◇عزرائیل⚠️ منچستری◇یادش بخیر قبلا تو دهات بودیم (الانم با افتخار بچه دهاتم) منزل روبرومون دوتا ( اجلکم الله) گاو داشتن تازه زاییده بودن
کوچیک بودم. گرفتم هر دوتا گوساله کوچولو رو که با مادرشون فاصله داشتن آزاد کردم اینقدر شیر خوردن حسابی حالشون جا اومد😍منم فکر میکردم چقدر کار خوبی کردم.یهو صاحب خونه اومد هرچی لعنت بود نثار من کرد😄منم لیخ زدم به فرار .فردای اون روز بنده خدا صبحونه شیر نداشت بخوره یادش بخیر