به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام دوستان رضام کمی بی حوصله تر از همیشه
ببخشید ک قسمت قبل نصفه موند بقدری خسته بودم ک نشد بقیشو برم با اینکه مطلبش اماده بود
ممنون از حسن همکاریتون با فیلم پلاس
چیز دیگه ایم ب نظرم نمیرسه فقط خیلی گرمه خییلیییییییییی
کروناهم ک گویا موندنیه حالاها و صاحبان صنعت و استارت اپ هاو کارافرین ها خوب میتونن نون درارن از مریضیه مردم
از طرفیم هیچ مسئولی ب هیچ جاش نیس
خیلیم عالی
انقد ماسک و دسکش زدم ک وقتی تو خونه نمیزنم حس میکنم لباس نپوشیدم لختم
بیخیال
برسیم ب کارمون
راستی ممنون ک واس خودم مینویسم این مقدمه ها رو هر سری کسی اصن نمیخونه
=============================================================
نام اثر : گاو -1348
کارگردان
داریوش مهرجویی
فیلمنامهنویس
داریوش مهرجویی
غلامحسین ساعدی
داستان
براساس قصهٔ «گاو» از کتاب عزاداران بَیَل اثر غلامحسین ساعدی
بازیگران
عزت الله انتظامی در نقش مشت حسن
مهین شهابی در نقش همسر مشت حسن
علی نصیریان در نقش مشت اسلام
جمشید مشایخی در نقش عباس
فیروز بهجت محمدی
جعفر والی در نقش کدخدا
خسرو شجاع زاده در نقش جوان
عزت الله رمضانی فر در نقش دیوانه
عصمت صفوی در نقش پیرزن
محمود دولت آبادی در نقش اسماعیل
پرویز فنی زاده
مهتاج نجومی در نقش خواهر اسماعیل
موسیقی هرمز فرهت
فیلمبردار فریدون قوانلو، محمود نوربخش
تدوین زری خلج
جوایز:
داریوش مهرجویی و لوکینو ویسکونتی در جشنواره ونیز ۱۹۷۱
لوکینو ویسکونتی (۱۹۷۶-۱۹۰۶) کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی سازنده فیلمهایی چون «وسوسه»، «شبهای روشن»، «روکو و برادرانش»، «یوزپلنگ»، «ساندرا»، «نفرینشدگان» و «مرگ در ونیز» است.
او برای «ساندرا» برنده جایزه شیر طلای جشنواره ونیز و برای «یوزپلنگ» برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد.
جایزه بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم لاروشل ۱۹۹۴
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۱۹۷۲
نامزد هوگو طلایی جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو ۱۹۷۱
برنده جایزه فیپرشی جشنواره فیلم ونیز ۱۹۷۱
برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره سینمایی وزارت فرهنگ و هنر ۱۳۴۹
جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره سینمایی سپاس ۱۳۴۸
نمرات
imdb : 8.1
===============================================================
خلاصهفیلم
همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهرهمند میسازد. همه این مسائل باعث شده است که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد. اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی میمیرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا میاندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود میکنند که گاو گریخته است ...
یکی از بهترین فیلم های قبل از انقلاب که بسیاری از منتقدین و فیلم سازان آن را جریان ساز و پدید آورنده موج جدید در سینمای آن دوران ایران می دانند.
این فیلم قصه شخصتی به نام مش حسن است. همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهره مند می سازد. همه این مسائل باعث شده است که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد. اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی می میرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا می اندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود می کنند که گاو گریخته است ولی او باور نمی کند و اعتقاد دارد گاو را اهالی روستا به قتل رسانده اند. از آن پس حالش دگرگون می شود و خود را گاو می پندارد. کوشش و پند و نصیحت بزرگان و ریش سفیدان روستا، چاره ساز نمی شود و سرانجام کدخدا و مش اسلام تصمیم می گیرند او را برای مداوا به شهر ببرند. ولی در میانه راه مش حسن می گریزد و در دره ای سقوط می کند و به سرنوشت گاوش دچار می شود.
در این فیلم "عزت اله انتظامی" (مش حسن)، "علی نصیریان" (مش اسلام )، "جعفر والی" (کدخدا)، "مهین شهابی" (همسر مش حسن)، "جمشید مشایخی"، "پرویز فنی زاده"، "عصمت صفوی"، "عزت اله رمضانی فر" و "فیروز بهجت محمدی" ایفای نقش کردند.
================================================================
جریانسازی و نظرها
گاو جزو یکی از چند فیلم موج نو سینمای ایران است.
احسان نراقی گزارش میکند که محمدرضا پهلوی شخصاً فیلم گاو را دید و پیام آن را نیز دریافت.
روحالله خمینی نیز گاو را نمونه یک فیلم آموزنده و فرهنگی دانست.
تام میلن در ابزرور نوشت: «فیلم ایرانی گاو را فیلمی پخته، هوشیارانه و سرشار از زیبایی یافتم.»
هوشنگ کاووسی منتقد سینما، در نقدی که بر این فیلم نوشت، از آن به عنوان فیلمی «در یک قدمی یک شاهکار» یاد کرد.
جووانی رابونی منتقد روزنامه اوونیر نیز گاو را کشف دوباره ایران نامید که با وجود نداشتن بروشور و زیرنویس دربارهاش نوشت: «فیلمبرداری خوب، نورپردازی آگاهانه و میزانسنهای دقیق همه و همه میتوانستند تم احساسی و گاه به شدت فلسفی فیلم را القا کنند.»
لوموند در مقالهای بعد از موفقیت فیلم گاو در جشنواره فیلم ونیز نوشت: «جشنواره ونیز به معرفی ایران میپردازد. صدای سینمای ایران برای نخستین بار به گوش میرسد و همراه با آن صدای کارگردان فیلم داریوش مهرجویی که سبکی تمام و کمال دارد، به طوری که آثار کورو ساوای ژاپنی و ساتیاچیترای هندی را کمرنگ میکند.»
این فیلم مورد استقبال لوکینو ویسکونتی، ویتوریو دسیکا و فدریکو فلینی نیز قرار گرفت.
===============================================================
ناگفته های مهرجویی از فیلم« گاو»
می خواستم فیلمی بسازم که فرم نوینی
داشته باشد
من مدرک فلسفه ام را از دانشگاه«یوسیالای» گرفتم ولی همانموقع هم عشقم سینما بود. انگلیسی یادگرفتم تا بتوانم تاریخ سینما بخوانم. دقیقا این دلیلی بود که باعث شد به آمریکا بروم. آن جا البته آغازی برای تضاد فرهنگی بود؛ موسیقی، فیلمهای آن زمان و موج نو…در مجتمع دانشگاهی ما «ژان لوک گدار» ،«اینگمار برگمان»، «میکل آنجلو آنتیونی» و«لوییس بونوئل» میآمدند. وقتی به ایران بازگشتم میخواستم فیلمی با همان حال و هوا بسازم؛ فیلمی که واقعیت روزمره کشورم را به تصویر بکشد ولی فرم نوینی داشته باشد.من به مناطق مختلفی در ایران سفر کرده و دیدهام که روستاییها چطور زندگی میکنند. روستاییها جمعیت زیادی هستند که هرگز در سینما، رسانهها و البته سخنرانیهای سیاسی جایی ندارند. رویای من این بود به آنها تصویری بدهم. پیشتر غلامحسین ساعدی را میشناختم که مجموعه داستانی- که اتفاقاتش در روستای کوچک دورافتادهای میافتد- منتشر کرده بود. در میان این داستانها، «گاو» هم قرار داشت که ما را به این فکر انداخت تا از روی آن فیلمی بسازیم. فیلمنامه فیلم را دونفری با هم نوشتیم، البته در فیلم از شخصیت هاو شرایط کلی آن مجموعه داستان استفاده کردیم و اینطور نبود که فقط داستان «گاو» را مدنظر قرار دهیم. ما شبها به مدت سههفته در دفتر او کار میکردیم. ساعدی روانپزشک بود و روزها کار میکرد و شبها هم از کلینیک او استفاده میکردیم.
وقتی فیلم به پایان رسید جلوی پخش آن را گرفتند
فیلم گاو توسط وزیر فرهنگ و هنر به مرحله تولید رسید. آن زمان آنها نمیدانستند قرار است چه کاری انجام دهیم و فکر میکردند کارمان مستند است. به همین دلیل به من ابزار لازم برای این فیلم دادند و از لحاظ مالی آن را تامین کردند. وقتی فیلم به پایان رسید عصبانی شدند و جلوی پخش آن را گرفتند. آن زمان تبلیغات شاه تاکید زیادی بر «مدرنیزاسیون» روستاها داشت و طبیعتا این موضوع با چیزهایی که در فیلم وجود داشت، همخوانی نداشت. ما پس از بررسی تقریبی چندین مکان، «گاو» را در قزوین فیلم برداری کردیم. چون معماری آن روستا و محیط اطرافش به نظرم مناسب آمد، ولی داستان این فیلم میتوانست هرجای کشور رقم بخورد.
اهالی روستا در نقش خودشان ظاهر شدند
بازیگران اصلی فیلم،بازیگران تئاتر بودند. من هنرپیشههای اصلی را با بازیگران غیرحرفهای که اهالی همان روستا بودند و کم و بیش در نقش خودشان ظاهر شدند، ادغام کردم. صحبتهای زیادی با آنها کردم تا بتوانم بازی متفاوتی از روستاییها بگیرم. همه بازیگران این فیلم در سینمای ایران به چهرههای سرشناسی تبدیل شدند که نخستین آنها عزت ا... انتظامی بود که بیش از صدنمایش نامه بازی کرده بود، ولی فیلم «گاو» نخستین نقش سینماییاش بود. او بعد از آن به ستارهای بزرگ تبدیل شد و در هفتفیلم دیگر با هم همکاری کردیم.
فیلم «گاو» را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم
من از قبل تعریف مشخصی برای فیلم «گاو»نداشتم. فکر میکنم این فیلم را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم که در آمریکا با آنها آشنا شدم. «مهر هفتم» تاثیر زیادی روی من گذاشت، همان قدر فیلمهای« دسیکا »و «آیزنشتاین» نیز تاثیرگذار بودند. البته به فیلمبردارم که مستندهای زیادی در شرایط سخت گرفته بود، اعتماد کردم. هرچند آن فیلم نخستین فیلم داستانی بود که فیلمبرداری میکرد. ما فیلمبرداری صحنههایی در سیاهی مطلق را تجربه کردیم و در کنارش با استفاده از صفحات بزرگ، استفاده غیرمعمول از نور را هم تجربه کردیم. با این حال، در کل همه چیز در لحظه اتفاق میافتاد، بدون اینکه از قبل دربارهاش تصمیمی گرفته باشیم.
یک وجه سوررئالیست در قصه فیلم وجود دارد
داستان مردی که گاوش ناپدید میشود و خودش را به جای گاو میپندارد، از نظر من داستان کمیکی نیست.یک وجه سوررئالیست در این قصه وجود دارد، ولی منابع و مباحث بسیار عمیقتری در آن نهفته است.ابنعربی، فیلسوف بزرگ میگوید یکی از مراحل مسیر عشق عرفانی رسیدن به لحظهای است که بین عاشق و چیزی که به آن عشق میورزد، ادغام به وجود بیاید. این اتفاقی است که برای روستایی فیلم که دیوانهوار گاوش را دوست دارد، میافتد. میتوان این مورد را کمیک یافت ولی در کل هرگز حالتی خندهدار و مسخرهکننده ندارد. اگر بعدی کمیک داشته باشد به این خاطر است که او بقیه روستاییها را متهم به این میکند که گاوش را دزدیدهاند. در حالی که روستاییها در درد او شریک میشوند تا به اوکمک و از او مراقبت کنند.
حین اکران فیلم«گاو» آن را ترجمه میکردم
پخش فیلم«گاو» ابتدا ممنوع شد و سرانجام با برچسبی مبنی بر این که «اتفاقات این فیلم مربوط به دهها سال قبل است»اجازه اکران یافت.فیلم سه سال توقیف بود و بعد جشن هنر شیراز تصمیم گرفت آن را اکران کند. فیلم از دعوای بین وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی بهره برد. به لطف آن اکران فیلم خیلی سریع با موفقیت روبهرو شد و واکنشها و نقدهایی که درباره آن شد خصومت حکومت وقت را نرمتر کرد. آن زمان، دوستی فرانسوی که کارگردانی به نام «رنو والتر» بود، فیلم «گاو» را پنهانی از ایران خارج کرد و در سال١٩٧١ به جشنواره فیلم ونیز رساند و آنجا از فیلم استقبال گستردهای شد. البته فیلم زیرنویس نداشت و من بهطورزنده در حین اکران فیلم، آن را ترجمه میکردم.پس از آن «گاو» به دهها جشنواره دیگر هم دعوت شد. وزیر فرهنگ و هنر گفت که این فیلم مایه افتخار ایران است و اجازه پخشش را با همان برچسبی که به آن اشاره کردید، داد؛ برچسبی که البته کسی را گول نزد.
من هرگز متوقف نمیشوم
همان زمان فیلم «گاو» توسط امام خمینی(ره) بهعنوان فیلمی نمونه معرفی شد. فیلم« گاو» در دو نوبت نقش مهمی در سینمای ایران بازی کرد. اولین بار به مثابه نشانهای بود که پرداختن و گذر به سینمایی دیگر را ممکن میکرد. ما به همراه کارگردانان دیگر راه را باز کردیم. پس از انقلاب سینما در شرایط بسیارحساسی قرار گرفته بود؛ سالنها را آتش میزدند و سینما به عنوان محلی از فساد تلقی میشد، ولی خوشبختانه یک شب «گاو» از تلویزیون پخش شد و فردای آن روزامام خمینی(ره) اعلام کردند باید فیلمی مثل «گاو»ساخته شود و این که: «ما در کل مخالف سینما نیستیم. ما مخالف فحشا هستیم.» این جمله تیتر درشت همه روزنامهها شد. با این وجود فیلم های من از زمان «گاو» تا کنون بارها سانسور شده اند، فیلم های «دایره مینا» ،«مدرسه ای که می رفتیم»،«بانو»و«سنتوری» توقیف شدند یا پس از چند سال توقیف به نمایش در آمدند. اگرپروژهای رد میشد من هرگز متوقف نمیشدم و نمی شوم وفیلم نامه دیگری مینویسم.
================================================نقد و بررسی==============================================
نقد اول : سینما سینما
اول) بین فیلم هایی که با ظهورشان پیکر رخوت زده سینمای ایران در دهه ۴۰ را تکانی دادند و بر ادامه راهش تاثیری انکارناشدنی گذاشتند، «گاو» قصه ای جداگانه دارد. از نخستین نمایش فیلم، توافقی عمومی و ناگفته بر سر کیفیت و جذابیت این فیلم بین نخبگان و عموم سینمادوستان برقرار شد که تا امروز هم ادامه داشته است. «گاو» نه به اندازه «قیصر» از سوی عموم سینمادوستان تایید و از طرف گروهی از نخبگان طرد شد و نه مثل «آرامش در حضور دیگران» سرنوشتی معکوس با «قیصر» یافت. «گاو» نقطه میانه است. شاید نقطه عطف و پیونددهنده فیلم های جریان موسوم به موج نو. یک مرکز ثقل. همان قدر که مخاطبی عادی با تماشای نخستین دقایق فیلم «گاو» درگیر وضعیت زندگی روستاییان و رابطه مش حسن و گاوش شده و برای پی بردن به سرانجام این ماجرا تا انتها فیلم را رها نکرده (یا فیلم او را رها نکرده!)، مخاطبان نخبه اعم از فیلسوفان و روانکاوان و نقدنویسان با عمیق شدن در لایه های زیرین متن و یافتن المان ها و سخن های نهان و اشاره های هوشمندانه دست به تاویل و تفسیرهای بسیار زده اند. برای آنها تغییر هویت مش حسن (مسخ)، جامعه ای اسیر توهم وجود دشمنانی ازلی و ناشناخته (بلوری ها)، فقدان حریم خصوصی (سرک کشیدن دائم آدم ها از درها و پشتبام ها و پنجره ها)، تصویر جامعه ای که هنوز فردیت در آن معنا نیافته، ناامیدی فیلم ساز و نویسنده از نخبگان و فرنگ رفته ها (که در استیصال دائم کدخدا و نیز شکل زندگی و شوخی های پسرک شهررفته ای که تنها پوششی متفاوت از سایر روستاییان دارد، جلوه گر می شود)، معنای گاو و برداشت هایی که می توان از وضعیت و نسبت او با مش حسن کرد (ازخودباختگی تا غارت شدگی) و انبوهی تفسیر و راه و نشانه دیگر در فیلم وجود دارد که باعث می شود برخلاف برخی از فیلم های هم دوره، «گاو» هم چنان محل بحث و نقد باشد. از این نظر «گاو» را باید کنار «آرامش در حضور دیگران» و «خشت و آینه» نشاند و البته از یاد نبرد که این فیلم به دلایلی روشن از هردوی آن ها مشهورتر است.
دوم) در مستند موج نو (احمد طالبی نژاد) که این روزها روی پرده است، اصغر فرهادی خطاب به داریوش مهرجویی می گوید اگر «گاو» نبود، شاید ما امروز اصلا سینما نداشتیم. اگر حضرت امام آن فیلم را ندیده بود و آن جمله را نگفته بود… سرنوشت متفاوت «گاو» و مشهورتر و اثرگذارتر شدنش در تاریخ سینمای این دیار از همین جا رقم خورد. برای آن ها که در ذهنشان سینما معنایی جز کاباره و رقص و روابط افلاطونی و غیرافلاطونی نداشت، «گاو» یک مثال نقض بود و اگر رهبر بزرگ ترین انقلاب قرن بیستم جهت نگاه آن گروه از بدبینان به سینما را به سمت این فیلم بازنمی گرداند، نه ممکن که بسیار محتمل بود امروز سینمایی نمی داشتیم. درواقع ارزش «گاو» برای نخبگان چیزهایی است که دارد و حرف هایی ا ست که می زند و برای مخالفان سینما در دورانی که هنوز تکلیف خیلی چیزها روشن نبود، اهمیتش در نداشته هایش بود. شاید این سخن که «گاو» هیچیک از مولفه های دوران ساختش را ندارد و بی زمان و بی مکان جلوه می کند، در این بحث کارکردی مشخص یعنی کمک به دوام سینمای ایران داشته باشد، ولی اتفاقا از نظر اهمیت هنری هم باید روی همین ویژگی دست گذاشت. جسارت مهرجویی و ساعدی در پشت پا زدن به همه معیارهای دوران و از اساس طرحی دیگرگونه درانداختن و از نظر فرم و ساختار قدم در راهی کاملا متفاوت نهادن، کار بزرگ سازندگان «گاو» است.
سوم) هرگاه سخن از بحث هویت و مسخ در «گاو» پیش می آید، ذهن ها متوجه مش حسن می شود. سکانس های بستن او با ریسمان و کشیدنش از همه سو و راهی کردنش به ذهن می آید. اما در آن سکانس پایانی که بزرگان ده مش حسن را زیر باران راهی می کنند، تصویری فراموش نشدنی از مش اسلام (علی نصیریان) می بینیم که مش حسن را حیوان خطاب می کند و کتکش می زند. همان صحنه مشهوری که در ادامه با نگاه عمیق و یکه جمشید مشایخی که آمیزه ای از سرزنش و بهت و اندوه است، به اوجی دست نیافتنی می رسد. قصه مسخ فیلم «گاو» این جا کامل می شود. ورود مش اسلام به این بازی، باور کردن گاو شدن مش حسن، پیشه کردن رفتاری متفاوت با او و به ضربه نواختنش دایره قصه مسخ را کامل می کند. اگر به یاد بیاوریم مش اسلام همان کسی است که از ابتدای فیلم همه برای حل هر مشکلی به اندیشه او امید می بندند، اگر موافق باشیم با این تعبیر که مش اسلام جایگاه نخبه ای در آن سرزمین را دارد که کلاف سردرگم گرفتاری ها منتظر سرانگشت تدبیر اوست، شاید تکان دهندگی این نما را تا حدی درک کنیم. قصه «گاو» چه در عرصه نقد و چه در واقعیت سرزمین ما هنوز تمام نشده است.
================================تحلیل فیلم=====================================================
گاوی که در معنای نمادین آن، جنسی از حاصلخیزی و باروری و کلماتی ازاین دست دارد و در ناهشیار جمعی آدمیان دارای باری مثبت است، آن قدر مثبت که عده زیادی اورا مورد پرستش مستقیم و عده ی اورا غیر مستقیم میپرستند، حال آبستن شده است؛ یک باروری مضاعف، باری در یک حاصلخیزی تاریخی، اما این بار، یک خشکی وسیع و انهدام مرگ بار در پیش است. گاوی که قرار است شومی و جنون و در نهایت مرگ بزاید. حال این گاو اساطیری یک شومی و سوگ میزاید؛ سوگی آنی و غیر قابل پیش بینی. و مش حسن مستقیماً این سوگ را تنفس میکند و در هوای شوم آن، مراحل سوگ را یکی یکی طی نمیکند و یک جا سه مرحله ی اول و دوم و سوم (ضربه – انکار- بروز نشانه های هیجانی، روانی و جسمانی ) را تجربه میکند. مش حس ازین ضربه ی آنی که معشوق آبستن را از او گرفته است، دچار انکار خود میشود. با فقدان معشوق نیست میشود. و سرانجام این انکار نتیجه ای جز ایجاد بدلی از یاد معشوق ندارد؛ بدلی که شکلی از نقش بازی کردن میگیرد، نقشی که خود انکار شده او را بازی میکند. این فیلم به جز پرداختن به یک سوژه ی ریسک طلب و ساختن یک شخصیت پیچیده، جامعه ای را به تصویر میکشد که تامل برانگیز است. خرافات و توهم دشمن از همان نکات تامل برانگیز این فیلم است. گاو مشحسن میمیرد و دیدگاههای مختلفی مطرح میشود که در بین آنها: کار بلوریها (دشمنان ابدی این روستا) از همه پررنگتر است. در صورتیکه وقتی بلوریها برای دزدی به خانهی مشحسن آمدند، ازعدم وجود گاو جاخوردند که تاویل: «کار، کار بلوریهاست» را کمرنگتر میکند و چیزی فراتر از توهم دشمن باقی نمیگذارد.سایههای وهم و خرافه در جایجای این روستاست، زنان به رهبری پیری در بینشان، با اعمالی خرافهگونه، دست به دعا برمیدارند، وردی روی آب میخوانند و جرعهجرعه روی اهالی روستا میپاشند تا از شر شیطان و نفرین در امان باشند. آنها متوسل میشوند به دستانی که قدرتشان فراتر از جهان ماست (دستانی که به نوک پرچم وصل شدهاند)، دستان ماورائی که شاید بتوانند این روستا را از دست شیطان (دشمن ابدی انسان) نجات بدهند.
سایههای این توهم (توهم دشمن) تا جایی است که عموم افراد روستا درگیر یک شبه پارانویای دست جمعی هستند و همیشه آمادهاند تا با توطئهی دشمنانشان (بلوریها) مقابله کنند. ریشههای این توهم و پارانویا را شاید بتوان ترسی دانست که سرتاسر جامعه را فرا گرفته است، ترسی که منبع و منشاء آن میتواند به عقبهی یک جامعه و اتفاقات تاریخی و... آن برگردد. فیلم علاوه بر بحث توهم دشمن و خرافات، نگاهی به روابط اجتماعی در روستا دارد، روابطی که در آن حریم خصوصی و زندگی شخصی معنای خاصی ندارد. سرها و چشمها همهجا هستند، لای در، پنجره، بالای دیوار، پشت دیوار، پشتبام و دخالت در زندگی و فضولی، امری بدیهی است و انگار همگی باهم زندگی میکنند و فردیت هنوز به معنای مدرن آن شکل نگرفته و معنای خاص و واحدی ندارد. معماری این روستا پیوند عمیقی با فرهنگ و نوع زندگی خورده است. اینجا پنجره فقط برای ورود و خروج هوا و یا ورود نور بنا نشده است وهمیشه سرهایی پیدا و ناپیدا درون آنها میلولد، لای هر در چوبی امکان بودن چشمهایی است و پشت هر دیوار کوتاهی، سرهایی میجنبند. حوض در اینجا، علاوه بر تامین نیاز آب، نقش جمعکننده افراد بهدور هم را بازی میکند. در این روستا، کدخدا صرفاً فردی است پیر که بهلحاظ دانایی، برتری خاصی نسبت به دیگران ندارد وعمده مسائل با رجوع به شخصیت اسلام حل میشود.
در اینجا، زنان نقش کم رنگ و به حاشیه رانده شدهای دارند، در تصمیمات نقش وجایگاهی ندارند و تمامی مسائل به دست مردان حل میشود. آنها بهجز غذا و چایدهی به مردان و زائیدن، هیچ نقش مهمی را ایفا نمیکنند و تنها عکسالعمل شان به وقایع و اتفاقات، گریه و ناله است. آنها حق دخالت در کارهای جدی و تصمیمات حیاتی ندارند و خودشان نیز هیچ تلاشی برای بدست آوردن جایگاه ندارند و بهنوعی زندگی وذهنشان شرطیسازی شده وعمل غذا وچایدهی را اتوماتیک وار و مکانیکی انجام میدهند. فضاییکه فیلم از جامعه به نمایش میگذارد، فضایی غمزده و راکد است، که برای گریه کردن، برای ناراحت شدن و برای شنیدن خبر بد آبستن است. این جامعه فقط زمانی شاد میشود که فردی را که معمولاً در موضع ضعف قرار دارد، مورد تمسخر و یا آزار و اذیت قرار دهد و از این کار لذتی سادیستی ببرد. شاد بودن تعریف نشده است.همان طور که در صحنهی ابتدایی فیلم شاهد هستیم، پسر مشصفر که ظاهراً فردی است که هنجارهای آن جامعه را تا حدودی رعایت نمیکند، آتش به دست میآید و شخصیت دیوانهی روستا را که از قبل او را بستهاند، میترساند وبچههای روستا که نمایندهی آینده هستند، بهشدت از این کار لذت میبرند و با پسر مشصفر همراهی میکنند.
در صحنهی پایانی فیلم نیز،شاهدیم که اهالی روستا و بچهها، هم چون صحنه های آغازین مشغول اذیت وآزار فرد دیوانه هستند. در پایان، شخصیت «اسلام» که نقشهی نگفتن مرگ گاو را ریخته و پیشنهاد فراری شدن آنرا داده بود، اینبار به مصلحت خودش میگوید که مشحسن نیز فرار کرده است و یک دایره و یک گردش طنزآمیزرا تشکیل میدهد. انتخاب این فرم برای ابتدا و انتهای فیلم، برخاسته از درونمایه اثر دارد و همان اصطلاح «انگار نه انگار» را نشان میدهد. زیراکه با رفتن مشحسن،روال عادی و طبیعی به روستا برگشته و نوید میدهد که باز هم از این اتفاقات در پیش است.