ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امیــــد ز هـــر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشـــهٔ بامی که پریــــدیم ، پریــدیم
رم دادن صیــد خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگــــار که دیدیم ندیدیم، ندیدیــم
سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میــــوهٔ یک بــــاغ نچیدیم ، نچیدیــم
ســــرتا به قدم تیـــغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحـشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
وحشی بافقی ❤
غزلیات وحشی / غزل 269