همچنین بخوانید:
هوش فوتبالی چیست و چه بازیکنانی از آن بهره می برند؟ / بخش اول
هوش فوتبالی چیست و چه بازیکنانی از آن بهره می برند؟ / بخش دوم
نتیجه یک تحقیق در انستیتو کارولینسکا سوئد نشان می دهد که مغز یک فوتبالیست سطح بالا، می تواند به سرعت با اطلاعات و داده ها کار کند و همچنین در خصوص محیط اطراف، تصمیم گیری کند. محققان در آزمایش خود از بازیکنان لیگ سوئد و افرادی غیر فوتبالیست نیستند استفاده کردند تا توانایی حل مسئله، برنامه ریزی چند وظیفه ای، انعطاف پذیریِ شناختی و کنار آمدن با نوآوری آنها را بررسی کنند. نتیجه به دست آمده نشان داد که بازیکنان شاغل در بالاترین سطح بیشترین امتیاز را کسب کرده اند و پس از آنها به ترتیب بازیکنان دسته های پایین تر و افراد غیر فوتبالیست قرار گرفتند. بازیکنان نخبه در مقایسه با عموم در 2% بالایی قرار گرفتند. ارزیابی که پس از دو فصل به انجام رسید، نشان داد که بازیکنان با امتیاز بیشتر، تعداد گل و پاس گل بیشتری از خودشان برجای گذاشتند.
دانشمندان علوم اعصاب همچنین مغز دو بازیکن وقت بارسلونا را آزمایش کردند؛ آندرس اینیستا و ژاوی. اینیستا در میان 0.1% بالایی جای گرفت، به خاطر توانایی هایی همچون تسلط در طراحی (توانایی تولید الگوهای هندسی) و بازداری (توانایی اصلاح و تغییر واکنش های غریزی در موقعیت). در خصوص ژاوی هم نتایج به همان اندازه چشمگیر بودند؛ جایی که مشخص شد امتیازات او در زمنیه های توانایی بررسی (محیط)، آنالیز، ابتکار و تصورات به شدت بالا هستند.
بازیکنان در زمین برای اتخاذ تصمیم های هوشمندانه به چیزی بیش از قدرت پردازش سریع نیاز دارند. احساسات و هیجانات، انگیزه هایی که اغلب به بازیکنان توصیه می شود آنها را سرکوب کنند در حقیقت ابزار مهمی در تصمیم گیری محسوب می شوند. در طول بازی، خویشتن داری چیزی است که معمولا توصیه می شود و بنابراین تسلیم شدن مقابل یک رخداد جنجالی نشانه ضعف تلقی می شود. منطقی پشت این اخلاق وجود دارد. اما خب بهترین بازیکنان تنها احساسات شان را کنترل نمی کنند، بلکه آنها را به کانال تبدیل می کنند.
مایکل توماس بدون سرسختی و تاب آوری نمی توانست در سال 1989 آن گل دراماتیک را در آنفیلد وارد دروازه لیورپول کند؛ لیونل مسی نمی تواند بدون کنترل کردن احساساتش خود میان ضربات بازیکنان حریف مدام تیم مقابل را تحقیر کند؛ جک گریلیش بدون کنترل احساسش پس از کتک خوردن از هوادار حریف قادر به زدن گل برتری استون ویلا در دربی بیرمنگام نبود. پیرلو نمی توانست بدون اطمینانی تزلزل ناپذیر آن پنالتی چیپ را وارد دروازه جو هارت کند. بدون هوش هیجانی، تکنیک و توانایی های ورزشی بی فایده هستند. سالیوان در این خصوص می گوید:
مهم نیست که یک ورزشکار چقدر از لحاظ فیزیکی و شناختی توانمند است؛ اگر او نتواند احساساتش را کنترل کند، همان احساسات کنترل ماجرا را در دست می گیرند. نحوه انجام کار اینگونه است: ببین، حس کن و انجام بده. ما به ندرت این روند را اجرا می کنیم. مثلا ما موقعیتی را می بینیم و احساسات مان هستند که تعیین می کنند که اقدام ما می تواند موفقیت آمیز باشد یا نه. در میان این موفقیت ها و شکست ها، ما بازی را یاد می گیریم و یک حلقه بازخورد احساسی به وجود می آید و می شود مبنای کارهای ما. مغز ما یک سیستم احساسی ست و یادگیری هم بدون احساسات اتفاق نمی افتد. بنابراین بسته به سرعت مکث ها در طول بازی و شک های بازیکن، فرآیند های احساسی اولیه در صورت عدم توانایی در خواند بازی با سرعت بالا می توانند فلج کننده باشند. ورزشکاران سطح بالا پکیجی از قدرت بدنی، احساسات و هیجانات و توانایی های شناختی شان را پیشرفت می دهند.
باشگاه ها در سراسر جهان درحال جستجو برای یافتن استاد هوش بعدی هستند. دیو بریکنل، استعدادیاب تاتنهام کسی است که ابزار خاصی برای اندازه گیری IQ فوتبالی ندارد و توجهش تنها روی رفتارها و کنش هایی از بازیکنان است که نشان دهنده درک آنها از بازی هستند.
در مورد کودکان شما از همان سنین پایین به دنبال این هستید که ببینید آیا او آگاهی از فضا دارد یا خیر. بچه مورد نظر می تواند کسی باشد که همه بازیکنان را دریبل می زند یا کسی که خودش به دنبال یافتن فضا است و پس از گرفتن توپ به دنبال پاس دادن است. همانطور که سن آنها بالاتر می رود، باید توانایی جایگیری آنها را بررسی کنید؛ بازیکن می داند که چه زمان باید سر جایش بایستد و چه زمانی رو به جلو حرکت کند؟ هرچه سن شان به حضور در تیم اول نزدیک می شود، بیشتر به دنبال این هستید که فهم و درک تاکتیکی شان چگونه است. آیا این توانایی را دارند که در طول بازی دستوری دریافت کنند و خودشان را با آن تطابق ببخشند؟ این نوعی هوش متفاوت از بازی بر اساس غریزه است. غریزه شما را تنها تا بخشی از راه همراهی می کنند. بازیکنانی مانند هری کین هستند که از هوش کافی برای کار و تلاش و پیشرفت برخوردارند. او می توانست فضای مناسب جهت فرستادن پاس را ببیند و بازی کند. اما بهترین توانایی هری، خودباوری اش بود. او گل های زیادی می زند، اما وقتی هم که موقعیتی را از دست می دهد، نگران نمی شود و می گردد دنبال موقعیت بعدی و تلاش دوباره برای گلزنی.
چگونگی تبدیل شدن کین در تاتنهام به یکی از بهترین های جهان یک داستان کاملا مستند است؛ این از خود گذشتگی و انعطاف پذیری مهاجم انگلیسی هستند که او را به این جایگاه رسانده اند. مهاجمان ادعا می کنند یک گلزن پرورش نمی یابد، بلکه گلزن به دنیا می آید اما هری کین کسی است که کارش را به عنوان یک دروازه بان آغاز کرد؛ پس او در کدام برهه از زندگی اش به توانایی های زمان بندی و آگاهی دست پیدا کرد که تا 26 سالگی بیش از 200 گل در کارنامه اش داشته باشد؟ اینها موهبت هایی هستند که به هری داده شده اند یا در زمین تمرین به وجود آمده اند؟ رمزی، یکی از اعضای کادرفنی تیم شروود در تاتنهام بود و به پیشرفت کین کمک زیادی کرد در این خصوص می گوید:
هیچ چیز به صورت ذاتی و طبیعی وجود ندارد. کودکان فوتبالیست به دنیا نمی آیند. آنها برای تبدیل شدن به یک فوتبالیست باهوش به تجربه و آموزش زیر نظر سرمربی احتیاج دارند. در هاکنی مارشز (زمین لیگ های آماتور انگلیس) بازیکنان فوق العاده ای وجود دارند اما آنها برای پیدا کردن درک کافی از بازی تحت، تعلیم سرمربی قرار نگرفته اند. هوش فوتبالی محصول آموزش، تجربه و تطبیق پذیری است. اگر هریک از اینها را نداشته باشید، IQ فوتبالی تان ارتقا پیدا نمی کند.
مایکل برونینکس، یک مربی فوتبال پایه در بلژیک (مربی سابق دریس مرتنز) از جمله افرادی است که بیشتر از قدرت بدنی، روی قدرت ذهنی و روانی تاکید دارد.
باید این طرز تفکر که فوتبال تنها ورزشی مربوط به جسم است را کنار بگذاریم. مهارت یک بازیکن زمانی پیشرفت می کند که نقش ذهن را در پیشرفت او بیشتر درک کنیم.
برخی از بازیکنان دیگر لازم ندارند برای انجام حتی فکر کنند، حرکات آنها خود به خود به وجود می آیند. محققان ژاپنی فعالیت مغز نیمار را هنگام چرخاندن مچ پای راستش بررسی کردند و آن را با شش ورزشکار دیگر مقایسه نمودند؛ سه فوتبالیست حرفه ای، دو شناگر حرفه ای و یک فوتبالیست آماتور که از آنها خواسته شد دقیقا کاری که نیمار انجام داد را انجام بدهند. نتیجه به دست آمده نشان داد که حجم فعالیت های مغزی فوتبالیست ها هنگام انجام عمل ذکر شده، کمتر از دیگر شرکت کنندگان بود و حجم فعالیت های مغزی نیمار از همه آنها کمتر. این یعنی چرخاندن مچ پای راست در مغز نیمار جوری ریشه دوانده که ستاره برزیلی دیگر حتی لازم نیست از مغزش برای این کار استفاده کند.
کمپانی های بزرگ در زمینه تکنولوژی، درحال تلاش برای ساخت تجهیزاتی هستند که میانبری برای رسیدن به سطح بالای بازی غریزی ایجاد کنند. دورتموند و هوفنهایم از ماشین Footbonaut استفاده می کنند، دستگاهی تمرینی که از 8 جهت به سمت بازیکنان توپ می فرستد. تعداد، سرعت و چرخش نوبتی توپ ها می تواند با استفاده از یک تبلت تعیین شود تا آزمونی باشد برای سنجش سرعت عکس العمل و تکنیک بازیکنان. ساوتهمپتون از سیستم واقعیت مجازی استفاده می کند که شامل یک دیتابیس از 700 سناریو تعاملی ست. بازیکنان از یک هدست واقعیت مجازی استفاده می کنند که آنها را وارد این سناریوها می کند. هر سه ثانیه باید گزینه های شان را قبل از پاس دادن با یک کنترلر دستی، بررسی کنند. می خواهد ابزار پیشرفته الکترونیکی باشد یا روش های مربیگری خاص، همه آنها برای ارتقا نرم افزار ذهنی بازیکنان طراحی شده اند. هدف، تبدیل یک بازی پرتلاطم و آشفته به مجموعه ای از نتایج قابل پیش بینی است.
برخلاف عقیده عموم، هوش فوتبالی در مورد فکر کردن و اندیشیدن نیست، بلکه در مورد دور زدن روندهای ذهنی و حرکت مستقیم به سوی کنش هاست. دکتر سالیوان در این خصوص می گوید:
اگر در ورزش بیش از حد فکر کنید، کارتان تمام است. شما می بینید، حس می کنید و انجامش می دهید. وقتی کارایی حداکثر را داریم، اصولا آگاهانه کنش ها را پردازش نمی کنیم. در جریان بازی هیچ فرصتی برای فکر کردن وجود ندارد.
ایده اینکه شما با یک درک ذاتی از بازی به دنیا آمده اید، گمراه کننده است. بله، استعداد ذاتی خودش یک عنصر محسوب می شودو هستند کسانی که به خاطر استعداد ژنتیکی شان ستایش می شود، اما چیزی که واقعا استعداد برای شما به ارمغان می آورد، کد دسترسی به آگاهی است؛ چیزی که شما را به یک شبکه سطح بالای مربیگری و آموزش وصل می کند.
زمانی که کریستیانو رونالدو در سال 2003 به منچستریونایتد منتقل شد، یک وینگر ستیزه جوی سرشار از ترفند و حقه های فوتبالی به حساب می آمد. سبک بازی او در آن زمان به نوعی نقطه مخالف هوش فوتبالی بود. پس از گذراندن 6 سال زیر نظر سر الکس فرگوسن و حضور در رختکنی پر از بازیکنان سطح جهانی، کریستیانو به یک ماشین تبدیل شد، ماشینی که انرژی خود را برای حرکات انفجاری و تعیین کننده بازی حفظ می کرد. تمرینات فراوان باعث می شود ذهن یک بازیکن نخبه بازسازی شود، پس آنها پاسخ های یک آزمون چند گزینه ای و 90 دقیقه ای را در اختیار دارند. شاید بهتر است جمله پایانی این مقاله را متفکر بزرگ فوتبال، یوهان کرایوف بگوید:
شما فوتبال را با ذهن خود بازی می کنید و پاهای تان آنجا هستند تا به شما کمک کنند.
پایان
به قلم بن ولچ برای گاردین