در دقایق پایانی گل تساوی را به ثمر رساند، نوبی یک مشت محکم به میز کوبید. به سمت میکروفون ورزشگاه رفت و با رنگارنگ ترین صدایی که تصورش را می کنید فریاد زد:
گل برای دورتموند. مارکووووووووووو...
پاسخ تماشاگران:
غویسسسس
و کاری غیر قانونی از نوبی و انگیزه ای که استادیوم را منفجر کرد:
زود باشید بچه ها! فقط یک گل دیگر لازم داریم. یک گل دیگر!
همه چیز معلوم است. با نبود چنین صحنه هایی تیمی مثل دورتموند که به شدت به تماشاگرانش وابسته است آسیب می بیند. بعد از پاندمی کرونا و غیبت تماشاگران، دورتموند فقط 40 درصد از بازی های خانگی اش را پیروز شده. شکست 4-0 مقابل هوفنهایم و 5-1 مقابل اشتوتگارت عمق فاجعه را توضیح می دهند. ترس از فرایبورگ و پادربورن؟ غیر قابل تحمل است. قسمتی از آن به تماشاگران بر می گردد و قسمتی به تمرکز بازیکنان و ذهنیت سرمربی. "سرمربی". دورتموند هرگز، به جرات می توان گفت هرگز سرمربی موفقی نداشته است. تیم زمانی موفق شده که یک "پدر" بالای سرش داشته باشد. مردی که دلسوز دورتموند باشد. شاید روزی دوباره بازی سیاه و زردی از دورتموند دیدیم. اما با این رویه، هرگز دورتموند سابق نخواهیم شد.