بگذارین از روزی شروع کنم که همه مون احساس می کردیم مسیری که با اندیشه ی تاریک و تار چشمامون به سوی ابدیت لگدمال کردیم، تنها چیزیه که براش به دنیا اومدیم. اوه ، میپرسی که اون روز دقیقا کِی اتفاق افتاد؟ بیخیال، همه مون میدونیم که ما چیزی نیستیم جز یه مشت محصور شده توی زندانی از افکار مون که فکر می کنیم همه ی چیزایی که بی نقص نیستن محصول خرابکاری های پدربزرگ ها هستند، نه دستای عزیز خودمون. اون روز می تونه هر روزی از زندگی مون باشه که بیدار میشیم ولی نمیدونیم قراره وقتی که دوباره خورشید به خواب میره، ذهنمون روی کدوم چمنزار، بالت برقصه. کار هایی که بهمون میگن رو انجام میدیم، جلوی کسی که هیچوقت قرار نیست بهش برسیم خم و راست میشیم و حتی دریغ از یه ذره احساس گناه برای عضوی از این مجموعه بودن؛ برای عضوی از این ماشین لعنتیِ افکار خسته و تکراری بودن. به قول بزرگترینِ این عرصه، "آیا این دنیایی بود که درستش کردیم؟" ... .
آلبوم محصول سال 1977 بود. سومین آلبوم از 4 تابلوی هنری یه بند که هیچوقت کسی به اندازه ای که باید تمجیدش نکرد. همه تون میدونین که منظورم از اون 4 شاهکار کدوما ان؛ به ترتیب "نیمه ی تاریک ماه 1973" ، "حیوانات 1975" ، "ای کاش اینجا بودی 1977" و در نهایت اثر نحس و فراموش نشدنی ای به نام "دیوار 1979". فکر میکنم که اسم آلبوم تداعی گر همه ی چیزایی هست که توش سخن به میان آورده. دلتنگی محض، بی هدفی، پوچی و آینده ای بی نهایت مبهم. اگه تجربه ش رو شروع کنید، بعد از آخرین نواهای ساکسیفون بهش می رسین. نواهای متفاوت آغازین ش بهتون به بهترین وجه ممکن همون خوشامدی که از نام آهنگ عربده زده میشه رو اعلان میداره. حس میکنی که فشار روی قفسه سینه ت داره کم کم میره بالا، و قراره اون کله هرمیِ ساخته ی دستای خودت بیاد و بهت با ترسناک ترین کلمات موجود در صحیفه ی هستی بگه که دقیقا بشریت چی شده. دقیقا چی شد که از اون به این رسیدیم؟
مشکل از اونجا شروع میشه که به نقش خودت توی همه ی جریان های دور و برت بی توجهی میکنی و فکر می کنی که بقیه از قصد تصمیم دارن که حرومزاده باشن. نمیدونی که توی چرخه ای فرو رفتی که هیچوقت قرار نیست حتی به وجودیت ات توش باور پیدا کنی، چه برسه به این که شانست رو برای رسیدن به لبه های ساحل خوشبختی امتحان کنی. همه مون، همه ی همه مون گرفتار چیزی هستیم که بختک وار به دوربین نزدیک و نزدیک تر میشه و درنهایت همه ش رو میبلعه. این داستان ماشین عه. تنها چیزی که هیچوقت نمی تونیم درکش کنیم. دنیایی که فرزندامون رو میگیره، روپوش مدرسه تن شون میکنه، تهدید شون میکنه که تا گوشت اسبای یورتمه زن رو نخورن قرار نیست خبری از شیرینی باشه، و در نهایت یه فاحشه ی دیگه، یه برده ی دیگه. به همین سادگی، و کسی به یه ورش هم نمیگیره که قراره فردا چی سرمون بیاد.
برای اینکه بیشتر سرتون رو درد نیارم و وقت بیشتری داشته باشین تا خودتون روی تک تک ثانیه های این اثر سال ها فکر کنین، با متن و ترجمه ی آهنگ پرونده این مطلب رو می بندم.
Welcome my son, welcome to the machine
خوش اومدی فرزندم ... به ماشین خوش اومدی!
Where have you been
کجا بودی؟
It's alright we know where you've been
عیبی نداره، ما به خوبی میدونیم که کجا بودی
You've been in the pipeline, filling in time
تو داشتی وقتت رو بین لوله کشی ها میگذروندی
Provided with toys and 'scouting for boys
یه خیلی اسباب بازی همرات بود، و برا دل خودت داشتی برای کارگرا نگهبانی میدادی
You brought a guitar to punish your ma
و گیتاری به خونه ت آوردی تا مادرت رو حرص بدی
And you didn't like school, and you
Know you're nobody's fool
مدرسه رو دوست نداشتی، و میدونی که قرار نبود به هیچکس سواری بدی
So welcome to the machine
Welcome my son, welcome to the machine
What did you dream
چه رویاهایی داشتی؟
It's alright we told you what to dream
عیبی نداره، [این ما بودیم که] بهت گفتیم باید درباره چی رویاپردازی کنی
You dreamed of a big star
به یه ستاره ی بزرگ فکر کردی
He played a mean guitar
اون یه گیتار دیدنی پلی کرد
He always ate in the Steak Bar
اون همیشه تو فست فودی استیک میخورد
He loved to drive in his Jaguar
و عاشق این بود که جگوار اش رو برونه
So welcome to the machine
*این تیکه رو راستش خودم تو استای یکی از بچه ها خوندم، ولی یادم نیس کجا بود :| کل متنی که نوشتم توی موسیقیِ بی کلام یک دقیقه ی انتهایی این آهنگ تفسیر شده.
انتهای آهنگ صدایی از یه مهمونی پخش میشه، که توش هر چقدر هم که تلاش کنی قرار نیست حرفی بشنوی چون توش آدما فقط دارن میخندن، و اگه هم حتی بتونی ازشون بپرسی که به چی میخندن، بهت میگن "خنده داره دیگه، مگه نه؟" . انگار مهمونی به انتهای خودش میرسه، صدای بسته شدن درِ خودرویی میاد، و بعدش صدای گاز دادن. صدایی که ادامه پیدا میکنه تا اون لحظه ی بی نظیر که با یه کم دقت متوجه میشی که صدای گاز به صدای انتهایی یه نوار کاست میل کرده. میفهمی همه ش بخشی از یه تکرار بوده. همه ش مصنوعی. همه ی همه اش! ...