دروغ
قال الله الحكيم : (سماعون للكذب اءكالون للسحت ) (مائده : آيه 42)
: (جاسوسان :) دروغ پرداز و خورندگان مال حرامند.
امام عسگرى عليه السلام : جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب
:همه خبائث در خانه اى نهاده شود، كليد آن خانه دروغ مى باشد.
شرح كوتاه :
دروغ چه كوچك باشد يا بزرگ ، جدى باشد يا شوخى گفتنش اشكال دارد. از آنجائى كه فرمودند: (اگر همه پليدى ها در خانه اى باشد كليد آن خانه دروغ است ) پرهيز از آن لازم است .
دروغ چون خلاف ظاهر كلام است ، و گوينده اش نه در مقام مبالغه در گفتن است و نه بخاطر مصلحت بين دو نفر و يا قبيله كه نزاع دارند، دروغ موجب خراب شدن ايمان و دور شدن ملائكه از نزد كاذب و كم شدن روزى و رسوا شدن ميان مردم مى شود تا جائى كه اگر كذب بخدا و رسول در ماه مبارك رمضان باشد موجب بطلان روزه هم مى شود.
📚1 - وليد بن عقبه
وليد بن عقبه ابى معيط از مسلمانانى بود كه ابتداءً ظاهرى خوب داشت ، تا جائيكه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را ماءمور كرد به سوى قبيله بنى مصطلق برود و زكات و صدقات آنان را بگيرد.
افراد قبيله وقتى شنيدند ماءمور پيامبر آمده ، به استقبال براى خوش آمد گوئى آمدند.
چون در زمان جاهليت ميان وليد و اين قبيله خصومت و عداوت بوده خيال كرد آنها به كشتن او مهيا شدند، پس مراجعه به مدينه كرد و نزد پيامبر آمد و گفت : اينان زكات مالشان را نمى دهند در حاليكه كه قضيه به عكس بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شد و قصد كرد كه سپاهى به طرف آن قبيله بفرستد كه خداوند اين آيه را نازل كرد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى براى شما خبر آورد تحقيق كنيد (در اين كه حرف او صحيح است يا دروغ )
بعد از نزول آيه وليد دروغگو بعنوان فاسد شناخته شد، و پيامبر فرمود او از اهل دوزخ است و بعد او با عمروعاص شراب خوردند و دشمنى با پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين را شيوه خود كرد؛ و چون از طرف خليفه سوم به امارت كوفه منصوب شد يك روز صبح به حالت مستى نماز صبح به جماعت را چهار ركعت خواند.
📚2 - گرسنگى و دروغ
اسماء بنت عميس گفت : من و تعدادى ديگر از زنان در شب عروسى عايشه با پيامبر، نزد او بوديم و او را آماده مى كرديم .
وقتى كه به خانه رسول خدا مى رفتيم غذايى جز يك ظرف شير آنجا نيافتيم .
حضرت مقدارى از شير را نوشيدند و آن را به عايشه دادند.
عايشه خجالت كشيد و آن را نگرفت . من گفتم : دست رسول خدا را كوتاه مكن و ظرف شير را بگير و بنوش ؛ عايشه با خجالت آن ظرف شير را گرفت و نوشيد.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمودند: ظرف شير را به همراهانت بده تا بنوشند. زنانى كه همراه ما بودند گفتند: كه ما ميل نداريم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بين گرسنگى و دروغ جمع نكنيد (يعنى چرا هم دروغ مى گوئيد و هم گرسنگى را تحمل مى كنيد).
من گفتم : اى رسول خدا آيا ما چيزى را ميل داشته باشيم و بگوئيم ميل نداريم دروغ گفته ايم ؟ فرمود: دروغ اگر چه كوچك هم باشد در نامه اعمال نوشته مى شود.
.........................................................................
💡خیانتی بزرگ است که به برادرت سخنی بگویی که تو را راستگو می شمارد و تصدیقت می کند ، ولی تو به او دروغ بگویی.
[ #پیامبر_اکرم صلیاللهعلیهوآله ]
📚 نهج الفصاحه ص ۴۵۰
.........................................................................
📚3- زينب كذابه
در زمان متوكل عباسى زنى ادعا كرد كه من زينب دختر فاطمه زهرا عليهاالسلام مى باشم . متوكل گفت : از زمان زينب تا به حال سالها گذشته و تو جوانى ؟! گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله دست بر سر من كشيد و دعا كرد در هر چهل سال جوانى من عود كند.!
متوكل بزرگان آل ابوطالب و اولاد عباس و قريش را جمع كرد و آنها همگى گفتند: او دروغ مى گويد، زيرا زينب در سال 62 ه ق وفات كرده است .
زينب كذابه گفت : ايشان دروغ مى گويند، من از مردم پنهان بودم و كسى از حال من مطلع نبود تا الان كه ظاهر شدم .
متوكل قسم خورد كه بايد شما با دليل ادعاى اين زن را باطل كنيد. آنان گفتند: دنبال امام هادى عليه السلام بفرست تا بيايد و ادعاى او را باطل كند.متوكل امام را طلبيد و حكايت اين زن را عرض كرد.
امام فرمود: او دروغ مى گويد و زينب در فلان سال وفات كرد. متوكل گفت : دليلى بر بطلان قول او بيان كن . امام فرمود: گوشت فرزندان فاطمه عليهاالسلام بر درندگان حرام است ، او را بفرست نزد شيران اگر راست مى گويد!
متوكل به آن زن گفت : چه مى گويى ؟ گفت : مى خواهد مرا به اين سبب بكشد. امام فرمود: اينجا جماعتى از اولاد فاطمه عليهاالسلام مى باشند هر كدام را خواهى بفرست . راوى گفت : صورتهاى جميع سادات تغيير يافت ، بعضى گفتند: چرا حواله بر ديگرى مى كند و خودش نمى رود. متوكل گفت : شما چرا خودتان نمى روى ؟
فرمود: ميل تو است مى روم ؛ متوكل قبول كرد و دستور داد نردبانى نهادند؛ حضرت داخل در جايگاه شيران درنده شدند و آنها از روى خضوع سر خود را جلو امام به زمين مى نهادند و امام دست بر سر ايشان مى ماليد، بعد امر كرد كنار روند و همه درندگان كنار رفتند!
وزير متوكل گفت : زود امام هادى را بطلب كه اگر مردم اين كرامت را از او ببينند بر او مى گروند. پس نردبان نهادند و امام به بالا آمدند و فرمودند: هر كس اولاد فاطمه عليهاالسلام است بيايد ميان درندگان بنشيند.!!
آن زن گفت : امام ادعايم باطل است ، من دختر فلان مرد فقير هستم ، بى چيزى مسبب شد كه اين خدعه كنم . متوكل گفت : او را نزد شيران بيفكنيد؛ مادر متوكل شفاعت زينب كذابه را نمود و متوكل او را بخشيد.
📚4- دروغ واضح اميرحسين
سلطان حسين بايقرا كه بر خراسان و زابلستان حاكم بود با يعقوب ميرزا كه بر آذربايجان سلطان بود دوست بوده و نوعا با هم مكاتبه و هدايا براى هم مى فرستادند .
وقتى سلطان حسين مقدارى اشياء نفيسه به شخصى به نام اميرحسين ابيوردى داد و گفت : اين هدايا را با كتابى كه از كتابخانه به نام كليات جامى است مى گيرى و به رسم هديه براى سلطان يعقوب ميرزا مى برى .
اميرحسين نزد كتابدار رفت و كتاب كليات جامى را خواست و او اشتباها كتاب فتوحات مكيه تاءليف محى الدين عربى كه به همان اندازه و حجم بود داد.
امير حسين روانه آذربايجان شد و به حضور يعقوب ميرزا آمد و نامه سلطان حسين و هداياى نفيسه را تقديم داشت . يعقوب ميرزا بعد از قرائت نامه و احوالپرسى از سلطان و اركان دولت ، از خود اميرحسين احوال پرسيد و از دورى راه كه دو ماه طول كشيده بود سئوال كرد و گفت : حتما هم صحبتى هم داشتى كه به شما خوش گذشته باشد.
اميرحسين گفت : بلى كتاب كليات جامى را كه تازه استنساخ نموده بودند همراهم بود و پيوسته به مطالعه آن مشغول بودم و از آن لذت مى بردم .
يعقوب ميرزا تا نام كتاب كليات جامى را شنيد گفت : بسيار مشتاق بودم و از آوردن اين كتاب خوشحال شدم . اميرحسين يكى از ملازمان را فرستاد و كتاب را آورد به دست يعقوب ميرزا داد.
يعقوب ميرزا وقتى كتاب را گشود، ديد كتاب فتوحات مكى است و رو به اميرحسين كرد و گفت : اين كليات جامى نيست ، چرا دروغ گفتى ؟!
امير حسين از خجالت به عقب برگشت و ديگر صبر نكرد جواب نامه را بگيرد، رو به خراسان حركت كرد و گفت : راضى بودم آنگاه كه دروغم ظاهر شد مرده بودم.
✍امام على عليه السلام:
راستى، تو را نجات مى دهد،
هرچند از آن بيمناك باشى
و دروغ، تو را نابود مى كند،
گرچه ازآنخطرى برای خودحس نكنى
📚ميزان الحكمه ، ج6 ،ص۱۷۷
سخنرانی کوتاه حاج آقا فرحزاد درمورد دروغ👇👇👇
https://share.tarafdari.com/show/8475