وقتی به دبیرستان هاروارد رفتم، ورزش بخش اصلی زندگی من شده بود. در مدرسه علاوه بر بازی فوتبال، راگبی و کریکت هم بازی می کردم. همچنین به ورزش دو و میدانی هم علاقه بسیار داشتم و زنگهای ورزش مدرسه را نیز بسیار دوست داشتم، چون می توانستم قابلیت و توانایی خودم را به عنوان یک دونده دوی سرعت به دیگران نشان دهم. گام پیشرفتی که پدرم قبلاً در انتظارش بود، کم کم نمایان می شد. متاسفانه من هنوز هم از بچه های هم سن خودم کوتاه تر بودم و بر خلاف فوتبال ، این ویژگی در ورزش دو و میدانی یک عیب و نقطه ضعف به شمار می آمد.
در دو سال اول دبیرستان متوجه شدم که در دوی صد متر بی رقیب هستم، ولی این شکست ناپذیری فقط در 30 تا 40 متری اول مسابقه بود، پس از طی این مقدار مسیر، جوانان بلند قامت به من رسیده و با گامهای بلندشان از من پیشی می گرفتند.
همان طوریکه بزرگ می شدم از سرعتم چیزی کاسته نمی شد و در سال های سوم و چهارم دبیرستان اغلب مسابقات دو را با موفقیت به پایان می رساندم. زمانی که من در دبیرستان هاروارد بودم، برای تمرین به تیم لیورپول دعوت شدم. باشگاه های متعددی خواستار به خدمت گرفتن من بودند. اما انتخاب نهایی باشگاه به عهده خودم بود. در بچگی از طرفداران اورتون بودم شاید این علاقه به خاطر این بود که پدرم همیشه اعضای خانواده مان را برای تماشای فوتبال به ورزشگاه گودیسون پارک می برد.
چون او یکی از بازیکنان سابق این تیم بود به راحتی می توانست بلیط تهیه کند. جالب اینجاست که مادرم ار هواداران تیم لیورپول بود، با این وجود این مسئله در خانواده اوون مشکلی پیش نمی آورد. سرانجام تیم لیورپول را انتخاب کردم، چون احساس کردم که در این تیم بسیار راحت هستم.فضای موجود در آنجا بسیار دوستانه و بی ریا بود.آقای استیو هایتوی و سایر کارکنان آنجا استقبال بسیار گرمی از من کرده و تمام لوازم مورد نیاز اعم از کفش و لباس و حتی بلیط مسابقات را در دسترس من گذاشتند. باشگاه لیورپول سفارش کرده بود که من بتوانم جهش و پیشرفت چشمگیری در آموزش فوتبال داشته باشم.
آنها مرا به عنوان نامزد شرکت کننده در مدرسه ممتازهای فدراسیون فوتبال در شهر لیل شال مطرح کردند و وقتی که در سال 1993 خبر پذیرفته شدنم را شنیدم، بسیار خوشحال شدم. این به معنای دور شدن از خانه و انجام تمرینهای تخصصی زیر نظر مربیان فدراسیون فوتبال و آموزش تمام وقت در نزدیکی دبیرستان ایدسال بود.
چهارده ساله بودم که مجبور شدم خانواده ام را ترک کنم و دوری از خانواده غم بزرگی بود. در طی چند هفته اول احساس دلتنگی می کردم و سایر دوستانم هم همین احساس را داشتند. یکی از بچه ها، که یک سال از من جوانتر بود نتوانست خود را با شرایط زندگی جدید وفق دهد و لذا به خانه برگشت. این شخص کسی نبود جز آلن اسمیت که بعدها موفقیت های چشمگیری به همراه تیم لیدز یونایتد به عنوان یک بازیکن حرفه ای بدست آورد.
بنابر این می توان گفت که تصمیم او مبنی بر ترک مدرسه تصمیم درستی بوده است. من از خودم استقامت نشان داده و یک روز تصمیم گرفتم با سایر بچه ها هم آشنا شوم. از این کار بسیار لذت بردم. چون آرزوی من این بود که یک بازیکن حرفه ای شوم. بنابراین مصمم بودم که تمام مشکلات و دلتنگی ها را تحمل نمایم. به علاوه فاصله شهر لیل شان از خانه ما، تنها 45 دقیقه بود و خانواده ام اغلب اواخر هفته برای دیدن من می آمدند.اگر چه همیشه بی صبرانه در انتظار ملاقاتشان بودم، اما به زودی به زندگی جدید عادت کردم.
در میان همشاگردی هایم دوستان زیادی نظیر وس برون از منچستر یونایتد، مایکل بال از اورتون، کنی لونت از کروالکساندرا و جان هارلی از چلسی پیدا کردم. ما در ساختمان خوابگاه مانند در لیل شال اقامت داشتیم.روزها به دبیرستان ایدسال می رفتیم، جایی که با هم مثل شاگردان دیگر رفتار می شد. باید اعتراف کنم که زنگهای تفریح مدرسه را بسیار دوست داشتم چون می توانستیم به راحتی با دوستان خود قدم بزنیم و گپ دوستانه ای با آنها داشته باشیم. هیچگاه در طول روز وقت کافی برای فوتبال وجود نداشت، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. من به ورزش به عنوان یک شغل نگاه می کردم و می خواستم با آن زندگی کنم و پیامدها و سختی های آن هم هرچه که بود برایم اهمیت نداشت و تحمل کردم.
ادامه در بخش سوم
تهیه شده توسط فوتبال طلایی:(پیج خودمه دوستان_ ممنون میشم حمایت کنید)
http://www.instagram.com/golden_foot...