باشکوهتر طلوع می کنیم... گوینده این جمله تاریخی حالا سرپرست فدراسیون موتورسواری و اتومبیل رانی است. سامان خدائی در ادامه نشست های سرزده اش این بار با تیم طرفداری، بدون اطلاع قبلی به فدراسیون اتومبیل رانی رفت تا با مازیار ناظمی گفتگو کند. در حاشیه این نشست سرزده اتفاق های جالبی افتاد. حضور تیم طرفداری در فدراسیون و پیست آزادی همزمان شد با باز شدن درهای پیست به روی مردم و دوست داران سرعت... گزارش حضور تیم طرفداری در پیست آزادی طی روزهای آینده حتما تقدیم شما خواهد شد اما آنچه در نشست سرزده طرفداری با مازیار ناظمی گذشت، طی سه قسمت منتشر می شود.
مازیار ناظمی، رئیس فدراسیون موتورسواری و اتومبیل رانی در برنامه نشست سرزده، میهمان دوربین طرفداری بود. او در اولین قسمت این گفتگو، پیرامون کارش در این فدراسیون، رانندگی خودش و اینکه آیا علاقه به هیجان در رانندگی دارد، صحبت کرد. قسمت دوم گفتگو که به سال های حضور ناظمی در تلویزیون اختصاص دارد، امشب و قسمت پایانی گفتگو که داستان طلوع باشکوه و کشمکش های مازیار ناظمی با کارلوس کی روش و اهالی فوتبال است فردا تقدیم شما می شود.
گفتگوی سامان خدائی و مازیار ناظمی را می خوانید و می بینید:
سلام و درود خدمت مخاطبین رسانه طرفداری. در یکی از برنامه های نشست سرزده، به فدراسیون موتورسواری و اتومبیل رانی آمده ایم و آقای مازیار ناظمی همراه ما است. آقای مازیار ناظمی سلام بر شما، آمدیم اینجا که باشکوه تر طلوع کنیم.
سلام. خیلی ممنون. خوش آمدید. البته ماسکم را گذاشته ام که سلامت شما رعایت شود ولی آن را برمی دارم چون تست هایم منفی بوده اند. در کل بسیار خوش آمدید. اینجا خانه خانواده بزرگ اتومبیل رانی و موتورسواری و آکادمی بین المللی این رشته است. در همین اتاقی که هستیم، همین جا من معارفه شدم و اتاق رئیس فدراسیون بوده است. پس از نقل مکان، این اتاق را به محل آموزش، پژوهش و کار بیشتر در این حوزه برای کارهایی که می توانند به پیشرفت این رشته کمک کنند.
برای شروع می خواهیم یک سوال کلیشه ای از شما بپرسیم. هر روز چه ساعتی به فدراسیون می آیید و تا چه زمانی در اینجا حضور دارید و به چه کاری مشغول هستید؟
تربیت من، تربیت رسانه ای است. سال ها به عنوان گزارشگر کار کرده ام و اصلا کارم را در صدا و سیما با گزارشگری شروع کردم. گزارشگر صبح در برنامه سلام بامداد بودم. این برنامه که در کرمان پخش می شد،7 صبح شروع می شد و قاعدتا من باید ساعت 6 بیدار می شدم تا ماشین واحد سیار به سراغم بیاید. کلا آدم سحرخیزی هستم و معمولا 4:30 یا 5 صبح بیدار هستم. 7 الی 7 و نیم نیز همکارم به سراغم می آید و حول و حوش ساعت 8 در فدراسیون حضور می یابم.
اینجایی که هستیم، مکانش با فدراسیون فرق می کند. در اینجا در روزهایی که دوره داریم، معمولا بنا به موضوع و موردش سر می زنم و معمولا هفته ای 3-4 مرتبه به اینجا می آیم اما در فدراسیون هر روز هستم به جز پنجشنبه و جمعه ها که اگر رویدادی باشد، به محل فعلی می آییم.
مدل مازیار ناظمی در این فدراسیون فرق می کند. تقریبا نزدیک به 180 روز است که در فدراسیون حضور دارم و با دوستان که شب گذشته می شمردیم، نزدیک به 46-47 اقدام داشته ایم. یعنی تقریبا هر 3 الی 4 روز یک کار انجام داده یا برنامه یا طرحی داشته ایم. در واقع بیکاری نداشته ایم. مهم ترین کاری که کردم ام که مربوط به حوزه تخصصم نیز بوده است، این بوده که حوزه ارتباطی فدراسیون را تقویت کرده ام.
حتما می بینید که وضعیت رانندگی ها اصلا خوب نیست. آیا فدراسیون فقط برای حرفه ای ها برنامه دارد یا برای جامعه نیز برنامه ریزی می کند؟
من در اساسنامه فدراسیون، حوزه همگانی و عملیات مسئولیت اجتماعی را بسیار پررنگ دیدم. نه تنها به عنوان یک مسئولیت اجتماعی، به عنوان یک بازار کار برای قهرمانان و مربیانی که در حوزه موتور و اتومبیل رانی داریم. ما قهرمانان بزرگی در رالی های مختلف در سطح آسیا و حتی در مدارج جهانی داریم که در مجامع دنیا نیز حضور می یابند. نفع این افراد باید به مملکت بازگردد. من نیز در حال ایجاد زمینه اش هستم. مثلا به سازمان ترافیک شهرداری پیشنهاد داده ایم که شورای ترافیک راه اندازی کنیم. با وزیر صنعت، معدن و تجارت صحبت کردم و گفتم در مرکز تست جاده ای، از متخصصین ما در بخش موتور و ماشین استفاده کنید. به هر حال اتوموبیل سازهای ما هر ساله ماشین تولید می کنند و اینجا می آیند تا تست کنند. مثلا در جاده قم یک مکان مجهز برای این امر ایجاد شده است. واقعا تمرکزم را روی این کار گذاشته ام. من کارم این بوده که سال ها حاشیه ایجاد کنم و آن را بلدم ولی دیگر نمی خواهم آن را انجام دهم و در اینجا تمام تمرکزم را روی کار کردن گذاشته ام. نکته ای که به دوستان می گویم این است که من ارادتمند این فدراسیون و ورزش هستم ولی من مازیار ناظمی بوده ام که به اینجا آمدم نه اینکه از اینجا برای خودم عنوانی جور کنم. یک نفر مثلا در کامنت ها نوشته بود که طی این سال ها یک نفر در پیست را باز نکرده بود و یک اخبارگو آمده و این کار را انجام داده است. شاید این نقد تلخی باشد ولی به هر حال امروز اتفاق افتاده است. من از جلوی این مجموعه ها رد می شدم و همیشه آرزویم بود ببینم داخل آن چه خبر است. آن حس را که جوانان ما دارند و دوست دارند برایشان اتفاقی بیفتد، در حال انجام دادن چه در موتور کراس و چه پیست اتومبیل رانی هستم. درها نیز همیشه باز هستند.
تا به حال پیش آمده که مثلا سرزده به یک مجموعه فدراسیون بروید؟
اگر سرزده به معنای مچ گیری است، خیر.
منظورم این است مثلا نمی دانستند شما به آن جا می روید.
بله از این نوع که بارها پیش آمده است ولی اخلاقم این گونه نیست که مچ کسی را بگیرم. مردم گرفتار هستند. یک نفر دارد با یک حقوق معمولی کار می کند و من به اینجا بیایم و مچ او را بگیرم ولی این خوب نیست.
تا به حال پیش آمده در این حضورهای سرزده اتفاق جالب یا خنده داری رخ دهد؟
در دوره قبل، با وزیر سابق به چند ساختمان فدراسیون برای بازدید رفتیم. از 9 فدراسیون، 7 فدراسیون حضور نداشتند. یکی دو جایی که رفتیم نیز ما را نشناختند. حتی به ما می گفتند بیرون بایستید تا رئیس مان بیاید. نمی دانستند من یا وزیر چه کسی هستیم. یا حتی داشتیم صحبت می کردیم که می گفتند اجازه دهید ببینیم آقای رئیس می خواهد شما را ببیند یا خیر. رئیس فدراسیون که متوجه می شد، دستپاچه می شد و به کارمند خود می گفت این شخص فلانی است.
رانندگی شما چطور است؟ آیا تاکنون داخل پیست رفته اید؟
من رانندگی را با تراکتور یاد گرفتم. خیلی سال پیش عمویم کشاورزی می کرد و با تراکتور ایشان، رانندگی را یاد گرفتم. تراکتورهای آن زمان نیز تراکتورهای رومانی بودند و دنده ها و کلا کار کردن با آن کار بسیار سختی بود. به هر حال یاد گرفتم و بعدا با تراکتورهای کوچکتر مثلا تراکتور فیات یا تراکتورهای باغی کار می کردم. یک موتورهای گردن کلفت روسی به نام موتورهای ایژ داشتند و هندل آن برمی گشت و بارها به پشت پایم برخورد می کرد ولی خوب یک بچه نحیف و سیاه سوخته بودم که آرزویش راندن آن موتورها بود. بعدها نیز یک پیکان مدل 54 یا 55 داشتیم که متعلق به مادرم بود و از آن خیلی استفاده می کردیم. من کمتر تصادف می کردم ولی برادرم آن قدر تصادف می کرد که ماشین گرد شده بود زیرا همه جایش را زده بود. واقعا آموزشی نبود و از روی دست بقیه چیزهایی خودمان آموخته بودیم یا مثلا در فیلم ها می دیدیم. بعدها دیگر گواهینامه پایه 2 را گرفتم که اکنون پایه 3 است. در آن زمان دوست داشتم پایه 1 نیز بگیرم. در آن زمان در صدا و سیما بودم و می خواستم یک پارتی بازی کنم تا آن را نیز بگیرم که نشد. گواهینامه موتور نیز دارم. البته اکنون نیز زمانی که سن بالاتر می رود، طبیعت آدم هاست که محتاط تر می شوند و به این دنیا بیشتر می چسبند ولی خوب پسرم بسیار شر و شور است و مرتبا به او می گویم تند نرو. هر از گاهی تصویرش عوض می شود و خودم را می بینم زیرا هیجان، بخشی از دوران جوانی است. حال ما قبلا جایی را نداشتیم و در بیابان ها ترمز دستی می کشیدیم. هرچند امروز آن قدر وسایل و لاستیک گران شده که آدم جرات این کارها را دیگر ندارد. بنابراین حسی که خودم داشتم را در پسر خودم، دوستان و جوانان دیگر می بینم که آن ها نیز دوست دارند به جایی برای تخلیه هیجان خود بیایند. در حال حاضر که خیلی آهسته رانندگی می کنم ولی اگر ماشین خوبی دستم باشد، بدم نمی آید کمی گاز دهم ولی واقعیت این است چون اکنون دیگر خرج ها به عهده خودم است، محتاط تر رانندگی می کنم.
تا به حال تصادف کرده اید؟
تصادف شدید که نه. به این نگاه نکنید که گاهی اوقات کارهای عجیب و غریبی می کنم ولی در زندگی نیز آدم محتاطی هستم و یک خط آهسته و پیوسته ای را دنبال می کنم. به هر حال تصادف شدید نداشته ام. نام تصادف را بردید یاد یک خاطره افتادم. در سال هایی که گوینده اخبار ورزشی بودم، یک روز در حال بازگشت به خانه مان بودم. در آن زمان بنزهای الگانس پلیس تازه آمده بودند. سپس در حین برگشت، یک راننده تاکسی به ماشینم زد و مقصر نیز بود. دیدید که در تصادف های خیابانی ادبیات ها چگونه است و مردم نیز کارشناس می شوند. راننده تاکسی نیز پیاده شد و با ادبیات خودش گفت مگر نمی بینی و ... در همین حین یک بنز پلیس آمد. خوب خوشحال شدم زیرا گفتم احتمالا به دلیل اینکه مجری تلویزیون هستم، مرا می شناسند. با خود گفتم یک حسابی از آن راننده تاکسی می رسم. خلاصه یک ستوان سه با قد بلند از ماشین پلیس پیاده شد و گفت چه خبر است. در همان حین که داشت ماشین را بررسی می کرد، کنار من آمد و به آرامی گفت سابقه دار هم که هستی. با خود گفتم این شخص مرا یک جایی دیده ولی نمی داند آن جا، در تلویزیون بوده است. فکر می کرده من قبلا سارقی چیزی بوده ام. خلاصه برایش توضیح دادم که مجری تلویزیون هستم و به خیر گذشت واگرنه فکر می کنم مرا نیز با خودشان می بردند.
در همین راستا، اکنون خلاقی ماشین تان چقدر است؟
فکر می کنم همین الان نزدیک به 100-150 هزار تومان باشد. من یک ماشین مگان از سال 91 دارم که امیرعلی، پسرم آن را برمی دارد. او دوست دارد که با ماشین گاز دهد و جریمه که می شود، پیامک برای من می آید.
تا به حال شده خلافی از جمله ورود ممنوع یا عبور از چراغ قرمز انجام داده باشید؟
بله. البته چراغ قرمز رد نکرده ام ولی جایی مثلا خیل شلوغ بوده و به ندرت از مسیر خلاف رفته ام. حال شاید خوب نباشد این ها را مقابل دوربین بگویم. البته اکنون این کار را انجام نمی دهم زیرا با همکارم می روم. گاهی اوقات مثلا از مسیر خلاف می رود به او می گویم نرو زیرا مرا می گیرند و می گویند، ببین خودش در فدراسیون است و خلاف می کند. به هر حال خلاف پیش آمده ولی خیلی زیاد نبوده است.
برعکس این قضیه پیش آمده که مثلا افسر بخواهد جریمه کند و شما را بشناسد؟
بله. دو سه مرتبه در مسیرهای خارج از شهر، مثلا یک کامیون جلویم بوده و خط ممتد را سبقت گرفته ام. پس از آن دیده ام که افسر در پیچ بالایی ایستاده است. به هر حال لطف کرده و بیخیال ما شده اند.
پایان قسمت اول
قسمت دوم ساعت 21 امشب (چهارشنبه 1 مرداد) منتشر می شود...