او را پیش تر با موهای شوریده و درهم تنیده اش در «میدان» می شناختیم، به سیما و محاسنِ آراسته نشده اش، به آن خط ریش های نه چندان سر راست، اما لبالب از کاریزما. پرتره ای که در زمین زمختِ سبز او را متمایز از سایر بازیکنان نشانمان می داد. به اینکه از نظر خلاقیت و استعداد در ساده جلوه نشان دادن کارهای سخت و طاقت فرسای لقبِ «استاد» را بر دوش کشیده.
به گزارش طرفداری، معمولاً در ته صف خط میانی قرار می گرفت و با توانایی های چشمگیر و تیز بینی شگرف خود رفته رفته میدان را به استملاک خود در می آورد تا عنان و نبض بازی را در دست گیرد. با همان حرکات اغواگرانه و ضربات صیقل یافته اش که هر فوتبال دوستی را شیفته و محسور حرکاتِ مجذوب کننده اش می کرد.
همان قاتل بالفطره دروازه ها در خارج از محوطه جریمه، با آن ضرباتِ کشنده و هنرمندانه که به کرات نواخته شده اند که در مسدودترین حالت موجود دریچه و روزنه ای به سوی مقفل ترین دیوار های تدافعی پیدا می کردند. نه همانند بازیکن خود فریفته انگلیسی که ضرباتش را با فرم بدنی خاصی روانه دروازه می ساخت خوانده می شد، نه بسان بازیکنانی با پاهای تنومند و عضله ای که دقت را قربانی قدرت می کردند.
فرمولش برگرفته بود از جوهره و ذات درونی اش که آرامش را مشهود بر روی پرتره اش نجوا می زد، به همان قدر بکر و به همان اندازه متواضع و دقیق. با ستونِ متبحرانه پای چپش و کمی متمایل شدن تنه اش به جناحین، به نرمی با درونِ پا ضرباتِ پر رمز و رازش را که آمیزه ای بود از ظرافت و صلابت می نواخت. ضرباتی که به آرامی برخاسته و در آنی از زمان شکل مواجِ حیرت آوری به خود می گرفت. بسان شرار های آتشی که ناگاه شعله و زبانه کشیده به طاق آسمان. به همان اندازه رشک برانگیز به همان اندازه مهلک.
بازیکنی بی آلایش اما در عین حال چند وجهی، با قدرت ذهنی شگرف با تسلط و چیرگی مثال زدنی و همین گونه شعاع دید معرکه که او را در مقیاس با هر بازیکنی در زمین متمایز می کرد، او که قدرت بازی خوانی کمتر رویت شده اش در میدان همچنان در بین محافل در زبان ها جاریست. او که چشم اندازی گسترده و بی بدلیلی از بازی در ذهن خود داشته و قادر بوده توپ را در آنی از زمان آنجایی که باب طبع اش بوده روانه سازد، مولفه ای حیرت انگیزی که هرگز با هیچ پارامتری قابل ارزیابی و سنجش نبوده.
آری آرشیتکتِ میدان «آندرهآ پیرلو». بی اعتنا به تجملات هزاره جدید، با آن سیمای نه چندان روتوش شده و شسته رفته، انگاری که از دل سینمای کلاسیک بیرون برآمده که بیش تر شبیه و یادآور نقش آفرینان و قهرمانان کرکترهای قدیمی بوده، همانند هنرنمایی گیرایِ هامفری بوگارت در کازابلانکا، بسان نقش متبحرانه مارلون براندو در بارانداز، مثابه نقش آفرینی غریبانه و با جبروتِ گری کوپر با هیبتی بی همتا در ماجرای نیمروز، کرکترهای والایی که متهورانه به سیر داستان ارج می دادند.
با همان سیمای بی آلایش گذشته این بار در کسوت مربیگری.وقتی با کت و شلوار سرمه ای و با آن کروات خوش رنگ رو در روی لنز دوربین ها و سیل فلاش های متعدد حاضر شد و زیر برگه قرارداد را امضاء انداخت، تصور نمی کرد چند صباح بعد باید هدایت و مسئولیت سنگین تیمِ اصلی بیانکونری ها را بر عهده بگیرد.
کاریزمای خاص و منحصر به فرد آندره آ و خصوصیات فردی و روحیه برتری جویی اش آنقدر والا بوده که آندرا آنیلی و مجموعه باشگاه بی اعتنا به گفته های او در کتاب زندگینامه اش که بیان داشته بود "این شغل با روحیه اش دمساز نبوده، هرگز یک سنتِ سیاه هم بر روی مربیگری اش در آینده شرط نمی بندد" تا سکان هدایت بیانکونری ها را به او محول کنند.
آمد تا بتواند از نو روح یوونتوس را بر کالبد تیم بدمد و روحیه پیروزی را به تیم بازگرداند، روحِ سلطه جویی و موفقیت نه تنها در لیگ داخلی، بلکه استیلا و چیرگی در اروپا را. به مدد او بود که لقبِ «Signora Omicidi» (بانوی قاتل) از نو در سرتاسر ایتالیا مفهوم و معنا دیگر و رنگِ حقیقی به خود گرفت، او که سالیان سال با هنر و حرکات بی آمیغ خود آمال و آرزوها و شریان های زیستن را برای مشتاقان باشگاه زنده نگه می داشت.
ورای این ویژگی های چمشگیر و برجسته، منتقدانی با دندان ساییدن به هم، مقامات باشگاه را مورد عتاب قرار می دهند که دست به مخاطره خطرناکی زده اند، گویند هر اندازه کارنامه پربار آندره آ در دوران بازیگری اش مجلل و پرطمطراق بوده همان قدر دست هایش در این کسوت عاری از تجارب و آزمودگی بوده. گویند اگر تصمیمات قمار گونه باشگاه مبنی بر کنار گذاشتن آنتونیو کونته و مکس الگری مبدل به دستِ سوخته و بازنده نشده، در برابر باشگاه هیچگاه صدای دم و بازدمِ رقیبان را تا به این اندازه در حوالی خود به گوش نشنیده و فرصت بازسازی با توجه به فاصله کلی رقبا طی طول فصل همواره در گذشته فراهم بوده. اما حالا چه؟
تکلیفِ آندره آ از این منظر سنگین و توان فرسای بوده که باید این سایه افراشته تردید را مبدل به افق روشنی کند. او که همواره به عنوان یک بازیکن کلاسِ جهانیِ «رجیستا» چشم اندازی گسترده و بی بدلیلی از بازی در ذهن خود داشته. به او عنوان و لقبِ «موتسارت» را پیشکش کرده اند، او که گویی همانند رهبران ارکستر عنان همه چیز را در دست می گرفت و هنرمندانه با حرکاتِ خوش آهنگ خود در تار و پود باشگاه تنیده و ندای کامروایی را برای مشتاقان به ارمغان آورده، حال به عنوان یک پیشوای انگیزشی در لبِ خط در کنار افکار بی آمیغ خود می بایست این مسئولیت را به نحوه مطلوب و مقبول به ثمر برساند.
اولتراها و دروگی های متعصب باشگاه او را منجی می خوانند که آمده روح خمیده بیانکونری ها را در اروپا جلا ببخشد، با این وصف اما پیرلو با همان خونسردی ذاتی اش بیان داشته آمده از فوتبال لذت ببرد و افکاری که در ذهنش می پرورانده را در زمین به مردانش بیاموزد. یوهان کرایف فقید یکی از بزرگترین تئوریسین های فوتبال در وصفش بیان داشته بود« او چشم اندازی بزرگ از بازی در ذهن دارد، پنداری دلپذیر در غالب تیم و به همان اندازه هراس انگیز برای رقبا».
همچنین بخوانید:
آندره آ پیرلو سرمربی یوونتوس شد / رسمی