کلوپ سال ۱۹۶۷ متولد و در گلاتن، دهکده کوچکی در منطقه بلک فارست آلمان بزرگ شد
ینس هاس هنوز اولین باری که متوجه شد همکلاسیاش، یورگن کلوپ مغز مربیگری فوتبال دارد را خیلی خوب به خاطر دارد.
آنها ۱۱ سال داشتند، سوار ماشین بودند تا خودشان را به مسابقه تیم جوانان اسوی گلاتن، که برایش بازی میکردند، برسانند و از رادیو ماشین هم گزارش آخرین بازی اشتوتگارت در بوندسلیگا پخش میشد.
یورگن نوجوان شروع به تحلیل تاکتیک اشتوتگارت کرد و پیشنهاد داد برای تغییر بازی تعویضهایی انجام شود. لحظاتی بعد، گزارشگر تعویضهایی را اعلام کرد و پیشبینی کلوپ کاملا درست از آب درآمد.
هاس به یاد میآورد: "من از دانش و شناختش نسبت به فوتبال متعجب شدم. گاهی فکر میکردم که او همین حالا هم یک مربی است."
روزهایی که کلوپ در دهکده "بلک فارست" (جنگل سیاه) مدرسه میرفت، سرنخهایی از چگونگی رشد او و تبدیل شدنش به یک مربی کاملا مدرن فوتبال جهان به دست میدهد.
اولین جایی که قدر کلوپ را دانست، باشگاه ماینتس بود. جایی که او به عنوان بازیکن در آن حضور داشت و بعد به عنوان مربی آن را برای نخستینبار به بوندسلیگا رساند. در دورتموند موفق شد، مچ بایرن مونیخ، غول بزرگ فوتبال آلمان را بخواباند و حالا در لیورپول، ششمین قهرمانی در اروپا را کسب کرده و قبل از شیوع ویروس کرونا در آستانه نوزدهمین قهرمانی در فوتبال انگلیس بود.
یورگن کلوپ مردی است که رابطهاش با بازیکنان، هواداران، مسئولان باشگاه و خبرنگاران خوب است. با لبخندی که به لب دارد و رفتاری که از خود نشان میدهد، به تماشاگران احساسی لیورپول فهمانده که پیش شخص مناسبی برای رسیدن به رویاهایشان سرمایهگذاری کردهاند.
مصاحبه با افرادی که نقشی کلیدی در سفر کلوپ به آنفیلد داشتهاند، اطلاعات زیادی در مورد شخصیت و روشهای این مربی آلمانی به ما میدهد. داستانی که از گلاتن در شمال بلک فارست آغاز شد؛ جایی که کلوپ سالهایی که شخصیتش شکل گرفت را در آن گذراند.
هاس را روبروی یک نانوایی، کنار یک آبنما که به رود گلات (که نام دهکده از آن گرفته شده) میریخت، ملاقات کردیم. این جایی است که یورگن، ینس و بقیه اعضای تیم اسوی گلاتن قبل از سفر برای بازیهای خارج از خانه دور هم جمع میشدند.
با کمی قدم زدن در کناره سرسبز رودخانه که معمولا بچهها در آن دوچرخهسواری میکنند، به خانه دوران بچگی کلوپ میرسید. خانه سفید بزرگی که مادرش هنوز در آن زندگی میکند، مقابل یک تالار پر زرق و برق و کمی دورتر از مدرسهای است که یورگن و ینس در آن درس میخواندند.
کلوپ نفر سمت چپ در ردیف پشتی است که بازوبند کاپیتانی بر بازو دارد. اسوی گلاتن آماده بازی با اشتوتگارتر کیکرز میشود و روبرت پروزینسکی (ردیف جلو، نفر چهارم از چپ) هم برای تیم مقابل بازی میکرد.
اینجا و در تپههای منطقه شوابن -سرزمین ساعتهای کوکو، لباسهای سنتی و غذاهای خوش خوراک در جنوب غرب آلمان- بود که حس رهایی در کلوپ شکل گرفت؛ فرسنگها دورتر از شهرهای صنعتی ماینتس، دورتموند و لیورپول.
هاس میگوید: "مردم این جا خیلی ساکت و استوار هستند. آنها محتاطانه پول خرج میکنند. دوست دارند کار کنند و افراد را از روی عملکردشان قضاوت میکنند."
"کمی طول میکشد تا یخ اهالی شوابن آب شود، اما اگر با شما رفیق شوند، دوستی برای تمام عمرتان پیدا کردهاید. این جا، محلی بسیار خوب برای بزرگ شدن یک بچه است. شما برای خودتان وقت دارید و میتوانید روی کاری که میخواهید انجام دهید، تمرکز کنید."
یورگن دو خواهر بزرگتر از خودش دارد که میگوید مانند مادر دومش هستند، ولی این پدرش نوربرت -فروشندهای دورهگرد و دروازهبان آماتور سابق- بود که او را تشویق به ورزش کرد.
اولریش راث اولین مربی کلوپ است که سال ۱۹۷۲ تیم زیر ۱۱ سال گلاتن را ایجاد کرد. تیمی که یورگن و ینس همراه با دو پسرش اینگو و هارتی در آن بازی میکردند.
آقای راث میگوید: "نوربرت تاثیر زیادی داشت و او بود که یورگن را شکل داد. مهم است که بدانیم نوربرت کلاپ متولد گلاتن نیست. او در نزدیکی ماینتس به دنیا آمده است. مردم آنجا کارناوال را جشن میگیرند اما در گلاتن و بلک فارست ما این کار را نمیکنیم."
"نوربرت اینجا در باشگاه خیلی فعال بود، اول در فوتبال بعد از آن در تنیس. یورگن از پدرش خوش بیانی و شور و اشتیاق را گرفت."
یورگن نوجوان همراه با پدرش نوربرت کلوپ
"مادرش از خانوادهای است که مدتهای طولانی در گلاتن زندگی کردهاند. اهالی بلک فارست ساکت و آرام هستند. آنها اغلب مجبورند سخت کار کنند و شخصیتهای قدرتمندی دارند."
"وقتی یورگن بالا و پایین میپرید، میتوانستم نوربرت را درون او ببینم. ولی وقتی که در خانه درها را پشت سرش میبست، آرام و بیصدا مینشست تا نیرویش را جمع کند، مادرش بود."
کلوپ هافبک و کاپیتان اسوی گلاتن بود تا این که در سالهای پایان نوجوانی به توس ارجنزینگر رفت؛ تیمی بزرگتر از شهری که ۲۵ کیلومتر دورتر بود. راث او را یک "بازنده بد" اما "رهبر بالقوه" توصیف میکند.
راث ۷۹ ساله میگوید: " همیشه جلوتر از همه میایستاد و اگر مشکلی وجود داشت در موردش حرف میزد. ما رابطه خوبی داشتیم. او بلند پرواز بود و همیشه به همتیمیهایش میگفت بیاید برویم و حسابشان را برسیم."
یک طرف زمین فوتبالی که کلوپ در آن بازی میکرد با درختهای کاج محصور بود و طرف دیگر آن جوی آبی قرار داشت و هاس میگوید که تعداد زیادی توپ در اطراف این زمین گم و گور شد.
سال ۱۹۸۱، برگزاری مسابقات به طرف دیگر دهکده رفت تا در باشگاه ورزشی جدید برگزار شود؛ جایی که لباس زرد و مشکی تیم شباهت زیادی به لباس اول بورسیا دورتموند داشت. عکسی که کلوپ در دوران حضور در دورتموند امضا کرد و به زادگاهاش تقدیم کرد، در میان سایر جامها و یادبودهای باشگاه به چشم میخورد.
این باشگاه همچنین محلی بود که اهالی دهکده به افتخار معروفترین پسرشان جشن گرفتند: سال ۲۰۱۱ که دورتموند با هدایت کلوپ قهرمان بوندسلیگا شد.
پس از اولین قهرمانی مهم یورگن کلوپ به عنوان مربی، جشن خاصی برای او در زادگاهاش برپا شد
در میان شور و تشویق حاضران کلوپ روی صحنه رفت تا برای بچه محلهای سابقش سخنرانی کند. هاس میگوید: "فوقالعاده بود. برای یک دقیقه او مربی حرفهای دورتموند بود و بعد تبدیل شد به همان همکلاسی قدیمی. او به دهکده علاقه داشت، به آن چیزی که بود و با مردم به لهجه محلی حرف میزد."
راث این روزها نمیتواند شاگرد سابقش را ملاقات کند، اما خوب یادش است که از تبریک تلفنی به مناسبت تولد ۷۵ سالگیاش، چقدر احساساتی شد: "به من تبریک گفت و برایم بهترینها را آرزو کرد. اینجا خانه یورگن است و او هیچ وقت این را فراموش نمیکند."
پس از ترک گلاتن، کلوپ برای باشگاههای آماتور مختلفی بازی کرد از جمله راتویز فرانکفورت. او هم زمان مشغول تحصیل در رشته علم ورزش در دانشگاه شهر شد.
سال ۱۹۹۰ کلوپ ۲۳ ساله به باشگاه نیمه حرفهای ماینتس ۰۵ که حدود ۵۰ کیلومتر از محل زندگیاش فاصله داشت و در دسته دوم بود، پیوست؛ تیمی که کاپیتانش میشائیل شوماخر نام داشت.
او که حالا ۶۲ ساله است، میگوید: "کلوپ مثل همه شاگرد مدرسهایها بود، چه از نظر ظاهری و چه از نظر شخصیتی. او همیشه شلوار جین و تیشرت میپوشید و پسری راحت و بدون استرس بود."
زندگی داخل زمین فوتبال چندان برای کلوپ مطبوع نبود، او همیشه اعتراف میکند پاهایی از دسته دوم و ذهنی از دسته اول دارد.
آقای شوماخر میگوید: "پیش ما که آمد مهاجم بود. سریع بود و خوب ضربه سر میزد اما از نظر تکنیکی مشکل داشت."
"برایش سخت بود که هنگام اعلام اسمش تماشاگران هو میکردند و سوت میکشیدند. یادم هست که بعد از یک بازی کنار استخر ماساژ نشسته بودیم و او از من پرسید، چه کار میتوانم بکنم؟ مربی همیشه میخواهد من را اذیت کند. او میدانست که بازیکن بزرگی نیست اما کاری که میگفت را انجام داد."
ولفنگاگ فرانک بود که کلوپ ۱۹۱ سانتیمتری را به خط دفاع برد و موجب شد تا در ماینتس موفق شود؛ باشگاهی که کلوپ برایش ۳۲۵ بازی کرد. ولی دنیای مربیگری بود که قدرت واقعی این مرد را آشکار کرد.
اکتبر ۱۹۹۹، کلوپ برای تصاحب توپ در بازی ماینتس مقابل سنپائولی تلاش میکند
فوریه ۲۰۰۱، ماینتس در آستانه سقوط به دسته سوم فوتبال آلمان بود که هرالد اشتروتز، رئیس باشگاه متوجه شد وضعیت حسابی بحرانی است.
آقای اشتروتز میگوید: "شرایط به گونهای بود که در مدتی کوتاه سه مربی عوض کردیم. ما یک بازی خیلی مهم داشتیم و با خودمان گفتیم اگر کسی نیست که به داد ما برسد کار را به خود بازیکنان محول میکنیم."
"یورگن کلوپ سرشار از انگیزه بود، یک مرد عادی با شخصیت خاص. در تمام بازیها میتوانستید ببینید که او یک رهبر است. میتوانستید ببینید که تماشاگران تحت تاثیر شخصیت او هستند."
"تصمیم گرفتیم او را مربی تیم کنیم و این مانند انفجار احساسات مردم شهر بود؛ آغاز بزرگترین دوران باشگاه."
تاثیر کلوپ بلافاصله مشخص شد. ماینتس در اولین مسابقه با هدایت کلوپ ۰-۱ دویسبورگ را شکست داد. او همچنین ۶ پیروزی در ۷ مسابقه بدست آورد تا تیم از منطقه سقوط خارج شود اما قسمت خوب داستان هنوز باقی مانده بود.
تیم دو فصل پیاپی تا آخرین بازی فصل بخت صعود به دسته بالاتر را داشت و در آخرین لحظات نبرد را واگذار کرد.
شاید کمتر کسی بداند اما بیش از هر چیزی شیوه کلوپ در به تکاپو انداختن بازیکنان و شهر بود که اشتروتز را تحت تاثیر قرار داد.
در حالی که ۱۵۰۰۰ هوادارن مقابل تئاتری در میدان اصلی شهر ماینتس جمع شده بودند، کلوپ برایشان سخنرانی کرد.
کلوپ و ماینتس با کسب رتبه سوم در دسته دوم فوتبال آلمان توانستند در سال ۲۰۰۴ به بوندسلیگا صعود کنند
اشتروتز گفت: "چشمان همه اشکآلود بود، ولی کلوپ روی صحنه رفت و گفت که قویتر از قبل بازمیگردیم و دوباره تلاش میکنیم. همه مردم از دیدن چنین قدرتی غافلگیر شده بودند. او همیشه کلمات مناسب را پیدا میکند."
فصل بعد هم اشکها روان شد اما این بار از شادی، زمانی که باشگاه برای اولین بار توانست به بوندسلیگا صعود کند.
اشتروتز میگوید: "به خودم نوید یک غروب زیبا را داده بودم. یورگن به من گفت که همیشه یک تصویر از من در ذهنش باقی مانده؛ ساعت ۳ صبح ایستاده در یک میخانه در حال خندیدن، نوشیدن و خوش و بش کردن."
ماینتس سه فصل در بوندسلیگا ماند، زمانی کافی تا کلوپ با جذابیت و ذهن تاکتیکیاش به یکی از قدرتمندترین مردان فوتبال آلمان تبدیل شود.
هانس یوآخیم فاتسکه، مدیر اجرایی بورسیا دورتموند میگوید: "وقتی مجبور بودید با ماینتس بازی کنید، از یک طرف بازیکنان آنها خیلی خوب نبودند ولی از طرف دیگر شکست دادنشان بسیار سخت بود، برای این که بسیار با روحیه بودند."
"تاثیر اصلی کلوپ روی عامه مردم در جام جهانی ۲۰۰۶ بود که به عنوان کارشناس در تلویزیون حاضر شد. برای آلمانیها میزان تسلط او بر مسائل تاکتیکی و همچنین جذابیت و قدرت سرگرمکنندگیاش تازه بود. فوقالعاده بود."
هوادارن ماینتس یک بار دیگر هم در میدان اصلی شهر حسابی اشک ریختند؛ زمانی که برای وداع با کلوپ دور هم جمع شده بودند. کلوپ سال ۲۰۰۸ به بورسیا دورتموند پیوست. باشگاهی که به "دیوار زردش" معروف بود و ۸۰ هزار تماشاگر پر شوری که ورزشگاه وستفالن را پر میکردند.
در دورتموند کلوپ توانست فوتبال "هوی متال" را به عنوان "برند" خودش ثبت کند، زمانی که حرکات و فریادهای تماشاگران تا داخل زمین امتداد مییافت. کلوپ توانست دورتموندی که مشکلات زیادی داشت را به یکی از جذابترین تیمهای اروپا بدل کند، تیمی که در سال ۲۰۱۱ قهرمان بوندس لیگا شد و سال بعد از آن دوگانه (قهرمانی لیگ و جام حذفی) را تصاحب کرد.
فاتسکه میگوید: "او به تیم روح تازهای بخشید. شیوهای متفاوت از فوتبالی که ما قبلا بازی میکردیم، داشت: تهاجمی با پِرِس قدرتمند و هماهنگی با کنارهها. تماشاگران و بازیکنان از همان اول عاشقش شدند. تمام شهر، تمام منطقه از کنترل خارج شده بودند."
کلوپ ماه مه ۲۰۱۵ دورتموند را ترک کرد. او همراه با این تیم دو بار قهرمان بوندسلیگا، یک بار قهرمان جام حذفی و همچنین نایب قهرمان لیگ قهرمانان فوتبال اروپا در سال ۲۰۱۳ شد
سال ۲۰۱۱ کلوپ تبدیل به یکی از معروفترین مردان آلمان شد و بیش از این که به یک مربی فوتبال شباهت داشته باشد، شبیه یک ستاره پاپ بود.
هرچند که اولی گراف، یکی از دوستان نزدیک کلوپ میگوید که او دوست ندارد ستاره پاپ باشد و مردی از جنس مردم است: "پسری از بلک فارست که قهرمان شد."
گراف میگوید: "سفر کردن با او بزرگترین تفریحی است که میتوانید داشته باشید. شما دائم میخندید و شوخی میکنید و میتوانید از ورزش و سیاست حرف بزنید. مردی بسیار باهوش است و احتیاج نیست موقع صحبت با او نگرانی صحبتتان باشید."
یک مربی فوتبال بزرگ، یک رقصنده قهار و یک رفیق سفر حسابی؛ ولی این فهرست تمام استعدادهای کلوپ نیست.
اگر یکی از حامیان مالی دورتموند در مورد تمدید قرارداد، مردد میشد، احتمالا خود کلوپ دست به کار میشد و تلفن میزد.
کارستن کارمر، فردی که طی ۷ سال حضور کلوپ در دورتموند مدیر بازاریابی باشگاه بود و حالا مدیرکل است، میگوید: "یورگن کلوپ رویای یک آدم اهل بازاریابی است. مردی مانند او برای باشگاهی احساساتی مانند دورتموند ساخته شده است. او میتواند برای این باشگاه و اندیشههایش چهرهای انسانی پیدا کند."
"او یک سلاح است. به تعدادی از اسپانسرهای باشگاه شخصا تلفن میزد و بعد تمام آنها قرادادشان با باشگاه را تمدید کردند."
پنج سال بعد از یک جدایی اندوهبار دیگر، کارمر و واتسکه هنوز دوستان نزدیک کلوپ باقی ماندهاند و در هر دو باری که لیورپول همراه با سرمربی آلمانی به فینال لیگ قهرمانان اروپا رسید (در مادرید و کیف) مهمان کلوپ بودند.
کارمر میگوید: "اگر شما با آدمی مثل کلوپ ۷ سال همکاری کنید، دروغ است که بگویید دلتان برایش تنگ نمیشود. او یک انسان خارقالعاده است. اما دیدن این که چگونه امید و قدرت را نه فقط به باشگاه لیورپول بلکه به کل شهر داده است، باعث میشود که به او افتخار کنید."