همه میتوانند در بازارهای مالی سود کنند، اما تنها حرفهایها در این بازارها باقی میمانند. درک احتمالات در معاملهگری امری ضروری برای موفقیت در این حرفه است. تو نمیتوانی بدون درکی عمیق از احتمالات، به یک معاملهگر موفق تبدیل شوی.
احتمالات در معاملهگری در عین سادگی میتواند پیچیده باشد. ممکن است احتمال رخداد یک اتفاق بسیار بالا باشد؛ اما صورت نگیرد. اما از آنطرف ممکن است احتمال رخداد یک اتفاق بسیار پایین باشد؛ اما به وقوع بپیوندد. این موضوعی است که بسیاری افراد آن را گیجکننده توصیف میکنند.
در این بخش از آموزشهای ویتارو، ما قرار است به موضوع مهم احتمالات در معاملهگری : عقاید یک معاملهگر بپردازیم و توضیح دهیم که چرا سرمایهگذارها و معاملهگرها باید درک ویژهای از کارکرد احتمالات در معاملهگری داشته باشند.
قطعاً درک علم احتمالات نهتنها در حرفه معاملهگری، بلکه در تمام جنبههای زندگی نیز بسیار سودمند خواهد بود. بنابراین حتی اگر فعال بازار بورس یا دیگر بازارهای مالی نیستی، تا انتهای مقاله با ما همراه باش.
احتمال چیست؟
احتمال یعنی بررسی وقوع یک اتفاقی که شامل عدم قطعیت شود. پرتاب یک تاس شامل عدم قطعیت است.
نتیجه پرتاب همزمان دو تاس مشخص نیست؛ زیرا در آن عدم قطعیت وجود دارد. اما احتمال به وقوع پیوستن بعضی از اتفاقات، بیش از دیگری است. اینجاست که علم احتمالات به کمک ما میآید و احتمال وقوع هر اتفاق را برایمان مشخص میکند.
تاریخچه احتمال
تئوری احتمال برای اولین بار در قرن 17 میلادی، توسط دو ریاضیدان بزرگ فرانسوی، به نامهای «بلز پاسکال» و «پیر دو فرما» مطرح شد.
شاید بتوان گفت که اولین حامی علم احتمالات قشر قماربازها بودند. مشکلات بازیهای شانس، انگیزهای شد تا این دو برای حل آن مشکلات قدم بردارند.
امروزه تئوری احتمال یک شاخه تثبیتشده در ریاضی است که در تمام علوم و جنبههای زندگی از آن استفاده میشود؛ از فیزیک و پیشبینی آبوهوا گرفته تا علم پزشکی و صنایع بیمه و بانک.
احتمال و باورهای مردم
درحالیکه اکثر مردم احتمالات را میفهمند، اما در دنیای واقعی تعداد کمی از آنها باورش دارند و آن را درک میکنند. احتمالات بیش از اینکه جنبه ریاضی داشته باشد، به متغیرهای روانشناسی وابسته است.
مردم عموماً میدانند که احتمال وقوع برخی از اتفاقات بسیار کم است و باید تصمیماتی بگیرند که شانس رخ دادنشان زیاد باشد.
آنها میدانند که ممکن است یک تصمیم عاقلانه بگیرند، اما نتیجه آن فاجعه باشد. یا ممکن است یک تصمیم احساسی و بدون فکر بگیرند، اما از نتیجه خوب آن متعجب شوند.
احتمالات در معاملهگری به معنای درک تفاوتها و جزئیات است. اما در دنیای واقعی مردم همهچیز را سیاهوسفید میبینند.
مردم تصور میکنند که اگر پیشبینی کرده باشند و آن پیشبینی درست از آب درآید، پس حق با آنهاست. و اگر پیشبینی کرده باشند و آن پیشبینی اشتباه از آب درآید، بنابراین حق با آنها نیست. این همان دید سیاهوسفید به زندگی است.
مردم دید سیاهسفید به زندگی را دوست دارند؛ زیرا تحلیل یک نتیجه، بسیار آسانتر از تحلیل پروسه فکری یک پیشبینی است.
برای مثال در همین دوران شیوع ویروس کرونا، روزنامهها تیترهایی مانند: «کارشناسها تا انتهای شهریورماه، 700 هزار کشته را پیشبینی کردند.» میزدند. اما تیتری که باید این روزنامهها بزنند، این است: «کارشناسها 95 درصد اطمینان دارند که تا انتهای شهریورماه، تعداد قربانیان ویروس کرونا بین 500 تا 850 هزار نفر خواهد بود.»
شاید این تیترها چندان جلبتوجه نکنند، اما واقعیت ماجرا را بیان میکنند. با تیتر اصلی، اگر تعداد قربانیها به 650 هزار نفر برسند، مردم میگویند که کارشناسها اشتباه کردند؛ اگرچه اعداد بسیار نزدیک به پیشبینی کارشناسها باشند.
یا اگر تعداد قربانیها به 900 هزار نفر برسد، از آنها بهعنوان کارشناسهای فاجعه یاد میکنند؛ بااینکه پیشبینی کنندگان میدانستند که احتمال وقوع چنین اتفاقی وجود داشت.
سوءتفاهمهای احتمالاتی در دنیای معاملهگری و سرمایهگذاری نیز شایع است. به نظر میرسد رسانهها نیز درک درستی از احتمالات در معاملهگری ندارند. اگر پیشبینیها درست از آب درآیند، به تلویزیون دعوت میشوند. اما اگر اشتباه باشند، مورد تمسخر قرار میگیرند.
چرا احتمال نادیده گرفته میشود؟
شاید باورش سخت باشد اما مدلهای اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی و نرخ بیکاری نیز بر احتمالات استوار هستند. بالاتر گفتیم که تقریباً تمام علوم جهان از احتمالات بهره میبرند. بااینحال سؤالی که مطرح میشود، این است که چرا احتمالات نادیده گرفته میشود؟
قشرهای مختلفی به این سؤال پاسخ دادهاند، از ریاضیدانها و فیلسوفها گرفته تا حقوقدانها و اقتصاددانها. در دنیای معاملهگری، نادیده گرفته شدن احتمالات توسط مردم، تنها برای فرار از تلخی واقعیت است. انسان معمولاً علاقهای به دانستن آینده منفی ندارد.
برای مثال اگر به تو بگویند 30 درصد احتمال دارد که سال آینده بازار بورس ریزش شدیدی تجربه کند، تو نگران خواهی شد و شاید حتی به خاطر آن 30 درصد منفی، 70 درصد احتمال برد را بهکل کنار بگذاری. این عدم قطعیت برای هیچکس خوشایند نیست.
اما اگر کسی به تو بگوید که قطعاً سال آینده بازار بورس ریزش خواهد کرد، تو دیگر عدم قطعیت را تجربه نمیکنی و حس بهتری نسبت به سناریو بالا داری؛ حتی اگر براثر تورم سرمایهات آب شود.
انتظارات و واقعیتها
ثروت نامحدودی در بازارهای مالی وجود دارد و مردم انتظار دارند که به این ثروت دست پیدا کنند. اما واقعیت میگوید که مردم هنوز ذهنیت لازم برای دستیابی به این ثروت نامحدود را ندارند.
برای پول درآوردن در بازارهای مالی نیازی به حرفهای بودن نیست. تنها مهارت لازم برای کسب سود، توانایی کار کردن با موس است. اما برای کسب درآمد مداوم و باثبات در این بازارها، باید حرفهای بود. ثبات در نتایج، تفاوت اصلی یک معاملهگر حرفهای با یک معاملهگر مبتدی است.
اکثر مردم تصور میکنند که ضرر کردن در دنیای معاملهگرهای حرفهای بسیار نادر است. اما واقعیت این است که در منحنی عملکرد معاملهگرهای حرفهای، همیشه خطوط نزولی وجود دارد. این خطوط نزولی، تنها نماگر ضررهای استانداردی هستند که هر معاملهگر حرفهای بهطور مداوم تجربه میکند.
تفاوت احتمال مستقل و وابسته
وقتی یک سکه را پرتاب میکنیم احتمال خط بودن آن 50 درصد است. با پرتاب همزمان دو سکه، احتمال خط بودن هر دو سکه، 50 درصدِ 50 درصد است؛ یعنی 25 درصد. نتایج محتمل در پرتاب همزمان دو سکه، شیر – شیر، شیر – خط، خط – شیر و خط – خط هستند.
محاسبه بالا تنها در صورتی صحیح است که دو اتفاق بالا از یکدیگر مستقل باشند. پیشبینیهایی مانند پیشبینی آبوهوا، با اتفاقاتی مانند پرتاب سکه تفاوت دارند.
اگر امروز بارانی باشد، احتمال بارانی بودن فردا از آفتابی بودن بیشتر خواهد بود. و البته که احتمال بارانی بودن هوا در دو فصل پاییز و زمستان از بهار و تابستان بیشتر خواهد بود.
ما وقتی به اتفاقات جهان هستی مینگریم، میفهمیم که امکان ندارد شاهد دو اتفاق کاملاً مشابه باشیم. اتمها که شاید کوچکترین ذرات دنیای ما باشند، با ارتعاش دائمی عامل ایجاد اتفاقات مختلف هستند. برای اینکه دو اتفاق کاملاً مشابه رخ دهد، باید تمام اتمهای جهان هستی با حالتی کاملاً یکسان ارتعاش نمایند.
مردم تصور میکنند که هر معامله به معاملهی بعدی وابسته است. مغز به شکلی طراحیشده که تمام اتفاقات را به یکدیگر مرتبط بداند. اما واقعیت این است که معاملهگری در زیرشاخه احتمالات مستقل قرار میگیرد.
هیچ دو معاملهای به دیگری وابسته نیست. ممکن است ده معامله متوالی سودده باشند و تو را به اوج اعتمادبهنفس برسانند؛ اما در معامله یازدهم ورق برگردد و ضرر بسیار سنگینی متحمل شوی.
هدف از درک احتمالات در معاملهگری چیست؟
برای دستیابی به نتایج باثبات در معاملهگری، باید به یک ذهنیت ایدهآل دست پیدا کنی. ما انتظار نداریم که پس از خواندن این مقاله احتمالات در معاملهگری را درک و به ذهنیتی ایدهآل دست پیدا کنی. پروسه رسیدن به ذهنیت ایدهآل ممکن است سالها طول بکشد.
ثبات در معاملهگری به معنای هرگز ضرر نکردن نیست؛ بلکه رسیدن به یک منحنی صعودی در بلندمدت است:
ما ضرر خواهیمکرد. این امر اجتنابناپذیر است. اما این ضررها باید کنترلشده و به اشتباهات کوچک تبدیل شوند. برخلاف یک معاملهگر حرفهای، منحنی صعودی بلندمدت یک معاملهگر مبتدی معمولاً نشاندهنده نوسانهای بسیار بزرگی است:
ادامه دارد ...
در قسمت بعد به تعریف ذهنیت کلینگر و بازیگران اصلی بازار میپردازیم.