نام امیر رفیعی پس از مستند های "من ناصر حجازی هستم" و "آبی به رنگ اسمان"، بین استقلالی ها به نامی آشنا تبدیل شد. حالا امیر رفیعی در برنامه خاطره بازی مقابل دوربین طرفداری قرار گرفته و پاسخگوی سوالات حسین باقرشاهی بوده است. پیش از این یک قسمت از گفتگوی حسین باقرشاهی و امیر رفیعی را تقدیم شما کردیم. امیر رفیعی در بخش دوم، در خصوص اینکه چرا برخی از بازیکنان استقلال در مستند او حضور نداشتند صحبت هایی را انجام داده است. او در ادامه هم از حضور پر رنگ مرد ایتالیایی و استقبال او از مستند تاریخ باشگاه استقلال می گوید.
بخش دوم گفتگوی حسین باقرشاهی و امیر رفیعی را می بینید و می خوانید:
در مورد ستاره های سینمایی حرف زدیم، برویم سراغ ستاره های فوتبالی. جای خالی کسانی مثل فرهاد مجیدی و مهدی رحمتی، یا حتی امیر قلعه نویی و علیرضا منصوریان در فیلم آبی به رنگ آسمان حس می شود.
برای اولین بار در رسانه طرفداری این را مطرح می کنم. تا کنون در این باره صحبت نکردم. برخی فکر می کردند که مسائل و اختلافات شخصی در نیامدن برخی از این افراد دخیل بوده است، مثلا در خصوص آقای امیر قلعه نویی. بر سر فیلم آقای حجازی با هم اختلاف داشتیم و کار به شکایت رسید. شکایتی که پابرجا باقی ماند و دیگر مسائلی که همه از آن خبر دارند. من در این پروژه اصلا سلایق و مسائل شخصی را دخیل نکردم. به آقای امیر قلعه نویی زنگ زدم، پاسخ نداد. از طرف دوست مشترک مان چندین مرتبه پیغام فرستادم که این فیلم، فیلم تاریخ باشگاه استقلال است، فیلم امیر رفیعی نیست. مسائل شخصی ما به خودمان مربوط است. تشریف بیاورید و پاسخگوی برخی مسائل باشید. حتی به ایشان پیامک دادم. حالا به هر دلیلی تشریف نیاورند. شاید ایشان به نگاه من که می گفتم باید اختلافات را کنار گذاشت و تاریخ استقلال را روایت کرد، معتقد نبود. برای نظرشان احترام قائلم. با آقای منصوریان اختلاف جزیی داشتیم، با این حال همین مسئله را برای ایشان هم مطرح کردم. پیامک دادم و دعوت کردم در پروژه حضور داشته باشید. در پیامک نوشتم برای احترام به هوادارانی که شما را دوست دارند تشریف بیاورید، نیامدند. حالا نمی دانم یا استقلال برای شان مهم نبود، یا هواداران، یا پروژه یا هر چیز دیگری. مهم این است که این فیلم به بهترین شکل ممکن ساخته شد. تعارف که نداریم، برخی جام های استقلال در دوران مربی گری امیر قلعه نویی به دست آمده است. با تصاویر آرشیوی و نریشن این قسمت ها را پر کردم. آقای حجازی، پورحیدری، غلامحسین مظلومی و حتی قدیمی تر، آقای بیوک جدی کار را هم نداشتیم. جای آن هایی که نبودند را سعی کردیم با نریشن، متن و تصاویر آرشیوی پر کنیم.
به من چه که مهدی رحمتی نیامد
دو اسم دیگر را هم برای من نام بردید، آقای مجیدی و آقای رحمتی. به مهدی رحمتی زنگ زدم، پاسخ نداد. از طریق حسین ترابپور چند مرتبه پیغام دادم، خودش شاهد است. ترابپور به من گفت امیر جان چندین بار به رحمتی گفتم، هی می گوید حالا خبر می دهم. بالاخره فیلم استقلال است، استقلال از هر اسمی بالاتر و بزرگ تر است. مثل تمام بزرگانی که در فیلم حضور داشتند، انتظار این بود وقتی نام استقلال مطرح می شود همه سریع بیایند. حالا تصمیم می گیرم و حالا می آیم... مگر پروژه چه قدر زمان می برد؟ بعد ها برخی صفحات هواداری مربوط به ایشان از من گله می کردند که چرا آقای رحمتی در مصاحبه ها نیست؟ به من چه که نیست! بروید از ایشان بپرسید چرا تشریف نیاورده است. مگر من باید پاسخگوی نیامدن شان باشم؟ با این حال صحنه ای که ایشان آخرین جام استقلال (جام حذفی) را در خرمشهر بالای سر برد، پخش کردم. باز برخی می گویند چرا به افتخارات شخصی آقای رحمتی نپرداخته ای؟ مگر فیلم زندگی شخصی مهدی رحمتی است که به آن بپردازم؟ انشاءالله کسی پیدا شود فیلم زندگی شخصی ایشان را بسازد. اگر افتخاری دارد در موردش صحبت کنند. من به افتخارات استقلال پرداختم. نقش مهدی رحمتی در افتخاراتی که استقلال در هفت هشت سال اخیر داشته کم رنگ بوده است. اگر اشتباه نکنم یک قهرمانی لیگ برتر بود با آن تیم رویایی حنیف عمران زاده، امیرحسین صادقی، خسرو حیدری، هاشم بیگ زاده، جواد نکونام، آندرانیک تیموریان و ... تیمی که همه شان در قهرمانی دخیل بودند. اگر قرار بر پرداختن به افتخارات شخصی بود باید به هر 11 بازیکن داخل زمین و تمام بازیکنان نیمکت نشین می پرداختم.
بهتر بود فرهاد مجیدی به هواداران خودش احترام می گذاشت
از فرهاد مجیدی هم دو خاطره بسیار جالب دارم. در فیلم آقای حجازی هم از آقای مجیدی دعوت کرده بودم. ایشان قرار بود که تشریف بیاورند. تلفنی صحبت کردیم و یک شنبه ای را قرار گذاشتیم. گفتم شاگرد آقای حجازی بوده اید و همیشه به طرق مختلف به ایشان ابراز علاقه کرده اید، به نظرم حضور شما در فیلم ناصر حجازی لازم است. حتی فکر می کنم خانم حجازی هم به ایشان زنگ زدند. ایشان گفتند سفر هستم، شنبه به تهران می آیم. قرار گذاشتیم و دوربین را آفیش کردیم. صبح شنبه پیامک دادند که من در فرودگاه هستم، کار واجبی پیش آمده باید به دبی بروم. من هم احترام گذاشتم، بالاخره کار است دیگر، پیش می آید. حالا بماند اینکه دست بر قضا همان شب یکی از اقوام آقای حجازی در یک میهمانی خانوادگی فرهاد مجیدی را می بیند. در واقع اصلا ایشان دوبی نبوده و صلاح ندانسته بیاید. ناراحتی من اینجا بود که ایشان می توانستند از ابتدا بگویند دوست ندارم بیایم. این کار را بعدها کرد. برای فیلم بعد خودم را زدم به کوچه علی چپ و انگار نه انگار که از این موضوع خبر دارم. بعد یک مدت که ایشان به ایران آمدند، زنگ زدند و خیلی راحت صحبت کردیم. ایشان عنوان کردند درحال کار کردن روی فیلمی در مورد زندگی ام هستم و اسپانسرها گفتند حق نداری جلوی هیچ دوربینی بروی. نمی دانم اصلا این فیلم ساخته شد یا نه. این موضوع را خودشان می دانند. سر آبی به رنگ آسمان هم برحسب وظیفه به رغم کم لطفی ای که در فیلم من ناصر حجازی هستم صورت گرفت، به ایشان چندین بار زنگ زدم و اس ام اس دادم ولی پاسخگو نبودند. به فرزاد مجیدی گفتم و حتی یک روز را با ایشان هماهنگ کردیم خودشان بیایند. حالا به هر دلیل تشریف نیاوردند. سر اکران مردمی فرزاد مجیدی آمد و فرهاد مجیدی هم یک شب پیامی دادند و تشکر کردند. از او خواسته بودم حداقل برای اکران مردمی بیاید. در اکران مردمی هم فرهاد مجیدی نیامد. البته هر هفته می گفتند یک هفته دیگر، دو هفته دیگر، سه هفته دیگر! این دو هفته سه هفته نیامد و در نهایت هم یک بار از خانم حجازی خواستم این موضوع را مطرح کنند. مردم از من می پرسیدند و دوست نداشتم این موضوع را باز کنم. امروز در رسانه طرفداری در حال پرداختن به این مباحث هستم. دوست نداشتم اصلا این موضوع باز شود ولی خب این سوالات و ابهاماتی است که حق مردم است حقیقت را بدانند. این موضوع دوباره مطرح شد و ظاهرا ایشان برخلاف آنچه به من می گفتند که یک هفته یا دو هفته دیگر می آیم، اعلام کردند اصلا دوست ندارم در جمع حاضر شوم. وقتی این را گفتند کاملا این پرونده بسته شد. بیان کردن این موارد به خاطر این بود که مردم بدانند هیچ خصومتی وجود نداشته و همه اعضا را دعوت کردم. با اینکه فرهاد مجیدی تشریف نیاورد، اتفاقا اگر فیلم را ببینید، یکی از بازیکنان سابق استقلال که اسمش محفوظ بماند، به من زنگ زد و طی صحبتی که با من داشت گفت مثل اینکه شما خیلی با فرهاد مجیدی رفیق هستی که انقدر گل ها و تصاویر ایشان را در فیلم گذاشتی. شاید جالب باشد رابطه ما به این شکلی است که الان تعریف کردم. با این حال هدفم این بود که تاریخ تحریف نشود. وقتی فرهاد مجیدی چهار گل خوب به پرسپولیس زده که سه تای آن ها خیلی مهم بوده است، نمی توانستم تاریخ را تحریف کنم. برای همین با اینکه فرهاد مجیدی تشریف نیاورد، فکر می کنم درواقع بهتر بود به هواداران خودشان احترام می گذاشتند و حضور پیدا می کردند ولی سعی کردم با تصاویر آرشیوی، نبود و خلاء ایشان را پر کنم. جوری که اصلا نیامدن آن ها به چشم نمی خورد و خیلی خوشحالم پروژه ای ساخته شد که اکثر مردم آن را دوست داشته و به آن باور دارند و ابراز لطف می کنند. من هم برای همه حتی افرادی که نیامدند هم احترام قائل هستم اما یک چیزی را فراموش نکنید، هیچ نامی بزرگتر و بالاتر از استقلال نیست.
اتفاقا فکر می کنم خیلی خوب شد شفاف سازی کردید چون این موارد مدت ها برای به صورت سوال و ابهام بود. برخلاف اسم هایی که آوردیم، آندره ا استراماچونی در فیلم و اکران آن حضور پر رنگی داشت.
آندره ا استراماچونی و حتی وریا غفوری عزیز و راجع به این دو عزیز هم صحبت خواهم کرد. اینکه آندره آ استراماچونی تشریف آورد و چه اتفاقی رخ داد، خودش یک خاطره جالب است. اولا که ما ضبط را از ایشان گرفتیم. یادم می آید اولین مرتبه سر تمرین رفتم و می خواستیم حضور خودش را در فیلم داشته باشیم. موضوع با ایشان مطرح شد. یادم می آید که هماهنگی ها صورت گرفت. تمرین تمام شد و استراماچونی به رختکن رفت. دوربین آفیش شده بود و ماندم که ایشان کجا رفتند و چه اتفاقی رخ داد. یوسف دانشیار جدا از اینکه کمک ایشان بود، مترجم ایشان هم بود. آقای دانشیار را کنار کشیدم و گفتم داستان از این قرار است. گفت صبر کنید صبر کنید. دو دقیقه بعد استراماچونی سریع به داخل زمین آمدند. با ایشان صحبت کردم و گفتم فیلم تاریخ استقلال است. خیلی از این موضوع استقبال کردند و جدا از آنکه صحبت کوتاهی را جلوی دوربین داشت و حسش را نسبت به استقلال مطرح کرد، حتی از ایشان خواستم کمی بازی کند که در فیلم هم هست که آخر فیلم درحال تمرین دادن و کار کردن با بازیکنان است. از ایشان خواستم کمی بازیگری انجام دهند و چند بازیکن هم آوردند و شروع به کار کردن با آن ها کرد. این رفتار خیلی برایم جذاب بود. به زمان اکران فیلم رسیدیم. زمان اکران به تمرین رفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم. اتفاقا شروع اکرانمان همراه با باخت استقلال در دربی رفت بود. اکران سه چهار روز بعد اتفاق می افتاد. اگر دربی را می بردیم با یک اکران خیلی باشکوه مواجه بودم و اگر می باختیم، با یک شرایط خیلی سخت مواجه بودم که متاسفانه باخت رخ داد. خودم هم استادیوم بودم و زمانی که پنالتی شد را به یاد دارم. شوق و هیجان داشتم. متاسفانه آن پنالتی گل نشد و بعد از بازی هم من فقط به فکر این بودم که چهارشنبه، بازی روز یکشنبه بود و ما اکران خود را از چهارشنبه شروع می کردیم. من نمی دانستم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. من از آقای استراماچونی در زمانی که تیم در اوج بحران ها بود تقاضا کردم که برای تماشا تشریف بیاورند. استرا خیلی سریع دعوت من را پذیرفت. به من گفت که برای اکران می آید ولی گفت که باشگاه باید به او اجازه بدهد. اما نمی دانم آقای فتحی چه اصراری بر نیامدن استراماچونی داشت. چیزی حدود یک ماه من را سرکار گذاشت. من متعجب بودم، سرمربی خودش قصد داشت که بیاید اما ظاهرا در قراردادش آمده بود که اجازه باشگاه را باید بگیرد. بالاخره من با کلی بحث و جدل به باشگاه رفتم. و موضوع را جدی تر مطرح کردم در هر صورت توانستم رضایت باشگاه را بگیرم پس از این اتفاق به آقای استراماچونی گفتم که ایشان به من گفتند خبر می دهم!
استراماچونی به احترام مردم از سالن خارج نشد
من هم مقداری دلخور شدم و موضوع را به سباستین و مترجم شان انتقال دادم. به سباستین گفتم و در خانه نشسته بودم که یوسف دانشیار، مترجم استرا به ما زنگ زد و گفت که آقای استراماچونی موافقت کرده و گفته که روز چهارشنبه را هماهنگ کنیم تا برای تماشا بیاید و این اتفاقات مصادف شده بود با یکسری از حوادث در سینماها، من باید در فاصله 24 ساعت سالن سینما را هماهنگ می کردم. در هرصورت ایشان در بین جمعیت زیادی تشریف آوردند فکر کنم آن شب چیزی حدود 700 800 نفر به باغ کتاب آمدند. آن اکران، پر شکوه ترین اکرانم بود و در فاصله 7، 8 ساعت کل بلیت ها فروخته شد. ایشان در کنار مردم بودند انگار نه انگار که یک فرد خارجی هستند و با ذوق و شوق به مردم امضا می دادند. در آن هیاهو حضور داشتند و یک اتفاق که برای من جذاب بود این بود که ایشان به من خبر دادند زمانی که فیلم به 10 دقیقه پایانی خود رسید. به من بگویید که از سالن خارج شوم و با ازدحام جمعیت مواجه نشوم. من در 10 دقیقه پایانی به ایشان اطلاع دادیم که فیلم دقایق آخر خود را می گذراند. ایشان یک جمله را به من گفتند که خیلی جالب بود. گفتند مردم دارند با شور اشتیاق فیلم را می بینند و من فکر می کنم، که این مردم علاوه بر این که برای فیلم به سالن آمده اند برای نام من هم آمده اند. پس به احترام آن ها از سالن خارج نشد. جالب این است دو اتفاق دیگر افتاد حتی بعد از پایان فیلم هم به من گفتند که پس از دیدن این فیلم من باشگاه را خیلی بالاتر از گذشته می بینم. همیشه هم پیگیر فیلم بود و حتی زمانی هم که از ایران رفت به من گفتند که این فیلم را به من بده چون داشتنش خیلی برایم مهم است. پس از اکران آنلاین هم من یک نسخه از فیلم را به ایشان داده ام.
جا دارد که یک تشکر هم از آقای وریا غفوری کنم و اگر نگویم کم لطفی است. اولین نفری که در آن بحران شکست آمدند و فیلم را دیدند آقای وریا غفوری بود بدون این که هیچ شناختی از هم داشته باشیم و با حضور ایشان پروژه ما سیر صعودی را طی کرد. خیلی دوست داشتنی است. نکته دیگر هم که باعث شد رابطه ام با ایشان صمیمی شود این است که واقعا ایشان مردمی هستند و باشگاه استقلال را دوست دارند. جلساتی هم بوده که ایشان در راستای حل مشکلات استقلال قدم برداشته است.
پایان بخش دوم
بخش سوم تا ساعاتی دیگر منتشر می شود