سیاوش (عشقپولیس...هیس!
ساکت !
خاموش!،
هان! نگویی تو که روزی هم هست ،
که همه نور کشان،
از خون مست !
به صلیب عدمت خواهند بست ...!
#####
بر لبت قفل ببند
که مبادا سخنت باشد پند
به اسیران ز رهایی از بند!
که نگویی به غمین مردم گم در شب گند ،
لحظه ای از لبخند !
#####
سر سبزی داری
حیف باشد کین سر
بر سر کار زبان سرخت
برود بر داری!
######
این صداییست که در شهر خموش
پچ پچ خلوت هر مرد و زنی ست
لیک در کوچه و کوی
جز سکوتی ابدی ، بغضی تلخ
ناله ی جغد و شرار نفس راهزنی ست !
#########
هیس!
خاموش!
به من گفت کسی :
حبس شد گر که برآمد نفسی!
هان! ز گفتار پشیمان نشوی...
بر سر دار نرقصی تو به فرمان خسی...!
##########
شب شکن نیست دگر خورشیدی
کآخرین شام مرا بفروزد
به سحرگه نرسد آن نفسی
که دم از آمدن صبحی زد....!
#بهزاد_حیدری
#سیاوش