پل گاسکوئین به دنبال پاس ارسال شده توسط استیو مک منمن وارد محوطه جریمه هلند می شود، آرون وینتر را با حرکت آرنجش عملا از جریان بازی محو می کند و حالا با دنی بلیند تک به تک است. زمانی که چشم همه دنبال توپ است، تدی شرینگهام وارد صحنه می شود، انگار که موقعیتی را شناسایی نموده، وی به محض ورود به محوطه جریمه توپ را از گاسکوئین دریافت می کند؛ موقعیت بدن و پایش را برای شوتزنی آماده می کند تا گل سوم انگلیس به ثمر برسد اما این اتفاقی نیست که قرار است رخ دهد. هم تماشاگران و هم مدافعان هلند فریب خورده اند! یوهان دی کاک تعادلش را از دست می دهد و فن در سار نیز از خط دروازه جدا شده است. شرینگهام با یک ضربه نرم، توپ را به زوجش در خط حمله انگلیس، آلن شیرر می رساند تا ضربه شلاق گونه او کار هلند را عملا تمام کند. پایان؛ انگلیس در نهایت با نتیجه 4-1 راهی مرحله یک چهارم نهایی یورو 96 شد. (گل سوم انگلیس در این ویدیو)
خیلی از بازیکنان اگر جای شرینگهام بودند، خودشان سعی می کردند به توپ ضربه بزنند و بسیاری نیز توانایی محاسبه متغیرات در آن موقعیت و در کسری از ثانیه را نیز نداشتند. توانایی بازیخوانی مهاجم انگلیسی به او کمک کرد تا به حریف رودست بزند. زمانی که تدی شرینگهام نوجوانی بیش نبود، به او گفته شده بود که برای رسیدن به بالاترین سطح بیش از حد کند است، اما پسر اهل شرق لندن به بدخواهانش نشان داد که کمبود سرعت می تواند با هوش بالا جبران شود. حاصل دوران بازیگری شرینگهام سه لیگ برتر، یک لیگ قهرمانان و یک جام حذفی بود و البته یک آقای گلی لیگ انگلیس در سال 1993؛ کسی که بعدها مصاحبه زیر را انجام داد:
مردم به من می گفتند حتی برای حضور در تیم جوانان میلوال هم به اندازه کافی سریع نیستم. اما موهبتی که من در طول زندگی ام آن را داشتم، هوش فوتبالی بود.
هستند کسانی که به هنگام مواجه شدن با مفهوم هوش فوتبالی از شرینگهام یاد می کنند، در کنار بازیکنانی چون ژاوی، آندره آ پیرلو و پل اسکولز؛ بازیکنانی که انگار می توانستند زمان را متوقف کنند و یک تصویر پانوراما 360 درجه ای از زمین بازی تهیه کنند. اما خب تعریف این مقوله کار پیچیده ای است. برخلاف قدرت و توانایی سنتی ورزشکاران، هوش فوتبالی هیچ معیاری برای سنجش ندارد. اغلب هواداران و کارشناسان از عبارت "مغز فوتبالی" استفاده می کنند اما یعنی چه؟ IQ فوتبالی چگونه خودش را در زمین آشکار می کند؟ مغز چگونه می تواند اقدامات ابر انسانی بازیکنان سطح بالا را هماهنگ کند؟ مغز یک فوتبالیست نخبه چه برتری نسبت به فوتبالیست آماتور دارد؟
پیش از ورود به مغز 70-55 میلیون نورونی یک فوتبالیست که وظیفه فرستادن دستور حرکت، پاس و شوت را طی 90 دقیقه بر عهده دارد، باید ابتدا بفهمیم هوش درون زمین از دیدگاه بازیکنان سطح بالا چگونه است. پل مک فی، مهاجم سابق نوریچ و تاتنهام در این خصوص می گوید:
توضیحش دشوار است، بحث سر کیفیت تصمیم گیری است، هزاران هزار تصمیمی که یک بازیکن باید در کسری از ثانیه و در جریان بازی اتخاذ کند و هرچه درکش از بازی بالاتر باشد، تصمیمات بهتری می گیرد.
مجله علوم ورزشی پیش از این مدعی شده که یک فوتبالیست نخبه، در طول یک مسابقه حدود 250-150 کنش شدید از خودش ثبت می کند و برای هر یک از آنها انبوهی از اطلاعات وجود دارند که باید تجزیه تحلیل شود؛ اطلاعاتی از قبیل نشانه های موجود در زمین، دستورات سرمربی، محاسبه نیرو و زاویه، آگاهی از فضا و ... که یک بازیکن باید آنها را در یک زمان حقیقی تحلیل کند تا یک تصمیم سریع، بالقوه و تغییر دهنده جریان بازی اتخاذ شود. به همه اینها احساساتی که از طریق سکوها به او منتقل می شود را نیز اضافه کنید. کریس رمزی، مدیرفنی کویینز پارک رنجرز در این خصوص گفته است:
اول از همه بحث آگاهی است. به عنوان یک مهاجم چه آگاهی نسبت به بازیکن صاحب توپ دارید؟ می خواهد توپ را سانتر کند؟ زمان کافی در اختیار دارد؟ زبان بدن او چگونه است؟ پس از آن که مطمئن شدید قصد او چیست باید به حرکت خودتان فکر کنید. چگونه می خواهید از دست مدافع یارگیرتان خلاص شوید؟ وقتی سانتر انجام می شود، همه چیز به زمان بندی شما برمی گردد؛ آرام حرکت کنید یا سریع؟ در نهایت مرحله پایانی: چگونه می خواهید ضربه بزنید؟ با کدام بخش از پا؟ صبر کنید توپ پایین بیاید با می خواهید ضربه سر بزنید؟
برای همه این فاکتور ها لازم است مغز خود را به کار بیاندازید، دقیقا به همین خاطر است که رمزگشایی این ماجرا به یک عملکرد سطح بالای ذهنی نیازمند است. آنهایی که می توانند، موقعیت را به طور خلاصه بررسی می کنند. این مبنای آگاهی درون زمین است. بازیکنان باهوش به جای اینکه وقت ارزشمند خود را در این بررسی ها از دست بدهند، زمان صاحب توپ بودن از هم تیمی های شان، حریف و خطوط زمین یک تصویر ذهنی تهیه می کنند. یان رایت در این مورد می گوید:
تدی (شرینگهام) به سرعت نیازی نداشت. او قبل از رسیدن توپ می دانست که قرار است چه چیزی اتفاق بیافتد. دنیس برکمپ هم اینگونه بود، او قبل از رسیدن توپ ارزیابی اش را انجام داده بود و هیچ پاسی را هدر نمی داد؛ مخصوصا در یک سوم هجومی. در موقعیتی از او پاس را دریافت می کردم که مدافع عملا خنثی شد محسوب می شد.
بررسی موقعیت به بازیکنان این اجازه را می دهد که یک نقشه سه بعدی از اطراف شان تهیه کنند و آموخته های تمرینات شان (شناخت حریف و نقشه تاکتیکی تیم) را نیز به آن اضافه کنند. اصولا هیچ بازیکنی توانایی هضم یکباره این حجم از اطلاعات را ندارد پس مغز از ضمیر ناخودآگاه کمک می گیرد؛ عنصری که در پایان دکمه تصمیم گیری را فشار می دهد. دکتر جان سالیوان، روانشناسی که با بسیاری از تیم های لیگ برتری همکاری داشته در این مورد می گوید:
بررسی موقعیت یک عمل آگاهانه نیست، بلکه یک فرایند ابتدایی و غریزی است. بازیکنان در هر میلی ثانیه حدود 9 بایت از اطلاعات حیاتی را اسکن می کنند که به آن اصطلاحا "ردیابی چند شیء ای" گفته می شود. به علاوه آنها عکس های فوری را برای مغز خود می گیرند تا موقعیتی که ممکن است پیش بیاید را شبیه سازی بکنند.
اما موقعیت هایی نیز وجود دارند که تاکنون تمرین نشده اند و در یک چشم برهم زدن رخ می دهند و به یک سخت افزار تخصصی احتیاج دارند. برای مثال این پاس گل جورجینو به تامی آبراهام را تماشا کنید.
هافبک ایتالیایی یک پاس غیرمنتظره کات دار پشت مدافعان برای مهاجم چلسی ارسال می کند تا او نیز با ضربه ای زیبا توپ را از بالای سر بن فوستر به تور دروازه بچسباند. بازیکنان نخبه 3 تا چشم ندارند، اما همان 2 چشمی که دارند خارق العاده هستند. محققان دانشگاه لیورپول توانایی های دیداری 49 بازیکن لیگ برتر انگلیس، 31 فوتبالیست آماتور و 230 مرد و زن سالم غیر ورزشکار را بررسی کرده اند. نتایج نشاند داد فوتبالیست ها (چه حرفه ای و چه آماتور) به طور قابل ملاحظه ای دید بهتری نسبت به غیر ورزشکاران دارند، نمرات بهتری در تست وضوح دید (توانایی دیدن جزئیات از فاصله) و حساسیت کنتراست (تشخیص جسم از پس زمینه) و سرعت دور-نزدیک (توانایی تغییر نگاه و دید با توجه به فواصل دور و نزدیک) کسب می کنند. این توضیحی است که جورجینیو چگونه آن پاس طلایی را ارسال کرد: هافبک چلسی ابتدا موقعیت را به صورت کوتاهی بررسی می کند آن هم با استفاده از توانایی اش در "ردیابی چند شیء ای" تا بداند چه نوع پاسی باید ارسال شود. پس از آن وضوح دید و حساسیت کنتراستش، او را در شناسایی موقعیت آبراهام در فاصله 25 یاردی کمک می کنند؛ آن هم در میان چندین و چند نفر از بازیکنان داخل زمین و تماشاگران پشت دروازه. ویژگی سرعت دور-نزدیک جورجینیو، در پایان او را قادر می سازد تا به سرعت چشمانش را از روی میسون مانت (کسی که پاس اول را ارسال کرد) به روی آبراهام حرکت دهد. این گل به ما نشان می دهد که هیچ پاس زیبایی بدون یک حرکت هوشمندانه از طرف هم تیمی به سرانجام نمی رسد. آبراهام در این صحنه ابتدا یک گام رو به عقب برمی دارد تا مدافعان را با خودش به عقب بکشاند و فضایی برای فرار ایجاد کند. پس از آن مخچه این بازیکن وارد می شود و دستور می دهد. مغز حرکت بدن جورجینیو را می خواند تا مسیر حرکت را مشخص کند. زمانی که مدافعان واتفورد روی پاشنه های شان هستند، آبراهام از قبل گام های بلندش را آغاز کرده و به اوج سرعتش رسیده است.
پایان بخش اول
به قلم بن ولچ برای گاردین