ب نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام ب همه رفقا ک در قید حیاتن !!!
والا اوضاع جوری شده تا سرت رو برمیگردونی ی نفر یا کرونا گرفته یا دوراز جونتون فوت میکنه یا رفته زن گرفته
ی بار نشد کافه فیلمم رو با تبریک شروع کنیم لامصب
متاسفانه احمد پور مخبر رو هم از دست دادیم خداوند بیامرزدش
ی جاایی شنیدم ک ایشون باجناق عباس قادری بوده
بنده خدا ی تیپ رو خوب بازی میکرد حداقل واس من از اون نععععع غلام خشایار مستوفیه رو مخ خیلی بهتر بود
بیخیال خبرخوب بدم فردا مجلس دامادی(البته خیلی جمع و جور و تحت شرایط فوق امنیتی) داداش بزرگمه
مبارک همه زوج های جوون
ایشالا ک همگی بتونیم ی روز صبح ک از خاب پا شدیم و دست و صورتمون شستیم از دوست بازی و رل زدن دست بکشیم و دست ی نفر بگیریم فقط با همون باشیم مث ادم بهش متعهد و عمیق بشیم و پای اون تعهد هم تا اخرش بایستیم
انقدم پسرا کنجکاو نباشن تو زنونه چخبره ؟ خبری نیس نشستن دارن همو برنداز میکنن ببینن کی و میتون شناسایی کنن ک در حالت عادی و عروسیش شبیه بهم باشه
بقیه هم نگران اینن ک کسی لباس مشابهشون نپوشیده باشه یا اینکه ی لباس رو خدا نکرده توی دوتا مجلس نبینن تو تنشون
مردونه هم ک نگم براتون ی عده کمر بستن ب غارت میوه شیرنیا چپ و راست بستنی میخان
ی عده هم دارن ادا تنگا و باریکا رو در میارن ک نرقصن اما وقتی میرن وسط باید فقط با تیر تو زانوشون بزنی تا اجازه بدن بقیه هم ی تکونی بدن
البته دسته سوم مورد علاقه منن :این افراد ب دو تیم تقسیم شده گروه اول در تالار واستادن گروه دوم در ورودی قسمت خانوما
انها در کنار اینکه دارن مثلا سلفی میگیرن و ..ص نمک میریزن و ... مترصد فرصتهایی هستن تا بالا تا پایین افراد رو سی تی اسکن سرپا کنن با چشاشون
بفرمایین کافه فیلم رفقا
-------------------------------------------------------
نام اثر : Some Like It Hot (بعضی ها داغشو دوست دارند) - 1959
کارگردان: Billy Wilder (بیلی وایلدر)
بیلی وایلدر، زاده 1906، متولد وین، خبرنگار و سناریست در برلین، و سازنده «آدم ها در روز یکشنبه » و فیلم های دیگر، به سال 1934 به ایالات متحده آمریکا رفت و سال ها به عنوان سناریست نزد «ارنست لوبیچ»- که دلبستگی بسیاری به او داشت - سرگرم کار بود.صرف نظر از چند کار تجاری و سیاسی، مجموعه آثار« وایلدر» به عنوان کارگردان از دو دوره تشکیل یافته است: یک دوره جدی و یک دوره کمدی. «وایلدر» در دوران سری سیاه دو فیلم کلاسیک از این نوع را پدید آورد: غرامت مضاعف و تعطیلات از دست رفته آخر هفته. پس از این دو فیلم، فیلم های دیگری نیز به همین سبک ساخت: سانست بلوار - 1950 - و کارناوال بزرگ - 1952. «وایلدر» برخلاف «لانگ» و «سیودماک»، آثارش را با سنت آلمانی ملودرام های سمبولیک - تقدیری ادغام نکرد، بلکه بیشتر متوجه رمان های جنایی آمریکایی نویسندگانی چون «همت»، «چندلر» و «کین» شد.«وایلدر» هرگز به فراتر از رویدادها اشاره ای نمی کند؛ عمل آدم ها نه توجیه می شود و نه ارزشیابی؛ به دنبال علل بدبینی هاست. فقط خودخواهی های بی بند و بار قهرمانان اوست که رویدادها را در تحرک نگه می دارد: زنی برای کشتن شوهرش برنامه ریزی می کند تا بتواند پول هنگفت بیمه را تصاحب کند «غرامت مضاعف» ؛ مردی بیش از گذشته گرفتار الکل می شود «تعطیلات از دست رفته آخر هفته» ؛ نویسنده ای جوان از خودپسندی های یک ستاره قدیمی هالیوود که در حال پیر شدن است، استفاده می کند، در حالی که خودش به خاطر جاه طلبی هایش در حال نابود شدن است «سانست بلوار»؛ خبرنگاری منتظر می ماند مرد مجروحی بمیرد تا او بتواند داستانی بزرگ بنویسد «کارناوال بزرگ».هر از گاهی نگاه خشم آلود «وایلدر» متوجه پدیده های اجتماعی، نظیر «کارناوال بزرگ» و حضور دائمی تبلیغات می شود، اما فقط تاثیرات جزیی از خود برجای می گذارد: تحقیر «وایلد» بیشتر متوجه افراد است تا نهادها.فیلم های تفریحی «وایلدر» در اصل با فیلم های جدی او تفاوت چندانی ندارد. حتی در فیلم های خارش هفت ساله 1955 - بعضی ها داغشو دوست دارند - 1959 - آپارتمان - 1960 - و یک دو سه - 1961 - نیز بدبینی توام با طنز تلخ نهفته است. گه گاه نیز پرده از مکانیسم غیر انسانی اجتماعی برداشته می شود، مثلا در «آپارتمان»، تحقیر کارمندی در محل کارش مطرح می شود؛ اما تماشاگر در عین حال از آنچه بر آدم های فیلم می گذرد به شدت به خنده می افتد.کمدی آثار «وایلدر» به فیلم های خنده آور «هرولد لوید» و « دانلد داک» بسیار نزدیک است: آن ها نیز خنده دار بودنشان را از نگاه به انسان هایی که در تار و پود قوانین حاکم بر جامعه دست و پا می زنند، کسب می کنند.یکپارچگی سبک آثار «وایلدر» مدیون دیدگاه بدبینانه و طنز تلخی است که در آن هاست: همه چیز سطحی است؛ هیچ سمبولی به پس زمینه اشاره نمی کند؛ دیدگاه ها و نتایج آن ها تابع شرایط اقتصادی اند که برای هر چیز بی اهمیتی راه باز می کنند.استعداد «وایلدر» در ایجاد ضربآهنگ سریع، گفت و گوها، ترسیم و تقطیع منظم کنش و واکنش ها خلاصه می شود که به وی امکان می دهد تا مکانیسم زندگی را بازسازی کند. در قطعات خنده دار او، تاثیر کمدی اسلپ استیک (بزن بزن) نمایان است؛ اما این آثار در حالی که در انفجار پایانی شان، با شادمانی مژده ویرانی نظامی غیر انسانی را می دهند، با این حال همه آن ها به صورتی منظم، به پایانی خوش و احساساتی می انجامند. وایلدر سرانجام در سال 2002 بر اثر ابتلا به ذات الریه دارفانی را وداع گفت.
نویسنده: Billy Wilder (بیلی وایلدر), I.A.L. Diamond (آی.ای.ال دایموند)
بازیگران:
مرلین مونرو / شوگر
مریلین مونرو در ۱ ژوئن سال ۱۹۲۶ میلادی در لس آنجلس به دنیا آمد. در ۹ سالگی به یتیمخانه سپرده شد و دو سال در آنجا بود، سپس در ۱۶ سالگی دوباره مجبور شده به یتیم خانه بازگردد. برای نجات از یتیم خانه در ۱۶ سالگی با گریس مک کی که کارگر کارخانه بود، ازدواج کرد.او پس از اینکه مدتی مدل عکاسی و نقاشی بود، بعد از چند بازی در نقشهای کوچک، به خاطر زیبایی، استعداد طنزآمیز و توانایی بازیگریاش، توانست به یکی از مشهورترین ستارگان سینما، نماد جذابیت و زیبایی قرن بیستم تبدیل شود.مونرو پیش از ورود به سینما، مدل عکاسیو سپس مدل نقاشی به نام ارل مورنشد. با تصویر پناپوی روی جلد مجله پ*ی بوی بود که این مجله به شهرت فراوان بین خاص و عام رسید.او در سال ۱۹۴۶ اولین قرارداد بازیگری را با کمپانی فاکس قرن بیستم بست و نام مریلین مونرو را در این زمان برای خود برگزید.در سال ۱۹۵۵ با آرتور میلرنمایشنامه نویس معروف ازدواج کرد و یهودی شد. مریلین مونرو جوان در سالهای آخر زندگی با شکستهایی مواجه شد و به افسردگی شدید دچار شد، در سال ۱۹۶۱ از آرتور میلر جدا شد و یک سال بعد درگذشت.زندگی او روی پرده، یک زندگی رویایی بود که سینما ساخته بود، اما در دنیای واقعی مشکلات و تفاوتهایی داشت که مردم از مرلین مونروی محبوبشان انتظار نداشتند. شخصیت و انتظاراتی که سینما ساخت فراتر از تواناییها و گاهی متفاوت با خواستههای او بود. وی در جایی گفتهاست: «من یک زن بازندهام. مردها، زیادی از من انتظار دارند؛ به خاطر تصویری که از من ساخته شده و خودم هم در ساخت آن کمک کرده ام؛ من سمبلی از تنها چیزی هستم که مردان از آن استقبال میکنند»او یکی از مشهورترین ستارگان سینما، نماد جذابیت جنسی و ستاره پاپ در قرن بیستماست. برخی وی را جذابترین زن قرن بیستم دانستهاند و به اعتقاد رابین میور او پرعکسترین چهره زن جهان است
تونی کورتیس / جو
تونی کرتیس با نام حقیقی برنارد شوارتز در سال ۱۹۲۵ در نیویورک متولد شد.در جوانی در زمان جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی رفت. پس از پایان جنگ در سال ۱۹۴۹ اولین نقش سینمایی خود را به عهده گرفت.او در سال ۱۹۵۱ با جانت لی، هنرپیشه فیلم معروف روح هیچکاک، ازدواج کرد. دختر آنها جیمی لی کرتیس امروزه از ستارههای موفق هالیوود است.تونی کرتیس پس از جدا شدن از جانت لی با کریستینه کاوفمان، هنرپیشه آلمانی ازدواج کرد.تونی کرتیس در اواخر دهه ۱۹۴۰ به سینما راه یافت و در بیش از ۱۲۰ فیلم ظاهر شد.تونی کرتیس در فیلم ستیزه جویانمحصول ۱۹۵۸ به کارگردانی استنلی کریمربازی درخشانی ارائه داد و به خاطر آن نامزد جایزه اسکار شد.او در این فیلم به همراه هم زنجیر سیاهپوست خود (سیدنی پوآتیه) از زندان فرار میکنند، اما سرانجام دستگیر و به زندان عودت داده میشوند.تونی کرتیس در سال ۱۹۵۹ با فیلم کمدی بعضیها داغشو دوست دارندبه کارگردانی بیلی وایلدربه شهرت جهانی رسید.او در این فیلم در کنار جک لمونو مریلین مونروبازی میکرد.بازی او در فیلم اسپارتاکوسبه کارگردانی استنلی کوبریککه در نقش یک برده آرام و مهربان در کنار رهبر بردگان (کرک داگلاس) ظاهر شد، از نقشهای به یاد ماندنی اوست.تونی کرتیس، به خاطر برش کوتاه موی سر، اندام ظریف و چهره آرامش بیشتر در نقش افراد بیآزار و ملایم ظاهر میشد، اما در زندگی عادی زیاد آرام نبود.نام او به خاطر ماجراهای عشقی یا مشروب و مواد مخدر بارها بر سر زبانها افتاد. او در طول زندگی شش بار ازدواج کرد و از او شش فرزند به جا مانده است. تونی کرتیس از اوایل دهه ۱۹۷۰ به بازی در سریالهای تلویزیونی پرداخت و به ویژه با سریال دو که در آن در کنار راجر مور (جیمز باند قبلی) ظاهر شد، محبوبیت فراوان پیدا کرد. تونی کرتیس در بیست سال آخر زندگی در کنار بازیگری، به عنوان نقاش نیز مطرح شد. او در سال ۲۰۰۵ کتاب خاطرات خود را منتشر کرد به عنوان: یک شاهزاده آمریکایی. او در این کتاب از کودکی ناشاد و ماجراهای عشقی بیشمار خود گزارش داده است.
قلب تونی کرتیس هنرپیشه نامی هالیوود شامگاه چهارشنبه ۲۹ سپتامبر، ساعت ۹ و ۲۵ دقیقه به وقت محلی در خانهاش در نزدیکی لاس وگاسدر ایالت نوادادر سن ۸۵ سالگی از تپش بازایستاد
جک لمون / جری
جك لمون متولد بوستون ماساچوست آمریكا و تحصیلكرده دانشگاه هاروارد است. بازیگری كه محبوب همگان بود و وارن كووان مدیر برنامه های او می گوید كه حتی در زندگی خصوصی نیز بسیار شرافتمند بود. جك لمون با نام كامل وحقیقی جان اولر لمون در یك خانواده بالنسبه مرفه در ۸فوریه ۱۹۲۵ به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلاتش به نیروی دریایی پیوست. اما تا پایان درآن جا ماندنی نشد و به نیویورك رفت و درآن جا هنرپیشه شد. او در بیش از ۶۰فیلم بازی كرد كه كمدی های متنوع وحتی اسلپ استیك را شامل می شد او دركارهای درام نیز شركت كرد اما همان طور كه قبلاً گفتیم اوج مهارت وی در كمدی هایی بود كه پیرامون آدم هایی عادی ساخته می شد جك لمون كاندیدای ۸جایزه اسكار شد و دوتای آنها را برد. اولی درسال ۱۹۵۵ حاصل آمد و اسكار نقش دوم مرد و برای فیلم «میستر رابرتز» بود دومی ، یك اسكار نقش اول مرد بود كه برای فیلم «ببر را نگه دار» درسال ۱۹۷۳ به وی تعلق گرفت. جك لمون حتی برای بازی در فیلم «گمشده» كار سال ۱۹۸۲ «كاستاگاوراس» یونانی نیزكه یك اثر سیاسی بود وناراحتی های یك پدر را بخاطر ناپدیدشدن پسرش درناآرامی های سیاسی شیلی پس ازكودتای نظامی سال ۱۹۷۳ این كشور نشان می داد و او را روبروی سیسی اسپیسك قرار داده بود، از سوی كارشناسان تحسین شد بخاطر همین نقش جك لمون برای هشتمین بار كاندیدای اسكار شد كه البته آن را نبرد اما جایزه بهترین بازیگر مرد را در جشنواره معتبر كن فرانسه به خود اختصاص داد. با این همه آنچه بیش از هرچیزی درارتباط با جك لمون دریادها مانده ، همكاری بسیار مثمر وی با بیلی وایلدر فیلمساز بزرگی است كه درسال2002 در ۹۶سالگی دارفانی را وداع گفت. این دو در ۷فیلم با یكدیگر همكاری كردند و طی این دوره بود كه زوج هنری لمون و والتر ماتائو به تصمیم وایلدر و با اقدام و انتخاب وی شكل گرفت واین دو مجموعاً در ۸فیلم كنار یكدیگر به بازی پرداختند و زوج بسیار جذابی را به وجود آوردند. درهمه حال هردو بازیگر به هنرپیشه های محبوب وایلدر بدل شدند و خوب به جنس فیلم های درخشان وی می خوردند ومناسب با اندیشه های خاص وی بودند نقش های معروف جك لمون در فیلم های بیلی وایلدر شامل «بعضی ها داغش را دوست دارند محصول ۱۹۵۹ و در كنار تونی كرتیس و مریلین مونرو، «آپارتمان» به سال ،۱۹۶۰ «ایرما لادوس» (۱۹۶۳) و «فورچون كوكی درسال ۱۹۶۶ می شد كه این آخری، نخستین همكاری لمون با ماتائو را شكل داد و ماتائو بخاطر نقشش درهمین فیلم یك جایزه اسكار نقش دوم را به دست آورد. لمون و ماتائو درسالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۸۱ در فیلم های «صفحه اول» و «بادی بادی» نیز زیر نظر وایلدر دركنار یكدیگر ظاهر شدند وحتی در پیری و در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵ در فیلم های «پیرمردهای غرغرو» یك و دو و در سال ۱۹۹۸ در «زوج عجیب ۲» نیز این همكاری را تجدید كردند و البته دور از حیطه وایلدر كه درسال ۱۹۸۱ از فیلمسازی كنار كشیده بود شرلی مك لین كه در «آپارتمان» و «ایرما لادوس» زیر نظر وایلدر بزرگ كنار لمون به بازی پرداخته بود ، درباره لمون گفته است : لمون بازیگر بزرگی بود كه جایش قابل پركردن نیست. او خودش را كاملاً درنقش مطروحه نقاشی و حل می كرد و تبدیل به خود هنر می شد. جك لمون حتی در سالهای آخرعمرش از حجم بازیگری و كارهایش اصلاً نكاست و باز در فیلم های متعددی ظاهر می شد وحتی در تلویزیون هم درخشید و درسال ۲۰۰۰ بخاطر بازی در فیلم تلویزیونی «سه شنبه ها با موری» جایزه امی (اسكار تلویزیونی ) را تصاحب كرد و درهمین مدیوم در فیلم هایی چون بازسازی «۱۲مرد خشمگین » نیز ظاهر شد. لمون از ۱۹۴۹ وارد سینما شد اما به سال ۱۹۵۴ و با بازی در دو فیلم جودی هالیدی نزد سینماروها شناسایی شد. نام این فیلم ها «ممكن است برای تو اتفاق بیفتد» و «فیفت» بودند. به واقع درمیان بازیگران فقط جك نیكولسون ، اسپنسر تریسی و لارنس اولیویه توانسته اند بیشتر از لمون كاندیدای اسكار شوند. خود وی درمصاحبه ای گفته بود: من خوش اقبال بوده ام، بشدت كار كرده ام و اوضاع مساعد از آب درآمده است. لمون در سال 2001 بر اثر ابتلا به سرطان پروستات درگذشت.
جورج رافت / کلمبو
پت ابراین / مولیگان
جو براون / اسگود
جوان شاولی / سوئیت سو
مهم ترین افتخارات: دریافت اسکار در رشته طراحی لباس (سیاه و سفید) و کاندید دریافت اسکار در رشته های بهترین بازیگر مرد مکمل (جک لمون) ، بهترین طراحی صحنه ، بهترین فیلم برداری ، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اقتباسی.
نمرات فیلم :
imdb : 8.2
متاکریتیک : 97
فیلم کمدیِ «بعضیا داغشو دوست دارن» از فیلمسازِ فقید کلاسیک «بیلی وایلدر» در رتبه ۲۵ام سایت متاکریتیک قرار دارد. این فیلم بازسازی یک فیلم فرانسوی محصول ۱۹۳۵ میباشد. بنیاد فیلم آمریکا این فیلم را به عنوان برترین فیلم کمدی تاریخ برگزیده است
روتن تومیتوز : 0.96
==================================
خلاصه داستان:
جک لمون و تونی کرتیس که دو نوازندهٔ تهی دست هستند بهطور تصادفی شاهد تصفیه حساب گانگسترها و کشتار روز سن والتین هستند. آنها برای فرار از دست گانگسترها لباس زنانه میپوشند و خود را جای ۲ نوازندهٔ ساکسیفون و بیس جا میزنند و در این راه هر دوی آنها عاشق مرلین مونرو که یکی از نوازندگان این گروه است میشوند و رقابت جالبی بینشان شکل میگیرد…
جری(جک لمون) و جو(تونی کرتیس) دو نوازنده بخت برگشته هستند که از بد اتفاق شاهد یک قتل می شوند،آنها برای فرار از دسن قاتلین در شکل و شمایل دو نوازنده زن به عضویت یک گروه موسیقی زنانه در می آیند و آنجا با دختر زیبایی به نام شوگر(مریلین مونرو) آشنا می شوند..
دو نوازنده موسیقی جاز به طور اتفاقی شاهد قتل عام روز سن والنتاین می شوند و سپس برای فرار از چنگ گانگسترها مجبور می شوند تغییر قیافه بدهند و خود را به جای دو نوازنده زن جا بزنند...
====================================
نکاتی که احتمالا در مورد «بعضی ها داغشو دوست دارن» نمی دانستید:
28 مارس، سالمرگ كارگردان و تهیه كننده آمریكایی، بیلی وایلدر است. به این بهانه قصد داریم موضوع كمدی موقعیت را در سه نمونه از بهترین فیلم های بیلی وایلدر یعنی «آپارتمان»، «بعضی ها داغشو دوست دارن» و «سانست بولوار» مورد بررسی قرار دهیم. دلیل این انتخاب هم اشاره خود وایلدر به این سه فیلم به عنوان بهترین فیلم هایش در مصاحبه مفصلی است كه در كتاب «گفتگو با بیلی وایلدر» با كامرون كرو انجام داده است. در آنجا به وضوح می بینیم كه وایلدر تعداد محدودی از فیلم های خود را دوست دارد و درباره برخی حتی خوش ندارد زیاد صحبت كند:
كامرون كرو: از میان فیلم هایی كه ساخته اید كدام به نظر خودتان كامل ترین است؟ كدام به شخصی كه شما هستید نزدیك تر است؟
بیلی وایلدر: فیلمی كه كمترین اشكال را دارد، منظورم اشكالات واضح است، «آپارتمان» است. ولی نسخه نهایی فیلم «بعضی ها داغشو دوست دارن» را خیلی دوست دارم. فیلم موفقی بود. شاید هم این و «سانست بولوار». (گفتگو با بیلی وایلدر، كمرون كرو، ترجمه گلی امامی، صفحه 69)
بیلی وایلدر در ابتدا فرانک سیناترا را برای نقش جری در نظر داشت.
47 برداشت طول کشید تا خانم مونرو جمله “it’s me Sugar” را درست بیان کند. در برداشت های قبلی جمله هایی نظیر "It's Sugar, me" یا "Sugar, it's me" را می گفته. بعد از برداشت سی ام بیلی وایلدر جمله صحیح را بر روی تخته ای نوشت تا مرلین مونرو از روی آن بخواند اما باز هم فایده ای نداشت تا این که بعد از برداشت 40 تمام صحنه پر شده از بر چسب هایی با جمله “it’s me Sugar” شده بود!
در سکانسس که جک لمون نامزدی خود را اعلام می کند خنده حاضرین در صحنه به قدری زیاد است که بعضی از دیالوگ ها مفهوم نیست به همین دلیل صدا برداری این قسمت مجددا انجام شده.
تقریبا اکثر سکانس ها فیلم در هتل کورنادو شهر سن دیگو فیلم برداری شده. یکی از دلایلی که وایلدر این محل را برای فیلم برداری انتخاب کرد مشکلات شخصی مرلین مونرو بود. و این که دیگر نیاز به رفت و آمد او نبود.
تونی کورتیس از وایلدر درخواست کرده تا در صورت امکان نقش مرد میلیونر را کری گرانت بازی کند. وایلدر از این تصمیم استقبال می کند اما گرانت در رد این پیشنهاد گفته " دوست ندارم این گونه صحبت کنم!"
دنی کی و باب هوپ برای نقشهایی که به جک لمون و تونی کورتیس رسید مد نظر بودند.
مرلین مونرو در طول فیلمبرداری باردار بود و به همین دلیل کمی سنگین تر از حالت عادی به نظر می رسد.
صدای تونی کورتیس به عنوان ژوزفین با نظر نویسنده (دایموند) توسط پاول فریز دوبله شده.
حواشی مشکلات بازیگران فیلم با مرلین مونرو از داستان های معروف مطبوعاتی آن زمان بوده. در سکانس مربوط به خداحافظی تلفنی مونرو با تونی کورتیس از روی حرکت چشم مرلین مونرو کاملا مشخص است که خانم مونرو دیالوگ هایش را از روی چیزی میخواند!
عنوان فیلم هنگام فیلم برداری «امشب نه، ژوزفین» بوده و فیلم در روسیه با عنوان «جاز مخصوص دختر هاست» اکران شده.
مرلین مونرو اصرار داشت تا فیلم مانند بقیه فیلم هایی که بازی کرده بوده به صورت رنگی باشد اما وایلدر او را راضی کرد تا در فیلم سیاه و سفید بازی کند.
تونی کورتیس و جک لمون قبل از فیلم برداری مدتی با گریم زنانه در محیط استودیوهای گولدوین رفت و آمد کردند و در دستشویی زنانه آرایش خود را درست میکردند. هنگامی که دیدند کسی به آن ها شک نکرده قبول کردند که می توانند نقش زن را بازی کنند.
جری لوئیس نقش جری/دفنه را قبول نکرد چون حاضر نبود با لباس زنانه جلوی دوربین برود. البته هنگامی که جک لمون نامزد اسکار شد برای تشکر از لوئیس که نقش را نپذیرفته بود شکلات می فرستاد و جری لوئیس هم قبول کرد که اشتباه کرده.
«بعضی ها داغشو دوست دارند» در سال 2007 از سوی موسسه فیلم آمریکا در رتبه 22 بهترین فیلم های تاریخ سینما قرار گرفت.
«بعضی ها داغشو دوست دارند» در رتبه اول خنده دارترین فیلم تاریخ (Funniest Movies) موسسه فیلم آمریکا قرار دارد.
============================================
دیالوگ های ماندگار:
جری: من نامزد کردم!
جو: تبریک میگم. حالا اون دختر خوشبخت کیه؟
جری: منم!
جری: آخه چرا بهت اجازه دادم در این مورد با من صحبت کنی
جو: فکر کردم با من صحبت نمی کنی!
جو: از دهن ما یک کلمه هم بیرون نمیاد.
کلمبو: از دهن شما هیچی نمیاد. حتی هوا!
===========نقد و بررسی ============================
نقد اول : راجر ایبرت
بعضی ها داغشو دوست دارند؛ برشی شکسپیری بین کمدی سطح بالا و کمدی سطح پایین
هم عجب کار طبیعت و هنری است این مرلین مونرو! او هنوز که هنوز است به شمایل بعضی از بازیگران کلاسیک سینما تبدیل نشده است و هر وقت که او را می بینیم به نظر می رسد که هر بار خودش را از نو می سازد. او این موهبت را دارد که دیالوگ هایش را به نوعی الهام آمیز بیان می کند، همانطور که در سکانسهای او در بعضی ها داغشو دوست دارند می بینیم. بنگرید به جایی که او و تونی کرتیس دیالوگ های یک خطی را یک به یک همانند یک سیب زمینی داغ به یکدیگر پاس می دهند. مونرو خودش را درون لباسی رانده است که شور و شوق جوانان را بر می انگیزد و مردان را به آرزویی دست نیافتنی فرو می برد در حالی که او به رابطه عاطفی بی توجه است. لمون در حالی که به شیوه ای پرستش گرایانه او را می نگرد به کورتیس می گوید«ببین چطور حرکت می کنه، مثل ژله فنری میمونه، باید یه جورایی ساخته دستگاهی چیزی باشه، بهت گفته باشم این دختره یه چیز دیگه س.»
کمدی سال ۱۹۵۹ وایلدر یکی از ارزشمندترین گنج های تاریخ سینماست. فیلمی الهام انگیز، هنری و ستودنی. فیلمی که درباره هیچ چیز نیست مگر رابطه ی عاطفی. در حالی که هنوز آن طور وانمود می کند که درباره جنایت و حرص و طمع است. مکتب سرخوشانه وایلدر، زیر پوستی است. پس می توان گفت همه بر اساس نظریه اصلی داروین رفتار می کنند. ما طرفی از احساس آنها نسبت به یکدیگر را می بینیم، طرف کور آن را. کورتیس فکر می کند که تنها خواهان رابطه است، مونرو در این فکر است که فقط و فقط پول میخواهد و اما زمانی درمی یابند که محظوظ یکدیگر شده اند، متحیر می شوند.
ساختار فیلم، کمدی اسکروبال (کمدی دیوانه وار/کمدی خل بازی) است. کورتیس و لمون در نقش دو نوازنده شیکاگوئی ظاهر می شوند که بعد از آنکه شاهد قتل عامی در روز ولنتاین می شوند، از ترس کشته شدن، خودشان را به شکل دو زن در می آورند. آن دو به دسته ارکستری ملحق می شوند که در راه فلوریدا برای انجام مراسم و تمامی اعضای آن دختر هستند. مونرو خواننده است و همیشه رویای این را در سر دارد که با یک میلیونر ازدواج کند اما همیشه نالان است که «چرا همش بد شانسی میارم.» کورتیس مجذوب جذبه مونرو شده است و خودش را در شمایل یک میلیونر جا می زند تا بتواند مونرو را به دست آورد. اما مونرو مجذوب پول است و به کورتیس درسهایی عاشقانه می دهد. روابط آنها با یک کمدی سطح پایین آمیخته می شود در حالی که لمون با یک میلیونر واقعی (با بازی جوئی براون) نامزد می کند. کورتیس به لمون خرده میگیرد و می گوید «تو که دختر نیستی، یه مردی، چطور یه مرد با یه مرد دیگه ازدواج می کنه؟» لمون پاسخ می دهد «به خاطر امنیت.» فیلم مقایسه شده است با فیلم های کلاسیک براردان مارکس بخصوص تعقیب و گریز خنده دار آنها در یک هتل.
تک گویی مونرو را ملاحظه کنید «میخوام تو دوستم داشته باشی.» موقعیت تا جایی که امکان داشته است بنیادی (Basic) است. دختر خوشگلی در مقابل ارکستر ایستاده است و در حال خواندن ترانه ای است. مونرو و وایلدر آن را به یکی از هپنوتیزم کننده ترین و پرسرو صدا ترین صحنه های عاشقانه سینما تبدیل کرده می کنند. مونرو لباسی اغواکننده پوشیده است. وایلدر او را در مرکز توجه و زیر نور افکن قرار می دهد. وایلدر نور را طوری روی او متمرکز کرده است که از کمر به بالای او را آنطوری که فیلم های دیگر به سادگی نشان می دهند، نشان نمی دهد. او طوری زیر نور بدنش را حرکت می کند و آواز می خواند که همه را مجذوب خودش می کند. برای درک کردن این صحنه باید این را درک کنید که چرا هیچ بازیگر دیگری اعم از زن یا مرد آن جذابیت را با دوربین ندارد در حالی که مونرو آن را دارد.
رسیدن به این جذابیت آنقدر ها هم ساده نیست. بزرگان سینما بعضی ها داغشو دوست دارند را احاطه کرده اند. کورتیس یک بار جایی گفت که بوسیدن مونرو مثل بوسیدن هیتلر می ماند. مونرو در بیان کردن حتی یک خط هم بسیار مشکل داشت. مثلا در جایی که در کشوها را باز می کند، می گوید «بوربن (نوعی نوشیدنی) کجاست؟» در حالی که وایلدر در چند جای کمد این خط را نوشته بود. بی قاعدگی و اختلالات روانی مونرو در سر فیلمبرداری باعث دشواری کار می شد. اما استودیوها بسیار در پی قرار دادن او در فیلم هایشان نسبت به دیگر بازیگران زن بودند، به این خاطر که آنها نتیجه کار با مونرو را بعداً در روی پرده می دیدند و آن چیزی جادویی بود. به آخرین برداشت«بوربون کجاست؟» بنگرید. مونرو کاملا بی اختیار به نظر می رسد و همچنین به برداشت مشهور روی کرجی نگاه کنید، جایی که کورتیس ادعا می کند که هیچ زنی نمی تواند او را تحریک کند و مرلین توانسته این کار را به بهترین شکل انجام دهد. مونرو، کورتیس را می بوسد، اما نه بخاطر هوس و شهوت بلکه از روی ترحم و دلسوزی و بسیار شیرین این کار را انجام می دهد همانند اینکه هدیه ای را به کسی می دهید یا جراحت کسی را پانسمان می کنید. شما به یاد می آورید که کورتیس درباره او چه گفت. اما وقتی که شما آن صحنه را نگاه می کنید تمام چیزی که فکرتان را مشغول می کند، این است که هیتلر باید یک ماچ کننده فوق العاده ای بوده باشد!
فیلم در واقع درباره کاراکترهای لمون و کورتیس است و همچنین بازیگران نقش دومِ عالی دارد. (جو ئی براون، جورج رافت، پت او برایان). اما مونرو در هر فیلمی که باشد، بیننده را می رباید. هنگامی که او در سکانس ها حضور دارد تقریبا تماشا کردن غیر ممکن می شود و انگار فقط او در صحنه وجود دارد. بازی کورتیس در سکانس های همراه با مونرو تحسین برانگیز است و همانطور که می دانید مونرو می بایست در هر سکانس چندین برداشت متوالی داشته باشد. بازی کورتیس هنوز هم تازه و زنده است و بازی خوب او با دیالوگ های ماندگارش در فیلم، همانند صحنه ای که او برای اولین بار مونرو را در سالن ملاقات می کند و خودش را به عنوان یک ثروتمند جا می زند و به تقلید از لهجه کری گرانت جملاتی را بر زبان می آورد. نگاه کنید به صحنه اغوا کننده او با مونرو در کرجی و شیوه ای که او با مونرو ساده دل، بی ریا بازی می کند. همچنین نگاه کنید به ابتکار وایلدر در مخفی کردن نماد رابطه عاشقانه ی آشکار در نمایی ساده و بی تکلف. هنگامی که مونرو برای اولین بار کورتیس را می بوسد، در حالی که هردو به طور افقی روی کاناپه قرار دارند، توجه کنید به اینکه چطور کورتیس کفش چرمی اش را، پشت سر مونرو بلند می کند. آیا وایلدر قصدی از این کار داشته است؟ بدون شک. توجه کنید که اندکی بعد میلیونرِ سرد (از نظر تمایلات) اعتراف می کند که بهبود یافته است. او می گوید«حس جالبی در نوک انگشتان پاهام دارم، انگار دارند روی یک شعله ملایم کباب می شوند» مونرو در جواب می گوید«پس بیا یک کنده دیگر رو آتش بذاریم.» فیلمنامه نوشته شده توسط وایلدر و دایموند به طریقی شکسپیری است. از آن رو که برشی بین کمدی سطح بالا و سطح پایین ایجاد می کند. برشی بین قهرمان ها و دلقک ها. کاراکتر کورتیس قادر به تمام کردن سفر پرخطرش است به این خاطر که با مونرو از لحاظ جنسیت مخالف است. اما لمون در نیمه راه گیر می کند. پس کورتیس در حالی که در بالای پله ها با مونرو عشق بازی میکند، لمون در یک موقعیت کمدی اسکروبال با جو ئی براون قرار دارد. رمانس آنها از بیخ مشکل دارد (چون هر دو یک جنسیت دارند). کاراکتر براون قبلا ازدواج کرده است و از زنش هم جدا شده است، اما لمون نقشه کشیده است که برای خرجی و نفقه با او ازدواج کند.
اما هر دوی آنها از معاشقه با دیگری بسیار لذت می برند. هنگامی که کورتیس و مونرو در کرجی براون هستند، لمون و براون در حال رقصیدن، آن هم در صحنه ای فوق العاده زیبا و بی عیب و نقص هستند. آنها در حال رقص یک شاخه گل رز را که در دهانشان قرار دارد را به یکدیگر پاس می دهند و هر بار یکی از آنها گل را در دهان قرار می دهد. لمون صحنه ای بسیار خنده دارد دارد. صبح روز بعد از رقص، روی تخت اش دراز کشیده است و هنوز نئشه است و در حالی که با یک ساز در دستش می نوازد، نامزدی خود را با براون اعلام می کند.
کورتیس: «ماه عسلو چیکار می کنی؟» براون: «براون می خواد به اطراف دریای مدیترانه بریم، اما من دوست دارم به سمت آبشار نیاگارا سفر کنیم!»
هر دو نفر، کورتیس و لمون، در حال تمرین کردن یک نیرنگ بی رحمانه هستند. کورتیس مونرو را دارد و فکر می کند که مونرو با یک میلیونر طرف است. براون هم فکر می کند که لمون یک زن است. اما فیلم قبل از اینکه کسی آسیبی بیبند، به طور سخاوتمندانه ای، تعادل را برقرار میکند. هردو، مونرو و براون حقیقت را در می یابند اما اهمیت نمی دهند و بعد از اینکه لمون فاش می کند که یک مرد است، براون یک دیالوگ جاودانه و ماندگار در تاریخ سینما می گوید. اگر فیلم را دیده باشید می دانید که این دیالوگ چیست و اگر ندیده اید، باید حتما برای اولین بار از زبان خود براون آن را بشنوید.
-----------نقد دوم : بی بی سی --------------------
در ۱۹۵۸، تونی کورتیس در یک مهمانی هالیوود بود که بیلی وایلدر او را به گوشهای برد و شروع به صحبت کرد. وایلدر میخواست فیلمی بسازد که در آن، دو نوازنده مرد ملبس به لباس زنانه میشوند و وارد یک گروه موسیقی زنان میشوند. او از کورتیس خواست نقش یکی از نوازندهها را به عهده بگیرد. کورتیس داشت از خوشحالی پر درمیآورد اما نمیدانست برای چه این فیلمساز برجسته از او خواست در این فیلم بازی کند. وایلدر گفت: "خوش تیپ شهر تویی. چه کسی را میخوای ازش استفاده کنم؟"
وقتی در بخش فرهنگ بیبیسی، "بعضیها جذابترها را دوست دارند" در نظرسنجی بهترین کمدی شناخته شد، آدم وسوسه میشود پاسخی مشابه آن بدهد. شاهکار وایلدر فقط به این نبود که خوش تیپ شهر درآن بازی کرد بلکه درخشانترین نماد جنسی، مرلین مونرو و چیرهدستترین کمدین، جک لمون در آن نقش آفرینی کردند. این فیلم همچنین دارای دختران پریوار ساحلی، مافیاییهای شیطانی، کنار ساحلهای فریبنده در دهه هنجارشکن ۲۰ و منتخبی از آهنگهای داغ آن روزگار است.
فیلمنامه وایلدر و آیایال دایاموند چنان دقیق است که به زیبایی اسکی روی یخ از لحظهای به لحظهای دیگر میسرد، دیالوگهای کامل و عجیب و غریب چنان پرداخت شده که هر خط آن هم جوک است، هم یک معنای مضاعف هم اشارهای به خطی دیگر در جایی دیگر از فیلم. به نقل از یکی از شخصیتها، سرشار است از "هیجان و بازی و شادی." به نقل از یکی دیگر "بزرگترین چیز از زمان کشتی هوایی "گراف زپلین." چرا این فیلم بهعنوان بهترین کمدی انتخاب شد؟ چه فیلم دیگری را انتخاب میکنیم؟
این فیلم لایههای متعددی دارد. یک کمدی رومانتیک است، یک زوج هنری، نوعی جنایی، موزیکال، سرودیست در ستایش از مدارا، پذیرش دیگری، امکان تغییر یافتن. نیایشی است که ما بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز داریم.
وایلدر داستان این فیلم را از کمدی فرانسوی "هیاهوی عشق" (۱۹۳۵) و نسخه آلمانی آن (۱۹۵۱) اقتباس کرد که بهعنوان "فیلم طبقه سه آلمانی با هزینه بسیار کم" به حساب میآمد. و از این منظر مورد توجه وایلدر نبود. قهرمانان آن جو (کورتیس) و جری (لمون) هستند، ساکسیفون و گیتار مینوازند و در شیکاگوی بسیار سرد روزگار را به سختی بهم میرسانند. در زمانهای که شاهد قتل عام روز والنتین در ۱۹۲۹ هستند.
قهرمانان داستان برای فرار از تبهکار بیرحم شهر، اسپاتس کلمبو (جورج رافت) با اسامی جوزفین و دافنه سه هفته به هتل فلوریدا پناه میبرند که یک گروه موسیقی زنان جاز نواز در آن مستقرند. آنها در قطار شبانه به شوگر کین (مونرو) نوازنده خوشگذران این گروه موسیقی برمیخورند که در دم عاشقش میشوند. او به جو/جوزفین میگوید امیدوارست که میلیونری را در فلوریدا اغوا کند. بنابراین وقتی گروه به هتل وارد میشود، جو تغییر لباس میدهد. چند لباس از مدیر گروه میدزد، لهجهاش را عوض میکند و خود را "جونیور" وارث کمپانی شل معرفی میکند.
یکی از پیچشهای فیلم این است که وقتی شوگر، جونیور را در ساحل ملاقات میکند، جونیور خودش را ابتدا علاقمند به او نشان نمیدهد. شوگر میگوید که گروه آنها متخصص در جاز جذاب (شکسی) هستند. از بینی نفسی بالا میکشد و میگوید: "حدس میزنم بعضی داغشو دوست دارند. اما شخصا موسیقی کلاسیک را ترجیح میدهم." شوگر کم نمیآورد. مدعی میشود که سه سال در "کنسرواتور شیبویگان" بوده است، ادعایی که شب پیش از جو شنیده بود. جونیور/جو زیر لب زمزمه میکند مدرسه خوبیه. او میفهمد شوگر مثل خودش در دوروغ گفتن استاد است.
در این اثناء، جری/دافنه که پولداری به نام آسگود (جو یی بروان) از راه به درش کرده، شب محسورکنندهشان پیچش دیگری از فیلم را نشان میدهد: صبح جری سرخوش به جو میگوید که او و آسگود نامزد شدند. جو اعتراض میکند که "قوانین و قراردادهایی" هست که باید رعایت بشوند. اما جری وقتی در آخر به آسگود میگوید که مرد است، آسگود دیالوگ آخر فیلم را میگوید: خب، هیچ کس کامل نیست.
خلاصه آنکه این فیلم داستان آدمهایی است که دروغ میگویند و کلاه سر هم میگذارند تا یا طرف مقابلشان را به رختخواب بکشند یا جیبش را خالی کنند. وایلدر به خاطر فیلمهای کلبیمسلک و تیره و تارش مشهور است. برخی این فیلم را جزو آن فیلمهای تیره و تار میگنجانند. اما چنان گرم است که بیننده را مثل بالن به هوا میبرد. بهجای اینکه ضدقهرمانان را محکوم کند، با آنها احساس همدلی میکند که برای سال ۱۹۵۹ حتی پس از گذشت شش دهه به نظر پیشروانه میآید.
تصور کنید که سناریوی فیلم امروزه در هالیوود چطور میشد. جو و جری بهخاطر فریبکاریشان مجازات میشدند. شوگر مچ جو را میگرفت، جو هم عذرخواهی میکرد و بییننده قبل از اینکه شوگر، جو را ببخشد، باید مونتاژی از بدبختیهای مشترکشان را تحمل میکرد. جو و جری از استعداد خود بهره میبردند تا از اسپاتس کلمبو اعتراف بکشند. و البته بر دگرجنسخواهی جری و آسگود تاکید میشد.
در حالیکه وقتی شوگر میفهمد فریب جو را خورده، به آغوش او میرود. وقتی آسگود در مییابد که جری فریبش داده، هیچ واکنشی از خودش نشان نمیدهد. پیام فیلم این است: تا وقتی دست به کار جعلی نزدید، جعل کردن خطا نیست. تجربه یک هویت نو به شما کمک میکند که بهتر و خوشحالتر شوید. به شما کمک میکند دوام بیاورید. و اگر خوش اقبال باشید کسی را پیدا میکنید که شما را بهخاطر کسی دوست دارید باشید، میپذیرد، کامل یا هر چیز دیگر.
یکبار دیگر به صحنه کنار ساحل که جو و شوگر هستند نگاه کنیم. این صحنه توسط دو مردی نوشته شده به نامهای ساموئل وایلدر و ایتک دومینچی، یک زن و یک مرد آن را بازی کردند به نامهای نورما جین مورتنسون و برنی شوارتز. شوارتز بعدها خود را تونی کورتیس نامید که جو را بازی میکند که تظاهر میکند جونیور است از لهجه نیمه آتلانتیک "گری گرانت" استفاده میکند که زمانی "آرچیبالد بیلچ" نامیده میشد. مورتنسون که خودش را مرلین مونرو نامید نقش شوگر کوالچیک را بازی میکند و خودش را شوگر کین مینامد و از عباراتی استفاده میکند که جو در قالب جوزفین استفاده میکرد. نامها، جنس، جایگاه اجتماعی.... همه اینها در "بعضیها داغشو دوست دارن" تغییر میکند. این سبک آمریکایی است.
کورتیس درباره ساخت این فیلم در خاطرات خود نوشته است که وایلدر و دیاموند، این موضوع را در عنوان تیتر گنجاندهاند. او مینویسد مردم میتوانند مانند ترانههای پاپ دهه ۲۰ که به سبکهای متفاوت اجرا میشد، حالت شناور داشته باشند. هم شیرین هم تند و داغ. به مذاق مخاطب بستگی دارد. کورتیس اضافه میکند: "آدم میتواند بیشتر از چیزی باشد که هست، بستگی دارد به زمان، مکان یا هر چیزی دیگر. میتواند شیرین باشد یا تند و داغ."
------------------نقد سوم : حسن نیازی --------------------------------
من دخترم، من دخترم، کاش مُرده بودم!
در میان کارگردانان بزرگ تاریخ سینما، "بیلی وایلدر" برای علاقه مندان سینما یکی از محبوبترین و عزیزترین شخصیت هاست. "وایلدر" نیازی به معرفی ندارد و آثارش به حد کافی معروف هستند و دیده شده اند. شخصیت های آثار "وایلدر" از به یادماندنی ترین شخصیت های سینمایی هستند و دیالوگ های او همواره بر سر زبان هاست. وی با خلق آثاری ناب و ارزشمند، بهترین لحظات را برای مخاطبان اش به ارمغان آورد.
فیلم های قدرتمندی همچون: «غرامت مضاعف»1944، «تعطیلی از دست رفته»1945، از فیلم های شاخص سال های آغازین فیلمسازی "وایلدر" بودند که می توان آنها را نقطه عطفی در سینمای هاللیود دانست. «سانست بولوارد»1950 شاهکاری است که هنوز هم بحث روز سینما و ستارگان سینماست. «بازداشتگاه 17»، «بعضی ها داغش را دوست دارند»1959، «آپارتمان»1960، «ایرماخوشگله»1963 ، برخی دیگر از آثار کارنامه طلایی و پُربار او هستند که از پُرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای آمریکا نیز محسوب می شوند. این آثار به طور مستقیم یا کنایی بازتاب فرازونشیب های زنده گی، شخصیت ،رویاها و کابوس های خود اوست. اما نکته قابل توجه ی که در زنده گی سینمایی "وایلدر" حائذ اهمیت است، آشنایی و دوستی او با "چارلز براکت" فیلمنامه نویس توانای آن روزهای هالیوود است که آغاز این دوستی از سال 1938 بود و سپس بعد از اتمام همکاری آنها، دوستی با فیلمنامه نویس بزرگ و قدرتمند دیگری به نام "ال ای دایموند" جای خالی 'براکت" را پُر کرد. در واقع حضور این دو فیلمنامه نویس را می توان مهمترین اتفاق زنده گی سینمایی "وایلدر" دانست.
اما یکی از مشهورترین فیلم های "وایلدر"، «بعضی ها داغش را دوست دارند» به سال 1959 است که علاوه بر این، از بهترین کُمدی های تاریخ سینما نیز محسوب می شود. «بعضی ها...» اثری کاملا رضایت بخش است که دوساعت بیننده را با شوخی ها و نکته سنجی هایی که "وایلدر" و همکار فیلمنامه نویس اش "دایموند" آنها را خلق کرده اند، سرگرم می سازد. اما فیلم "وایلدر" تنها فیلمی برای سرگرم کردن مخاطب نیست و جدای از این، به یک دوره مهم از گذشته کشور آمریکا نیز می پردازد و از این رو به همت "وایلدر" دهه 1920 کاملا پُرخروش جلوه می کند. او با بهره گیری از گانگسترها، موسیقی جاز و نوشیدنی هایی که به طور مخفی استفاده می شوند و یاآور دوران منع خریدوفروش آنهاست به این مهم دست پیدا می کند.
در واقع می توان گفت موفقیت «بعضی ها داغش را دوست دارند» به علت مچ شدن پیش زمینه طنز فیلم (تغییر قیافه دو مرد به شکل زنانه) و خشونت پس زمینه فیلم (تعقیب توسط گانگسترها) است که به طنز فوق العاده فیلم انرژی و هیجان خاصی بخشیده است. طنز فیلم از ابتدا تا به انتها یکسان می ماند. فیلم با یک نمای تعقیب و گریز بین پلیس و گانگسترها شروع می شود. گانگسترها یک محموله را با خود حمل می کنند که ابتدا به نظر می رسد محموله ای بسیار ارزشمند است که با برخورد گلوله های پلیس به محموله، معلوم می شود که بطری نوشیدنی های الکلی است. در صحنه ای دیگر از فیلم که دو نوازنده موسیقی جاز "جو" با بازی "تونی کورتیس" و "جری" با بازی "جک لمون" که به طور ناخواسته ای شاهد قتل عام روز سن والنتین می شوند، گانگسترها متوجه حضور آنها می شوند و دو نوازنده برای فرار از شیکاکو به فلوریدا خود را در هیبت زنانه در یک گروه نوازنده موسیقی که تمامی اعضای آن زن هستند جا می زنند. فیلم و طنز آن زمانی به اوج خود می رسد که مضمون بقا برای ادامه زندگی و نجات یافتن رُخ می نماید. "جو" زمانی که قصد دارد خود را به اعضای گروه نوازنده معرفی کند می گوید: (ما دختران جدید هستیم) و "جری" با نگاه و لحنی طنزآمیز می افزاید: (خیلی جدید). "جری" ابتدا و هنگامی که به اجبار تغییر قیافه می دهد کاملا از نحوه جدید زنده گی اش ناراضی است و مُدام با خود می گوید: (من دخترم، من دخترم،کاش مُرده بودم) اما پس از مدتی که در این وضعیت می ماند و هنگامی که مردی عیاش و میلیونر به او دل می بندد و خود را در شرایط بهتری می بیند، تقریبا از وضعیت بدلی تازه خود لذت می برد و بر خلاف گذشته مُدام با خود می گوید: (من مردم، من مردم، کاش مُرده بودم). "جو" نیز در هیبت جدیدش به خواننده گروه 'شوگر" با بازی 'مرلین مونرو" دل می بندد. او با قیافه ای دیگر خود را به صورت میلیونری ضعیف و ناتوان به "شوگر" معرفی می کند. در صحنه ای از فیلم جایی که "جو" برای ملاقات "شوگر" سر قرار می رود، فراموش می کند که گوشواره هایش را در بیاورد و یا هنگامی که "شوگر" را سوار بر قایقی می کند که به دروغ آن را از آن خود می خواند، قایق را به صورت دنده عقب می راند، او قادر به راندن قایق نیست و به «شوگر» می گوید که من عادت دارم دنده عقب برانم. شخصیت "شوگر" (مرلین مونرو) نیز در نقش زنی معتاد که قربانی مسائل اجتماعی است به بهترین شکل ممکن ظاهر می شود.
در پایان فیلم، نوازندگان بار دیگر گرفتار گانگسترها می شوند و مورد تعقیب آنان قرار می گیرند، اما اینبار "جو"، "شوگر" را به دنبال خود می کشاند، او حتی زنده گی خود را به خاطر «شوگر» به خطر می اندازد تا از او عذرخواهی کند و این در حالی است که او هنوز کلاه گیس مصنوعی اش را بر سر دارد. به نظر می رسد که تجربه زنده گی جدید برای "جو" بسیار موثر بوده است و او مصمم می شود در رابطه خود با دیگران تجدید نظر کند. "شوگر" نیز در مواجه با شرایط «جو» منطقی برخورد می کند و به دنبال "جو" راه می افتد. "جری" نیز که با بدشانسی مواجه شده تلاش می کند که به مرد میلیونر شرایط را توضیح بدهد و به او بفهماند که ازدواج با او غیرممکن است، اما هر بار با یک جواب دندان شکن برخورد می کند. حتی زمانی که کلاه گیس خود را برمی دارد و به مرد میلیونر می گوید: (هی تو نمی دونی من کی هستم) و مرد میلیونر با خونسردی کامل آن جمله خیلی معروف را می گوید که: (هیچ /*کس کامل نیست!) یک پایان بی نقص و فوق العاده با جمله ای کامل که به تاریخ سینما می پیوندد.
یکی از جالب ترین ویژه گی های فیلم «بعضی ها داغش را دوست دارند» ریتم و آهنگ سریع آن است که "وایلدر" آن را با مهارت تمام به پیش می برد. فیلم لحظه ای نمی ایستد و سریع تر از آنچه که فکرش را کنیم به پایان می رسد به گونه ای که بیننده فرصت زیادی برای استراحت پیدا نمی کند. یکی دیگر از ویژگی های مهم فیلم، استفاده فراوان از کلام و شوخی های زیرکانه است که به همت، دقت و تلاش همه جانبه "وایلدر" و فیلمنامه نویس اش "دایموند" به یک نقطه قوت تبدیل می شود و به استحکام ساختمان فیلمنامه و ارزش دیالوگ می انجامد. اما اعتبار فیلم "وایلدر" صرفا وابسته به دیالوگ و شوخی ها نیست، چون که او موفق می شود که ارزش کلام را تا سطح تصویر بالا بکشد و ثابت کند که کلام و زبان استفاده شده در فیلم ارزش کمتری از تصاویر ندارند. شوخی های کلامی بسیار زیبا و شیرین که در سراسر فیلم «بعضی ها داغش را دوست دارند» موج می زند پایاپای تصاویر حرکت می کنند. همچنین فیلم دارای ساختار منطقی محکمی است، با اینکه فیلم هر چه روبه جلو می رود دیوانه وار تر می شود ولی ساختار فیلم تزلزل نمی یابد و منطقی می ماند. زمانی که نوازندگان از شیکاگو می گریزند، تماشاگر فکر می کند که از ماجرای روز سن والنتین و شهر شیکاگو دور شده است، اما فیلم با یک اشاره کوچک ذهن تماشاگر را به واقعیت و ماجرای گذشته برمی گرداند؛ به طور مثال نمای کوتاهی از سوراخ های گلوله روی ساز "جری" کاملا به این موضوع اشاره می کند. از طرفی دیگر فیلم یادآور فیلم های گذشته است. شخصیت های گانگستر فیلم، مخصوصا کاراکتر رئیس گانگسترها با بازی "جٌرج رافت" و حتی نوع فیلمبرداری فیلم، حس فیلم های گانگستری و فضای آن دوران را به شکل مطلوبی انتقال می دهد.
«بعضی ها داغش را دوست دارند» را می توان به عنوان یکی از بهترین طنزهایی که تاکنون پرده سینما به خود دیده است نام برد. یک اثر استثنایی با شخصیت هایی دوست داشتنی و سرشار از لحظات زیبا و هیجان انگیز که در هر زمانی تماشای آن تازه گی دارد. این اثری است که هیچگاه از مُد نمی افتد، اثری که محصول ذهن خلاق یک هنرمند تمام عیار است. "بیلی وایلدر" یک ویژه گی نادر است، یکی ویژه گی که دیگر هیچگاه تکرار نمی شود.
=============================تحلیل فیلم=========================
بعضیها داغشو دوست دارند اساسا محور خود را بر روی یک موضوع جنجالی بنا کرده است. در واقع در بستر تلاش دو نوازنده مرد برای ورود به یک گروه زنانه و دست یافتن به مقداری پول برای گذران زندگی، فیلم از بسیاری از تابوهای دوران خود عبور میکند. هوشمندی فیلم در این است که تمام این تابوشکنیها را بدون هیچ حاشیه و جنجالی انجام میدهد. چرا که ایده مرکزی آن چنان هوشمندانه و خلاقانه است که راه را بر روی هر نوع اعتراضی میبندد.
مسلما بیلی وایلدر و دیگر عوامل فیلم فکرش را هم نمیکردند که چند دهه بعد تمام این موضوعات جنجالی که مطرح کردهاند، مسائل عادی از دید دنیا، دست کم بخش قابل توجهی از دنیا تبدیل میشوند. بررسی دوباره این فیلم در بستر موضوعات امروز دنیا میتواند ما را به نتایج جالبی برساند. تراجنسیتی یا ترنسکشوالیسم از جمله موضوعات مهمی است که فیلم به شکل جالب و ناخواستهای مورد توجه قرار میدهد. دافنه (جک لمون) کسی است که اولین بار ایده پوشیدن لباسهای زنانه را مطرح میکند. بر خلاف جوزفین (تونی کرتیس) که همان ابتدا هیچ تمایلی به این نقشهای تازه ندارد و به دنبال اهداف دیگر خود میرود، دافنه کاملا در جنسیت خود فرو میرود. با شوگر (مریلین مونرو) و دیگر اعضاء گروه در ساحل بازی میکند و قضیه تلاش برای نزدیک شدن به شوگر را به کلی فراموش میکند. اوضاع وقتی جالب میشود که آزگود، پیرمرد ثروتمندی که در همان هتل سکونت دارد عاشق دافنه میشود. آنها با هم میرقصند، آزگود به او پیشنهاد ازدواج میدهد و یک دستبند گرانبها به او اهدا میکند. وقتی جوزفین برمیگردد متوجه میشود که دافنه به تدریج با هویت تازه خود کنار آمده و حتی به دنبال این است که با آزگود ازدواج کند! بعدا که پای اسپتس گنگستر و زیردستانش به هتل باز میشود، جری و جو دوباره مجبور میشوند به لباسهای زنانه خود روی بیاورند. به نظر میرسد آنها راهی جز پذیرش هویتهای تازه خود ندارند.
در بحث جنسیت هم بعضیها داغشو دوست دارند با وجود محدودیتهای سفت و سخت آن دوران هالیوود، از خط قرمزهای زیادی عبور میکند. اگر لایه سرگرمکننده سطحی فیلمنامه را کنار بگذاریم، چند صحنه تابوشکن در فیلم وجود دارد که ارتباطات معناداری با مرزهای فرهنگی و اخلاقی تازه دنیای امروز دارند. یکی از معروفترین صحنهها جایی در اواخر فیلم است که جری در قالب و پوشش جوزفین وارد صحنه کنسرت میشود و به سراغ شوگر میرود. تنها تماشاگر است که از حقیقت ماجرا خبر دارد. البته فیلم طبق معمول با یک ترفند هوشمندانه از جنجالهای احتمالی دوری میکند. همین رفتار شوگر را مطمئن میکند که جوزفین همان جری است. به همین دلیل کنسرت را نیمهکاره رها میکند و به سراغ جری میرود.
چند دقیقه بعد و در پایان فیلم، با یکی از معروفترین صحنهها و دیالوگهای تاریخ سینما مواجه میشویم که اتفاقا تاییدی بر ادامه همین بحث است. دافنه که متوجه شده به هیچ وجه نمیتواند آزگود را از ازدواج با خودش منصرف کند، کلاهگیسش را برمیدارد و اعلام میکند که یک مرد است. اما آزگود بدون توجه به این صحبت، لبخندی میزند و اعلام میکند که: «هیچکس کامل نیست!» عجیب نیست که این جمله تا این حد معروف شده است، چرا که تمام مرزها و تابوهای جامعه آن دوران را رد میکند. آزگود رسما اعلام میکند که عاشق دافنه/جری شده است و جنسیت او برایش اهمیتی ندارد. مسلما نه وایلدر و نه هیچیک از عوامل فیلم در آن زمان تصور نمیکردند این شوخی افراطی آنها چند دهه بعد به امری معمولی در بسیاری از جوامع تبدیل شود.
از نظر فیلمنامه، همچون دیگر کارهای بیلی وایلدر و به طور کلی سینمای کلاسیک، با یک فیلمنامه کم نظیر طرف هستیم. فیلم بر اساس فیلمی فرانسوی به نام نمایش عشق (ریچارد پوتیه – ۱۹۳۵) ساخته شده است. ایده وارد شدن گروه گنگستری به ماجرا و تبدیل شدن جری و جو به شاهدان قتل، چیزی است که تیم نویسندگان هالیوودی به داستان اضافه کرده است. فیلمنامه به خوبی موفق میشود از ابتدا تا انتها، انسجام خود را حفظ کند. اما با نگاهی سختگیرانه میتوان ایرادهایی به آن گرفت. در ابتدای فیلم، این جری/دافنه است که عاشق شوگر میشود. وقتی بطری شوگر بر روی زمین میافتد، این جری است که به دادش میرسد. آنها بعدا در قطار یک مهمانی با یکدیگر برگزار میکنند. ولی هرچه فیلم بیشتر جلو میرود، به تدریج جو جای جری را میگیرد. هیچگاه به شکل واضحی مشخص نمیشود که چرا جری رضایت میدهد و دیگر تلاشی برای دستیابی به شوگر انجام نمیدهد. به تدریج فیلمنامه بر روی جو و تلاشهای او برای دستیابی به شوگر تمرکز میکند، به همین دلیل جری در حاشیه قرار میگیرد و تنها در نقش یک شخصیت مکمل ظاهر میشود. چون هدف، اقدامات جو است ما ناچاریم منطق فیلمنامه و توجیهاتی که در نظر میگیرد را قبول کنیم. چون جو باید در کشتی تفریحی با شوگر قرار بگذارد، پس جری مجبور است در ساحل با آزگود چند ساعت تانگو برقصد و حرفی بر زبان نیاورد. چون جو باید در قالب یک تاجر ثروتمند برای شوگر هدیهای بفرستد، از دستبند جری استفاده میکند و او هم حرفی بر زبان نمیآورد. البته شاید برای یک فیلم کمدی رمانتیک مفرح، داریم بیش از حد سختگیرانه عمل میکنیم!
ولی در نهایت چیزی که مهم است این است که بعضیها داغشو دوست دارند، به شایستگی موفق شد به یکی از آثار کلاسیک و ماندگار دنیای سینما تبدیل شود. به لطف فیلمنامه هوشمندانه، کارگردانی بینظیر بیلی وایلدر و تیم بازیگری فوق العاده، این فیلم همیشه در بسیاری از نظرسنجیهای سینمایی جایگاهی قابل توجه را به خود اختصاص میدهد و با گذشت چیزی در حدود ۷۰ سال از زمان ساخت آن، همچنان توانایی جذب مخاطبان تازه را دارد.