عصر طلایی کرایوف تمام شده، بابی کبیر و تئوریسین بزرگ هلندی هم تمام داشته های خود را خرج کرده اند، بارسا خانه دوم هلندی ها شده، نارنجی هایی که فقط کافیست نام هلند بر روی آنها تگ شود تا به ساحل زیبای بندر رهسپار شوند، پرزیدنت نونز با همه فراز و نشیب هایش و داغی که با از دست دادن مریخی هیچوقت فراموش نخواهد شد، بارسا را ترک کرده تا بحران زیر پوستی نمود بیشتری پیدا کند، سایه کوتاه گاسپارت بر روی بارسا گرداب عمیقی به وجود می آورد، خریدهای ناموفق و بی اساس، به نامها نگاه کنید، افرمارس، جرارد لوپز، پتی، ساویولا، جیووانی، کریستانوال،روچمباک، فران کوکو ایتالیایی، ریکلمه، مندیتا، یاری لیتمانن، سیمائو و ... یا در حد بارسا نبودند یا سایه ای از بازیکن تیم قبلی بودند ، سرافرر و رکساچ شاید با ستین در کسب عنوان ضعیف ترین مربی تاریخ باشگاه رقابت تنگاتنگی داشته باشند و تنها قابلیت اونها تبدیل ستاره ای مثل ریکلمه به بازیکنی معمولی در ترکیب بارسا بود، حتی بازگشت معمار هلندی هم این سرطان را بهبود نداد و فن خال با درافتادن با ریوالدو و بقیه ستاره ها ، سه باخت پیاپی به والنسیا، سلتا و اتلتیکو داد تا مسیر را برای رفتنش سنگفرش کند.
آمدن آنتیچ صرب، میخی بر تابوت بارسای کسل کننده بود و تاوان آنها ایستادن در رتبه ششم و نرفتن به اروپای فصل بعد بود ...
القصه بارسای فعلی شباهتها و تفاوتهایی با بارسای ۲۰۰۳ دارد، بارسا الان اسطوره هایی مثل پپ، ژاوی ، اینیستا، پویول، جوردی کرایوف و رونالد کومن رو داره که با حمایت مدیری توانمند کاملا قادر به برگرداندن این تیم به مسیر درست هستند.
بارسا الان نقشه راه داره، چیزی که تو ۲۰۰۳ هرچند توسط کرایوف بیان شده بود ولی شاید ملموس نبود. تلفیق لاماسیا و ستاره های خارجی نقشه راه موفق بارسا بوده و خواهد بود که هر وقت هرکدوم ازین عناصر بدون دیگری بوده، مسیر انحرافی شکل گرفته ...
در هر حال احتضار بارسا از بازی ۲۰۱۶ با یووه در تورین و مرگ مغزی اون در لیسبون، میتونه نوید بخش تولدی دیگر و شروعی دوباره در دهه ۲۰ باشه، ققنوسی که در حال جمع کردن پر وبال و پرکشیدن از خاکستر تابوت بارسای فعلی هستش..
فراموش نکنیم اگر بمباران هیروشیما و جنگ جهانی دوم نبود، شاید هیچ گاه ژاپن و آلمان را به شکل مدرن امروزی شاهد نبودیم ...