مرد آبیتجربه به آدم یاد میدهد که خیلی غافلگیر نشود. یاد میدهد که همه چیز ممکن است رخ بدهد و هیچچیز همیشگی نیست. نه عشق، نه نفرت. چند روزی است که هواداران بچه سال پرسپولیس شجاع خلیلزاده را به باد انتقاد گرفتهاند که زمانی ادعا میکرد «به عشق 6 تاییها، 6 ساله با پرسپولیس قرارداد میبندد» و حالا درست پای دیدار فینال لیگ قهرمانان آسیا- مهمترین رویای پرسپولیسیها-دست آنها را توی پوست گردو گذاشته و به تیمی در قطر رفت.
شجاع خلیلزاده یک مدافع سختکوش اما کم نام و نشان بود. شاید اوج شهرتش وقتی بود که در دیدار مقابل استقلال با لباس سپاهان به تیم خودی گل زد، یا وقتی که در دیدار مشهور پرسپولیس- سپاهان علی دایی مربی قرمزها به سبک بازی و اعتراضهای او پرداخت.
او نام و شهرت امروزش را مدیون لنگیاست. با بوسه زدن بر لوگوی باشگاه خودش را به عنوان یک وفادار ابدی معرفی کرد و با وحشی بازی توانست جمعی از هواداران هیجانزده بچه سال لنگی را با خود همراه کند و حالا همان دو آتشهها که کوچکترین نقدی را تحمل نمیکردند میبینند که چطور برای دلار بیشتر دارد تیم را ترک میکند. آن هم با فسخ یکطرفه قرارداد در حساسترین لحظههایی که پرسپولیس به او نیاز دارد.اما لنگی هایی که عشق اغراقشده او را باور کرده بودند چقدر سخت بر آنها گذشته است.
زندگی یاد میدهد که هر کس بیشتر دم از آزادی زد، ممکن است قفسهای بیشتری در خانه داشته باشد، هرکس بیشتر عشق را به نمایش عمومی گذاشت، ممکن است زودتر خیانت کند، هرکس که بیشتر ژستهای دفاع از محرومان را گرفت ممکن است زودتر و تنگتر ثروتمندان را در آغوش بگیرد... زندگی همیشه درس میدهد، حتی به وسیله یک لنگی مثل شجاع خلیلزاده!