مطلب ارسالی کاربران
پرسپولیس ،پرسپولیس است!
ادعا می کنیم پر طرفدارترین تیم آسیا هستیم. هر جا که می رویم اگر از هواداران تیم میزبان بیشتر نباشیم کمتر هم نیستیم. در تمام نظرسنجی ها هر چه که باشد اولیم. بیراه هم نیست. شاید بیشتر از هر تیم دیگری در بطن جامعه رسوخ کرده باشیم. اما به اندازه تمام این ادعاهایمان حالاخسته ایم. حتی دل و دماغ ورزشگاه رفتن هم نداریم. درد دارد که روزی در هوای اهواز که آلودگی اش چند هزار برابر حد مجاز بود روی سکو ها وسط گرمای خرداد ماه پرسپولیس را مقابل تیم شهرمان تشویق کردیم و حالاحتی پای تلویزیون هم خسته شده ایم.
آن موقع هم شهریار روی نیمکت بود. راستی از این هم که دایی خودش با دستان خودش روزبه روز سناریوی نابودی اش را جلو ببرد خسته شده ایم.
روزگارمان تلخ تلخ شده است. تلخ تر از روزگار شهر بی دفاع روسلینی، فقط با این تفاوت که ما باور نمی کنیم که حقیقت باشد. اینکه تمام ذهنیت دوران کودکی مان از فوتبال روزگارش اینقدر تلخ باشد.
آلوده شده ایم به همه چیز غیر از فوتبال. نه از تکنیک کسی لذت می بریم نه تاکتیکی می بینیم. نه تماشاچی داریم نه لذتی. فقط می نشینیم و روز به روز ناظر دعوا ها و حاشیه هایی هستیم که صدایش شبیه به صدای ناقوس مرگمان است. دیگر نمی شود تمام قد مقابل آنهایی که فوتبال را نمی فهمند و می گویند پولش در جیب کس دیگری می رود تو چرا حرصش را می خوری بگویم ساکت، افتخارش که نصیب من هوادار می شود؟! فوتبالمان درست به همین سمت رفت. دیگر من هوادار روی سکو مهم نیستم. حتی کسی یک عذر خواهی ساده هم بعد از تحمل این همه رنج از من نمی کند. نه مدیری، نه بازیکنی، نه سرمربی و نه هیچ کس به فکر من هوادار دیگر نیست. آنها حتی به فکر خودشان هم نیستند.
دایی را دوست داریم نه به خاطر پرسپولیسی بودنش! نه ! دایی است! شهریار فوتبال ایران. به خاطر تمام آن روز هایی که خیالمان از نوک خط حمله تیم ملی راحت بود. به خاطر آن روز هایی که افتخار می کردیم دایی اولین آسیایی است که نایب قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده است. به خاطر عکس هایش با کت و شلوار شیکش کنار سران فدراسیون ها و کنفدراسیون ها. اما او گویا اینقدر خودش را دوست ندارد که مانده است تا پایانش را ببیند.
فوتبال ایران است دیگر. جایی که گلمحمدی را در بهترین موقعیتش از پرسپولیس بیرون می اندازند. فوتبالی که در عرض چند ماه پرافتخار ترین مربی تاریخ آفریقا را نابود می کند. فوتبالی که به کی روش هم اعتماد ندارد. همانجایی که هنوز هم مربی هایی که رکورد دار انداختن تیم ها به دسته های پایین تر هستند بین این تیم و آن تیم جابه جا می شوند. فوتبالی که پیامش را تحمل نمی کند. راستی این روز ها که صادقیان نیست بیشتر ارزشش مشخص می شود. سکو ها از دیدن تنها ستاره روشن پرسپولیس هم محروم شده اند.
اینجا فقط حرف می زنند، روزی صد بار از دلالی و جعل اسناد و قرارداد های غیر قانونی و تبانی و. . . می گویند اما نه گوش کسی خریدار است و نه کسی حتی ذره یی جایش سست می شود. این حرف ها هم شده است پز پاک بودن و متفاوت بودن اهالی جامعه فوتبالی مان.
می خواهیم خودمان را با لیورپول مقایسه کنیم تا بلکه دلمان خنک شود. اما نمی شود. لیورپول که با دست خودش سناریوی نابودی اش را ننوشته. باید احساس گناه کنیم. من هوادار، پیشکسوتی که روزی چشم مان به پاهایش بود، مدیر، سرمربی و هر که هست باید احساس گناه کنیم که با دست خودمان تمام تلاش مان را می کنیم که آخرین کورسو های امید را هم خاموش کنیم و آخرین میخ این تابوت را محکم بکوبیم.
اما باز هم یک هفته که می گذرد روزنامه یی تیتر می زند قند در دلمان آب می شود چشم می دوزیم به تلویزیون تا شاید این بار روزگارمان فیلم هالیوودی شود. درست لحظه یی که پروتاگونیست مان خسته و زخمی روی زمین افتاده تصمیمی بگیرد و بلند شود تا همه حریفان را از دم تیغش رد کند حتی اگر تیغش برندگی تمام این دهه های گذشته را نداشته باشد. دلمان می خواهد باور کنیم که یکی از همین روزها شهریار کاری می کند کارستان یا می رود و حداقل خودش را که برایمان ارزش دارد نابود نمی کند یا می ماند و می شود همان پروتاگونیستی که می خواهیم.
خسته ایم اما دل نمی کنیم. هوادار که از تیمش دل نمی کند حالاپولش را هر که می خواهد ببرد و مدالش نصیب هر که می خواهد بشود حداقل چهار تا کل کل با یک سینه سپر کرده و کلی خاطره که برای ما می ماند؟
اینها را که نمی توان از هوادار گرفت. باز هم می رویم می نشینیم روی همان سکو ها همصدای با همه آنهایی که تمام این سال ها پرطرفدارترین تیم آسیا در دلشان جا باز کرده فارغ از هر نتیجه یی با غرور می گوییم پرسپولیس پرسپولیس است، حالاهر چه هم که می خواهد بشود. اما ای کاش یک نظر سنجی یواشکی هم می گذاشتند تا ببینند اینجا هواداران حالشان چطور است.
منتظر می نشینیم تا شاید روزی ابر هایی که نه می بارند و نه سایه شان را از روی سرنوشت مان برمی دارند دور شوند تا خورشید این هوادار بیچاره شاید طلوع کند و بتواند روز های خوشی داشته باشد. یک نفر را آقای گل صدا کند، یکی را امپراتور، دیگری را جادوگر، یکی را آرپی جی و یکی را موشک و... می نشینیم به آرزوی آن زمانی که صد هزار نفر باز هم دور هم جمع شویم یک صدا قهرمانی تیم مان را جشن بگیریم. یک نفر هم آن وسط باشد که دل شیر داشته باشد: چشمش به دل هوادار باشد نه چک میلیاردی باشگاه: منتظر روزی می مانیم که اگر کسی اعتصاب می کند برای من هوادار باشد نه برای چک عقب مانده و سند ماشینی که صادر نشده. آرمانی است ولی شیرین.
حداقل منتظر می نشینیم تا یک روز سرمربی، مدیر عامل، بازیکن و... بفهمند اینجا 30 میلیون هوادار خسته اند.
هانیه رجبی