رضا رادتیمور فقط اونجاش که نتونست قوم لر و قلمروشونو تصرف کنه و اتفاقا لر ها یه دستشم چلاق کردن..اتفاقا میخواسته به چین هم حمله کنه که امپراطور چین دعوتش میکنه به چین تا ازش پذیرایی کنه و موقع غذا چندتا ظرف دربسته طلا میزاره جلوی تیمور و چندتا ظرف گلی با غذا میزاره جلوی خودش،تیمور ظرفارو باز میکنه میبینه توشون طلاس و به امپراطور چین میگه پس غذای من کو؟در جوابش امپراطور چین میگه مگه تو طلا نمیخوری؟!میگه نه!منم غذا میخورم مثل همه،بعد امپراطور چین بهش میگه مگه تو سرزمین خودت غذا پیدا نمیشد که اومدی تا اینجا واسه رفاه و غذا؟و خلاصه این یه صحبت طولانی و عقلانی امپراطور چین با تیمور بوده که میگن تیمور متقاعد شد به چین حمله نکنه،البته نمیدونم درسته یانه چون منم شنیدم