به ستارهها نگاه کن...
ببین که چطور برای اینکه تو ببینیشون میدرخشند و هر کاری که تو انجام میدی رو به رنگ درخشان زرد در میارند...
من همهی این راه رو اومدم و یک آهنگ برای تو و تمام کارهایی که انجام دادی نوشتم و اسم این آهنگ رو Yellow گذاشتم...
سپس برگشتم و به اون چیزی که انجام دادیم نگاه کردم و همهی اون مثل رنگ زرد درخشان بودند...
پوست تو... (همهی تو) حتی پوست و استخوانهای تو تبدیل به یک چیز بی نهایت زیبا شده بودند...
خودت میدونی، خیلی خوب هم میدونی که خیلی دوستت دارم....
خیلی دوستت دارم...
تمام این راه (و مدتی که با تو بودم رو) شنا کردم...
برای تو پریدم (خودم رو به خطر انداختم) ...
و چه حس خوبی داشت هرکاری که میکردم، همه اینها به خاطر این بود که درخشان و زرد رنگ بودی...
برای تو یک خط کشیدم، و این خط از ابتدا تا انتها درست مثل رنگ زرد درخشان بود...
پوست تو... (همهی تو) حتی پوست و استخوانهای تو تبدیل به یک چیز بی نهایت زیبا شده بودند...
و تو میدونی تا زمانی که رگهام از خون خشک بشند با تو خواهم بود...
و تو میدونی تا زمانی که رگهام از خون خشک بشند با تو خواهم بود...
درسته...
ببین که (ستارهها) چطور برای تو میدرخشند...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
به ستارهها نگاه کن...
ببین که چطور برای تو میدرخشند...
متن کپی شده از 1