بگذارید از ابتدای فصل شروع کنیم. بایرن با کواچ اوضاع خوبی ندارد. هیچ معلوم نیست تیم حتی سهمیه لیگ قهرمانان بگیرد. با وجود اینکه مدیران بایرن در قبال باختها معمولا تصمیمات احساسی نمیگیرند، ولی باخت 5-1 به آینتراخت فرانکفورت، سیگنال لازم را به مدیران بایرن داد که ادامه کار با کواچ ممکن نیست. ابتدا فلیک به عنوان مربی موقت انتخاب شد و از نامهایی چون ونگر، الگری، تن هاک، هازن هوتل و ... نام برده می شد. اما پیروزی ارزشمند فلیک برابر دورتموند، بردهای متوالی در لیگ قهرمانان و بوندس لیگا کم کم مدیران بایرن را متوجه ساخت که "آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می کرد." بایرن فلیک بر خلاف کواچ که به شدت در دفاع آسیب پذیر بود، در حمله نشانه های بایرن یوپ هاینکس را آنهم در فصل 2012-2013 داشت، بیرحم در حمله منسجم در دفاع. ستاره هایی چون مولر و بواتنگ که تمام شده تلقی می شدند و در آستانه در خروجی باشگاه بودند، احیا شدند و بایرن رفته رفته غولی شد که بسیاری او را بخت نخست قهرمانی چمپیونز لیگ می دانستند. پیروزی های رفت و برگشت برابر تاتنهام و چلسی در کنار بردهای متوالی در بوندس لیگا و دیدار های حذفی آلمان از بایرن یک مدعی تمام عیار نشان داد و در برابر بارسا هم بایرن مطابق پیش بینی اکثر کارشناسان، دست بالا را داشت و خیلی زود تکلیف تیم صعود کننده را در همان نیم ساعت اول مشخص کرد.
در طرف دیگر والورده در بارسا نتایج بدی نگرفته بود. دو فصل پیاپی قهرمان لالیگا شده بود. در فصلی که زیدان هدایت رئال را بر عهده داشت و برای سومین سال پیاپی قهرمان اروپا شد، توانست لالیگا، کوپا دل ری و سوپر کاپ را به دست آورد و در فصل بعد هم باز بارسا را قهرمان لالیگا کرد. اما باخت در سوپر کاپ باعث شد مدیران بارسا در اقدامی عجیب مربی موفق خود را اخراج کنند و عجیب تر انتخاب ستین بود که هیچ افتخاری، کسب نکرده بود. شاید بهترین نتایجش به دو دهه قبل بر می گردد که 50 درصد پیروزی را برای ریسینگ سانتاندر کسب نموده یا 42 درصد برد با رئال بتیس در بازی 2017 تا 2019. به نظر می رسد اصلا رزومه وی و شغل طعنه آمیز گاوداری وی هیچ تناسبی با باشگاه با کیفیتی مثل بارسا نداشته باشد. گویی اتفاقا هر چه رزومه طرف خالی تر باشد وی حرف گوش کن تر است. حالا میخواهد حرف مدیران باشد یا بازیکنانی که در تیم ریشه دوانده اند. ولی هر چه بود، این انتخاب و این جایگزینی تیشه به ریشه تیم زد و حالا مدیران باید پاسخ هوادارانی را که به جام های رنگارنگ عادت کرده اند را بدهند که چگونه تیمی مثل بارسلونا باید فصل را بدون جام به اتمام برساند؟ ای بسا اگر والورده بود، نتایجش حد اقل در داخل کشور برای هواداران تسکین بخش بود و می توان متصور بود که اینگونه که چهره ستین در طول بازی مثل یک از پیش باخته مشاهده می شد، در برابر بایرن، ضعیف ظاهر نمی شد. نه اینکه می توانست این بایرن مخوف را شکست دهد، ولی می توانست یقه بایرن را بگیرد و اینطور حیثیت یک تیم با سابقه را بر باد ندهد.
بنابراین هر دو تیم در ابتدای فصل تغییر مربی داشتند. بایرن تغییر مربی داشت چون با کواچ به بن بست رسیده بودند. مدیران بایرن هم خوشبخت بودند که مربی موقتشان جواب داد. اما بارسا با والورده پر افتخار و مطمئن به تغییر نیازی نداشت که اینگونه مدیران دست به چنین قماری (بخوانید خودکشی آشکار) زدند. آنهم بر سر کیکه ستین که به هیچ وجه در حد و اندازه باشگاه پر افتخاری چون بارسلونا نبود. جدا از نتایج چمن، اختلاف مدیران با بازیکنان بارسا غیر قابل انکار بود. اینکه مدیران به رسانه ها پول بدهند تا علیه بازیکنان مصاحبه های به ظاهر مردمی (در واقع کاربران فیک که متاسفانه در کشور ما هم مسبوق به سابقه است) انجام بدهند و رسوایی این قضیه گریبانشان را هم بگیرد، می تواند در تغییرات بنیادینی که پیکه و احتمالا سایر بازیکنان قدرتمند بارسا به آن جهت خواهند داد، موثر باشد.
بایرن با هانس دیتر فلیک یک برنده بی رحم و قدرتمند است و همه حریفان باید به احترام این تیم ایستاده دست بزنند. حتی اگر در دو بازی پیش رو اسیر اتفاقات فوتبالی شود و دستش از جام کوتاه بماند. اما نمی توان از ساختار مدیریتی موفق بایرن و در مقابل به سیستم مدیریتی بیمار بارسا به سادگی گذشت. مدیریتی که معلوم نیست به جای منافع تیم، چه اهدافی را دنبال می کند که به دنبال حاشیه سازی برای بازیکنان خودی است و انتخاب مربیانش نیز، ای بسا هدیه ای آشکار به رقبای تا بن دندان مسلح خود است.
مقایسه خرید های دو باشگاه نیز خالی از لطف نیست. در سالهای گذشته بارسلونا را به باشگاهی می شناختیم که لاماسیا حرف اول را می زند. ستاره هایی چون مسی از دل این مدارس بیرون می آمدند و با فرهنگ باشگاه آشنا بودند و هر چقدر پرز خرج کهکشانش می کرد، حریف تیم یکدست بارسا نمی شد. رفته رفته این سنت تغییر کرد. بارسا دست به خریدهای گرانقیمت و جنجالی می زد که معلوم نبود چقدر اهداف فوتبالی را دنبال می کنند و چقدر به اهداف غیر فوتبالی مدیران بر می گردد. شاید بتوان خرید جنجالی نیمار را که به قهرمانی لیگ قهرمانان 2015 منجر شد، تا حدودی توجیه کرد. خریدی که خود جدا از فاصله گرفتن از مکتب لاماسیا، اضافه کردن یک استعداد پر حاشیه به تیم بود. به علاوه اینکه مخفی کاریهای مالی بر سر انتقال نیمار دردسر های زیادی را برای باشگاه موجب شد. ولی خرید دمبله و کوتینیو از سنخ دیگر بود. دورتموند و لیورپول سرسختانه بدنبال حفظ بازیکنانشان بودند. بازیکنان مسیر تمرد را پیمودند و در نهایت در یک شرایط نه چندان اخلاقی (چیزی که در بارسا ارزش بود در حالیکه درگیری بازیکنان رئال مادرید در رختکن و تمرین امری مرسوم بود و شاید رئال به اندازه بارسا، باشگاهی اخلاقی شمرده نمی شد) به بارسا منتفل شدند. شانس یا کارما هیچیک از این دو بازیکن توفیقی نداشتند. کوتینیو که به بارسا آمده بود تا قهرمان لیگ قهرمانان شود، در تقابل با تیم سابقش حذف شد و شاهد قهرمانی تیم سابقش شد. دمبله هم بازیکنی نشد که توجیه آنهمه هزینه و حرف و حدیث را داشته باشد. حتی گریزمان هم در بازیهای بزرگ هرگز سایه ای از گریزمان اتلتیکو نبود. سه بازیکن صد میلیون به بالا بدون دستاوردی خاص!!! خب مدیران باید بابت هزینه ها پاسخگوی هواداران باشند. به خصوص هوادارنی که در پنج سالی که قهرمان نشده اند، سه بار شاهد قهرمان شدن رئال مادرید بوده اند. شاید این برایشان از قهرمان نشدن خودشان سخت تر باشد.
در نقطه مقابل خرید های بایرن که گاه رایگان و گاه تحت عنوان انتقال قرضی با رقم های بسیار نازل صورت می گیرد، به طرز طعنه آمیزی خودنمایی می کند. رقم پرداخت شده برای آلفونسو دیویس که حرکتش در پایه گذاری گل پنجم در کلاس جهانی باید تعبیر شود، با چه رقمی صورت می گیرد و خرید دمبله از دورتموند با چه رقمی به بارسا منتقل شده. گاه سیاستهای مالی بایرن، هواداران متعصبی که جز جام آرام نمی کند را به ستوه می آورد ولی وقتی به بیلان مالی بایرن و اینکه همیشه پشتوانه مناسبی برای خرید دارند، آنهم معمولا در پستی که به آن نیاز دارند و بازیکن هم غالبا به کارشان می آید نگاه می کنیم، به آنها نمره قبولی می دهیم. همین کوتینیو که دو گل به صورت لایی زد و یک پاس گل هم داد، قرضی از همین بارسا به بایرن آمده!!! حتی مدیران بارسا می توانستند بندی را بگنجانند که در صورت تقابل دو تیم، بایرن حق استفاده از این بازیکن را ندارد. ولی این کار را هم نکردند تا کوتینیو علی رغم اینکه بعد از گل خوشحالی نکرد، زخم هواداران بارسا را عمیق تر و دردناک تر کند.
آری بایرن برد، اما به درایت مدیرانش که به اندازه خرج می کنند و با حاشیه اطمینان مناسب و تغییر می دهند، در هنگام لزوم و بارسا باخت به مدیرانی که نمی توانند پاسخگوی هزینه های سرسام آورشان باشند و تغییر می دهند در خلاف جهت منافع تیم.
هر چند کاتالانها امشب حسابی توسط رقیب قدرتمند و بی رحم خود تنبیه و تحقیر شدند و 8-2 تلخ ترین و سنگین ترین شکست شان و سنگین ترین شکست مسی را تجربه کردند، اما شاید همینطور که باخت به آینتراخت فرانکفورت و اخراج کواچ در نهایت به نفع بایرن شد، این زلزله 8 ریشتری، موجب اصلاحات بنیادینی در تیم کاتالان شود که در آینده از آن سود ببرند.