هیمن خسرویبا شما موافق نیستم. هدف بیان مجموعه ای فاخر از سلسله جملات بی مفهوم در کمال مفهومی درونی با ذهنیتی غالب بر پرده ای که آنسوی تک تک کلمان به ظاهر بی کاربرد اما بسیار افسانه ای است. اینک هدف آن است که بازخوردی فوق العاده و فرهنگ سازی مطلق و قاطع در جامعه صورت گیرد. به عنوان مثال می توان نمونه ای بی نظیر از نظرم های متلاتم در دریای بی نظمی را عنوان کرد که باعث سازمان دهی سازمان های سازمان نیافته ذهنمان می شود. می دانید در واقع ذهنه بشر سازمانی ست از تفکرات و تخیلات که بسیار بسیار آشفته در هم تنیده و باعث ادامه یافتن رشته ای از افکار به ظاهر پیچیده اما در باطن مفهومی و عمیق به نظر می شود. در این بین رابطه ای بسیار بسیار جذاب نهفته که در این هزارتوی افکار و سردرگمی ها همچون عصا به دستی ست که با چراغی همچون یار راه را به همتایان بی نوای خود نشان می دهد. در این می توان دید هر ناپاکی می کوشد از پاکی بگریزد و خطرات ناپاکی اش را از ذهنش پاک کند. و اما دوست عزیز من در شما استعدادی شگفت انگیز می بینم. نقدی نه چندان وارد اما عمیق و نظمی که همچون ناخدای کشتی در دریای متلاطم بی نظمی ها بود نقش اول تئاتر پر هرج و مرج شما و نوشته تان بود. برای انتقادی محکم باید ذهنی محکم داشت و اذهانی محکم اند که استحکامی روحی و فکری پیشه کنند در این صورت نمی توان انتظاری از استحکام درونی و ظاهری داشت. البته لازم به ذکر است در دنیای نا به سامان کلمات کسی سامان می یابد که در بودن و داشتن تعلل نکند و هر لحظه بیش از پیش به دنبال فتح قله های متقلل باشد. و در نهایت همواره بدان ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻓﺮﺩﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯﺷﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﺎﺧﺖ