عشق و محبت، قطع نظر از اينكه از چه نوعي باشد (حيواني جنسي باشد يا حيواني نسلي و يا انساني) و قطع نظر از اينكه محبوب داراي چه صفات و مزايايي باشد، دلير و دلاور باشد، هنرمند باشد يا عالم و يا داراي اخلاق و آداب و صفات مخصوص باشد، انسان را از خودي و خودپرستي بيرون ميبرد . خودپرستي محدوديت و حصار است. عشق به غير مطلقا اين حصار را ميشكند .
تا انسان از خود بيرون نرفته است ضعيف است و ترسو و بخيل و حسود و بدخواه و كم صبر و خودپسند و متكبر، روحش برق و لمعاني ندارد، نشاط و هيجان ندارد، هميشه سرد است و خاموش، اما همينكه از"خود"پا بيرون نهاد و حصار خودي را شكست اين خصائل و صفات زشت نيز نابود ميگردد. پسر و دختري كه هيچكدام آنها در زمان تجردشان در هيچ چيزي نمي انديشيدند مگر در آنچه مستقيما به شخص خودشان ارتباط داشت، همينكه به هم دل بستند و كانون خانوادگي تشكيل دادند براي اولين بار خود را به سرنوشت موجودي ديگر علاقهمند ميبينند، شعاع خواسته هاشان وسيعتر ميشود.
و چون صاحب فرزند شدند به كلي روحشان عوض ميشود. آن پسرك تنبل و سنگين اكنون چالاك و پرتحرك شده است و آن دختركي كه به زور هم از رختخواب بر نميخاست اكنون تا صداي كودك گهواره نشينش را ميشنود، همچون برق ميجهد. كدام نيروست كه لختي و رخوت را برد و جوان را اينچنين حساس ساخت؟ آن، جز عشق و محبت نيست.
هر كه را جامه زعشقي چاك شد
او ز حرص و عيب كلي پاك شد
خودپرستي به مفهومي كه بايد از بين برود يك امر وجودي نيست، يعني نه اينست كه انسان بايد علاقه وجودي نسبت به خود را از بين ببرد تا از خودپرستي برهد. معني ندارد كه آدمي بكوشد تا خود را دوست نداشته باشد. علاقه به خود كه از آن به"حب ذات"تعبير ميشود به غلط در انسان گذاشته نشده است تا لازم گردد از ميان برداشته شود. اصلاح و تكميل انسان بدين نيست كه فرض شود يك سلسله امور زائد در وجودش تعبيه شده است و بايد آن زائدها و مضرها معدوم گردند. به عبارت ديگر اصلاح انسان در كاستي دادن به او نيست، در تكميل و اضافه كردن به او است.
وظيفه اي كه خلقت بر عهده انسان قرار داده است در جهت مسير خلقت است، يعني در تكامل و افزايش است نه در كاستي و كاهش. مبارزه با خودپرستي مبارزه با"محدوديت خود"است. اين خود بايد توسعه يابد. اين حصار كه به دور خود كشيده شده است كه همه چيز ديگر غير از آنچه به او به عنوان يك شخص و يك فرد مربوط گردد را بيگانه و ناخود و خارج از خود ميبيند بايد شكسته شود. شخصيت بايد توسعه يابد كه همه انسانهاي ديگر را بلكه همه جهان خلقت را در بر گيرد. پس مبارزه با خودپرستي يعني مبارزه با محدوديت خود. بنابراين خودپرستي جز محدوديت افكار
و تمايلات چيزي نيست. عشق، علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه ميكند. وجودش را توسعه داده و كانون هستيش را عوض ميكند
و به همين جهت عشق و محبت يك عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي است، مشروط به اينكه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده واقع گردد.
شهید مرتضی مطهری. کتاب جاذبه و دافعه علی(ع)
شادی روحشون دوست داشتید یه صلوات هم بفرستید