پرونده ویژه طرفداری به اصغر نیک سیرت و کتاب آقای پروفسور مربوط است. روز سه شنبه بود که کتاب آقای پروفسور به عرضه رسید. در قسمت دوم مصاحبه سامان خدایی با اصغر نیک سیرت به دلایل خروج برانکو از ایران پرداخته شده است.
قسمت دوم این گفتگو را ببینید و بخوانید:
چه زمانی متوجه شدید که قرار است برانکو از ایران برود؟
خیلی قبل تر از آن که برود. با اینکه در دل مان آتش بود ولی نمی توانستیم در افکار عمومی آن را اعلام کنیم. وضعیت خراب می شد. هواداران نیز انتظاراتی داشتند. هنوز رفتن برانکو مشخص نبود، هواداران جلوی باشگاه شعار می دادند. فکر می کنم 7-8 ماه قبل از اینکه برود، مطمئنم بودم برانکو رفتنی است. الکی کورسوی امید به خودم می دادم که فلان اتفاق بیفتد و شاید بماند ولی اواسط فصل آخر بود که می دانستم می رود.
دلیلش را به شما گفته بودند؟
دلیلش مشخص بود. اراده بر این بود که ایشان برود. این اراده از کجا بود، متاسفانه در موقعیتی نیستم که بخواهم صحبت بیشتری کنم اما با توجه به شواهد و قرائنی که در نشست های خصوصی در فصل پایانی دیدم، برایم مشخص شد اراده بر این است که برانکو برود. یعنی در این مملکت یک میلیون دلار پیدا نمی شد به کسی بدهند که این همه شور و نشاط به جوانان داده بود؟ جوانانی که با وجود مشکل اقتصادی بسیار، این همه توسط برانکو شاد شده بودند. استادیوم ها همیشه پر بود. فکر نمی کنم در تاریخ فوتبال ایران هیچ گاه به طور متوسط این قدر تماشاچی به استادیوم نیامده باشد. چطور می شود که پول این بنده خدا را ندهند؟ آیا پول نیست؟ من نمی گویم ولی مردم در رسانه ها می خواهند که چه پول هایی در کجاها خرج می شوند. همه این ها بازی و دروغ است اگر بگوییم پول نبود. اراده بر این بود برانکو برود.
این درست است پس از قهرمانی در جام حذفی در اهواز، برانکو از شما خداحافظی کرده بود؟
بارها گفته بود اگر برویم شاید برنگردیم ولی به طور قاطع نگفته بود. کمک هایش ایگور و مارکو جوان تر بودند و می گفتند اگر برویم دیگر برنمی گردیم. حال زلاتکو کمی باتجربه تر بود و خونسردتر عمل می کرد. برانکو نیز به آن ها می گفت برای چه برنگردیم؟ ما که اول و آخر باید به فیفا برویم. یعنی در این حد مطمئن بودند که به ایشان پول نخواهند داد. این را نه در آخر، بلکه یک سال و نیم قبل از رفتنش گفت. او می گفت غصه نخورید و ما پول مان را می گیریم. دیرکرد هم داشته باشند جریمه می شوند و پول بیشتری می گیریم. پس بمانید و کار کنید. در اینجا نیز او نقش آتش نشان را نسبت به هموطنانش ایفا کرد.
در مورد زلاتکو صحبت کردید. بین هواداران سوژه شده بود که او اصلا واکنشی نشان نمی دهد. این مسئله در تیم نیز سوژه بود یا کسی جرات نمی کرد در این خصوص صحبت کند؟
بله در تیم هم بود. البته جلوی برانکو رعایت می کردند زیرا زلاتکو برادر بزرگتر بود و احترام خاصی برایش قائل بودند. زلاتکو آدم بدی نبود. من در برق شیراز نیز با ایشان بودم. آدم بسیار محترمی بود ولی خیلی با آرامش رفتار می کرد. بچه ها لقب مرد یخی را به او داده بودند.
خاطره ای از ایشان ندارید؟
خاطره که زیاد داریم ولی اجازه دهید نگویم زیرا ممکن است به کسی بربخورد.
یعنی قابل گفتن نیستند؟
چرا هستند. مثلا بچه ها تعریف می کردند زلاتکو کنار زمین ایستاده و اگر یکی از بچه ها سیخونک به او بزند، سه ساعت بعد برمیگردد و می گوید چه کسی بود؟ این قدر زلاتکو آرام و بی هیجان بود. ایشان در برق شیراز نیز همین طور بود. آقای خلیل صالحی، مدیرعامل آن زمان برق می گفت به بازیکنانت بتوپ، این ها بازیکنان اروپایی نیستند و گاهی اوقات باید پرخاش کرد. زلاتکو می گفت من نمی توانم شمشیر دستم بگیرم. به بازیکن باید شخصیت داد. این قدر این را گفتند تا آخر یک روز جوش آورد و تخته وایتبورد را شکست و همه چیز را پایین ریخت. این اتفاق در رختکن بین دو نیمه بازی با صبا باتری رخ داد. در پرسپولیس مطمئن بود تمام امورات دست برادرش است، به همین دلیل آرام تر بود.
در روزهای ابتدایی که برانکو از ایران رفته بود و هواداران امیدوار بودند بازگردد، شما با او در ارتباط بودید؟
بله. یک ماه پس از ان که به طور قطعی مشخص شده بود برانکو برنمی گردد، تقریبا هر روز یا یک روز در میان و حتی روزی چند بار در تماس بودیم. می پرسیدند اوضاع از چه قرار است. باشگاه می گفت دو روز دیگر پول را به حساب می ریزند و در آخر نیز چیز دیگری می شد. برانکو مرد دنیا دیده و تربیت شده بلوک شرق و دنیای کمونیسم بود. در کتابم نیز اشاره کرده ام که برانکو بسیار بسیار زرنگ تر از ما ایرانی ها بود. ما نیز خیلی مدعی هستیم که در آسیا بهترینیم و باهوشیم. برانکو تربیت شده کمونیسم بود و دنیای کمونیسم می گفت به هرچیزی غیر از خودت شک کن، به همین دلیل خیلی هوای اطرافش را داشت و همه چیز را موشکافانه بررسی می کرد و به سادگی چیزی را قبول نمی کرد. مثلا وقتی می گفتم چند روز دیگر قرار است پول واریز کنند همیشه می خندید و می گفت چنین اتفاقی هرگز نمی افتد. واقعا برانکو بادرایت بود.
به کتاب تان برگردیم. برانکو نیز پست خوبی برای کتاب شما در اینستاگرامش گذاشت و از آن حمایت کرد. خود ایشان نیز در جریان نگارش کتاب تان بودند؟
برانکو همیشه مرا مورد حمایت قرار می داد. یک سال قبل از فصل آخرش به من گفت تو چرا نمی روی کلاس مربیگری شرکت کنی. به او گفتم رشته ام چیز دیگری است و رزمی کار هستم. او گفت حیف است 4 سال کنار من بوده ای و به کلاس برو. من در 4 سال فقط 3 روز در تمرین نبودم. آن سه روز نیز با موتور تصادف کرده بودم و کتفم بسته بود. پس از سه روز گفت باید سر تمرین بیایی. کتفم بسته بود. خاطره ای در این خصوص بگویم. بازی در ورزشگاه آزادی داشتیم. برانکو می خواست تعویض کند و گفت برو فلانی را صدا کن بیاید. من نیز کتفم به شدت درد می کرد و نمی توانستم بدوم. لنگان لنگان به سراغ بازیکن رفتم و او را صدا زدم. شب دیدم یکی پستی در اینستاگرام گذاشته که فلانی تو باید از چلنگر یاد بگیری. وقتی برانکو بازیکنی را صدا می زد، او به سرعت برق به سراغش می رفت. من نیز برایش نوشتم که بله حق با شماست ولی کتفم شکسته بود و نمی توانستم بدوم. منظورم این است که برانکو اغماض نمی کرد. او فقط 3 روز به من استراحت داد زیرا باید بیهوش می شدم و کتفم شکسته بود. برانکو گفت روز چهارم باید سر تمرین بیایی ولی برای کلاس مربیگری گفت هرچند روز می خواهی برو اشکالی ندارد. سر کتاب نیز بله ایشان مرا حمایت کرد. البته سر جزئیات ایشان در ایران نبود. من این کتاب را در عرض 25 روز یا یک ماه نوشتم و تحویل چاپ دادم. برانکو واقعا حمایت کرد و گفت کار خوبی است. ان شاءالله کتاب خودش نیز بیرون بیاید تا آن را به فارسی ترجمه کنیم.
در کتاب شما روایتی وجود دارد که مخاطب بخواند و از خواندن آن شوکه شود؟
بله چندین روایت این چنینی دارد.
تا چه حد از ناگفته های کتاب برانکو را در آن گفته اید؟
یک سری مسائل هستند که هوادار می گوید از آن باخبریم ولی واقعیت داستان را نمی داند. مثلا در خصوص داستان اوکراینی ها، هزار جور حرف درآمد. یکی می گفت برانکو دلالی کرده، دیگری می گفت ترکاشوند دلالی کرده، کسی دیگر می گفت باشگاه پول بالا کشیده است و ... اما واقعیت چیز دیگری بود. بله نصف یا حتی نصف بیشتر کتابم ناگفته ها هستند. مردم نمی دانند چه چیزی واقعا بوده است. اصلا همین داستان اوکراینی ها از من شروع شد و یک مسئله کاملا اتفاقی پیش آمد. آن ها را نوشته ام تا هواداران بدانند واقعیت چه بوده است. شما اکنون می بینید نصف مسائل توسط رسانه های زرد دامن زده می شود. توده مردم نیز زودباور هستند. سریع باور می کنند و به فلان مقام و مسئول فحاشی و انتقاد می کنند ولی واقعیت چیز دیگری است. این ها متاسفانه توسط جریانات خاصی هدایت می شوند که من این ها را در کتاب نوشته ام.
در خصوص آن جلسه ای بگویید که بابت دعوای برانکو و کی روش به فدراسیون رفتید و برانکو عصبانی شد.
زمان مدیریت آقای طاهری در پرسپولیس بود. آقای تاج نیز در فدراسیون حضور داشتند. ما را به منزلی در جردن دعوت کردند که انگار دفتر کاری بود. از ما خواستند به آنجا برویم و کاملا محرمانه باشد. ما هم که خیلی امانت داری کردیم ( با خنده). بحث امانت داری یک طرف و بحث صدیق بودن طرفی دیگر. من، آقای طاهری و برانکو به دفتر تاج رفتیم. تاج گفت که شما کوتاه بیایید و من نیز گوش کی روش را می گیرم که کوتاه بیاید. حال جزئیاتش را نمی گویم که در کتابم بخوانید. برانکو نیز خیلی خوشحال شد و گفت من با هیچکس دشمنی ندارم. کل حرف برانکو این بود که جناب آقای کی روش، یک قانون فیفا دی داریم که تیم های ملی می توانند اردو بگذارند و با هم بازی کنند. ما 6 بازیکن ملی پوش در آن زمان داشتیم که کی روش سرخود و خارج از روزهای فیفا دی نیز اردو برگزار می کرد. تیم هم بازی داشت و 6 بازیکنش نیز می رفت. دلیل باخت ما به قشقایی که سوژه هم شد، برای همین بود. برانکو نیز سر همین شاکی بود که مهره های اصلی اش نیستند و در زمین می بازد. مثلا طارمی مرتبا به اردو می رفت و در آن زمان او از مهره های اصلی برانکو بود. این مسئله نیز به کی روش برمی خورد که در کارم دخالت می کنی و بحث را به جامعه، مردم و کشور و ... می کشاند و به این اختلاف دامن زده می شد. آقای تاج گفت شما کنار بیایید و ما نیز با کی روش صحبت می کنم. فردای آن روز تاج مصاحبه کرد که غیرمستقیم برانکو را با خاک یکسان کرد. ایشان نیز از آن بابت ناراحت شده بود که صحبت کرده بودیم و فردایش این چنین شد.
یعنی غیرمستقیم گفته بودند یا با کی روش کنار بیایید یا بد می بینید؟
بله چنین چیزی بود. گفتند اجازه نمی دهم هیچکس در هیچ مقامی با سرمربی تیم ملی مان برخورد کند و از این داستان ها.
چه چیزهایی بود که دوست داشتید در کتاب باشد و ننوشتید یا مجبور به سانسورش شدید؟
خیلی چیزها بود. اگر واقعا می خواستم همه چیز را بنویسم که کتاب اصلا چاپ نمی شد و قطعا برای خودم هم دردسر پیش می آمد. البته ما پیرمرد هستیم و شاید با ما کاری نداشته باشند ( با خنده) ولی خیلی مطالب بود که واقعا نتوانستم بنویسم. البته نه اینکه ایران این گونه باشد، همه جای دنیا این چنین است. از جنبه ای، این چیز خوبی است. زیرا اگر بخواهید هر حرفی را بزنید، شاید باعث بی نظمی و ایجاد هرج و مرج شود. بنابراین گاهی اوقات باید خودسانسوری کرد. خوشبختانه کتابم هیچ موردی نداشت. معمولا برای بررسی یک کتاب یک ماه زمان می گیرند ولی این کتاب زیر 10 روز جوازش آمد. فقط یک جمله بود که نوشته بودم و آن را گفتند حتما باید عوض کنی. ما نیز آن را عوض کردیم و نوشتیم در خیابان شیرینی پخش می کردند.
پایان قسمت دوم
قسمت سوم تا ساعاتی دیگر منتشر می شود