برهنه به بستر بی کسی مردن
تو از یادم نمیروی...
خاموش به رساترین شیون آدمی
تو از یادم نمیروی...
گریبانی برای دریدن این بغض بیقرار
تو از یادم نمیروی...
سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی
تو از یادم نمیروی...
سوزن ریز بی امان باران بر پیچک و ارغوان
تو از یادم نمیروی...
تو ...
تو با من چه کرده ای که از یادم نمیروی؟!!
دیرآمدی
درست...
پرستار پروانه و ارغوان بوده ای
درست...
مراقب خوانا ترین ترانه از هق هق گریه بوده ای
درست...
رازدار آواز اهل باران بوده ای
درست...
خواهر غمگین ترین خاطرات دریا بوده ای
درست...
اما از من و این اندوه پر سینه بی خبر چرا؟!!
آه.....
چقدر سرانگشت
خسته بر بخار این شیشه کشیده ام
چقدر کوچه را تا باور آسمان ، کبوتر
تا خواب سرشاخه در شوق نور...
تا صحبت پسین و پروانه
پاییدم و تو نیامدی......
باز عابران همان عابران خسته همیشگی بودند
باز خانه همان خانه و
کوچه همان کوچه و
شهر همان شهر ساکت و سالیان.......
من اما از همان اول باران بیقرار میدانستم
دیدار دوباره ما میّسر است
ری را.....................................
+++++++++++++++++++++++
از سید علی صالحی